|
سرشکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:سرشکستن حضرت سجاد علیه السلام در عزای سیدالشهدا؛ مواسات , |
*«سر شکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در مصیبت امام حسین علیه السلام»*
✔مرحوم محدث نوری رحمه الله در کتاب «دارالسلام» صفحه ۱۸۵ الی ۱۸۸ نقل کرده است از امام چهارم علیه السلام که:
▪روزی خوراک و نوشیدنی نزد ایشان نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش حسین علیه السلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند. مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و گفت: یابن رسول الله! دستت را بده که من گواهم به جز خدا معبود بر حق نیست و البته محمّد رسول خداست و علی امیرمؤمنان است و ولی و حجت خدا بر خلقش و تو امام برحقی و حق در شما و با شماست. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم. فرمودند: چه خوابی دیدی؟ گفت:
خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نی و پشت سرشان شترهای لاغر که برآن ها زنان غارت زده و کودکان دست بسته و اساس خانه بار شده بود و میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون می ریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند. وامحمّداه! واعلیاه!… می گفتند. گریه ام گرفت و اشکم برای آن زنها روان شد و وحشتم رفت و با آن ها هم گریه و همراه شدم. در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: «واحسناه! واحسیناه!…»
مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را می برد، ایستاد. یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پست! تو از بردنش ناتوانی. گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را ازآن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او و آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را می سوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابرآنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
ترسا گفت: ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزه ای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت: پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
و با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر می دیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلندشدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدندکه در آن ها دختری زیبا است وجامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن می کشد و سیلی بررخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند: «واولداه! واحبیب قلباه!…». ای آقا!چون آن دختر به سرها وکودکها نزدیک شد، افتاد وبی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد وبا چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر راگرفت وبه سینه چسباندوبوسیدوگفت:پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد و نیرویت را کوبید؟ ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ وه چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا!
راوی گفت:
*«قام علی طوله و نطح جدار البیت بوجهه فکسر أنفه و شج رأسه و سال دمه علی صدره و خرّ مغشیّاً علیه من شدّه الحزن والبکاء…»*
برچسبها: در مورد کسانی که مخالف عزاداری خونین هستن
بعضی ها می گن که فلان کار باعث ضرر به بدن میشه و حرام ه. اما متوجه نیستن که خیلی کارهای روزمره هم باعث ضرر به بدن میشن پس باید حرام باشن! همین راه رفتن توی هوای آلوده تهرون خودش بزرگترین ضرر له بدنه، پس آیا حرامه؟؟؟؟ خوردن نوشابه به دلیل قند بالا به دندان و برخی جاهای دیگه بدن آسیب می زنه پس حرامه؟؟؟ کشیدن سیگار باعث آسیب به ریه میشه، کی تا به حال گفته سیگار کشیدن حرامه؟؟؟؟
آقایان دقت کنید:
آن چیزی که باعث ضرر متنابه و جبران ناپذیر شود حرام است!
مثلا دکتر به کسی گفته اگر یه نخ سیگار دیگر بکشی می میری، این سیگار را حرام می کنه.
و تا حالا کسی نشنیده که یه قمه زن امام حسین علیه السلام از قمه بمیرم یا چیزی اش بشه که دیگه خوب نشه
در مورد اون کسایی که میگن باعث وهن دین و فرار تازه مسلمانان و اونهایی که میخاند مسلمان بشن میشه:
شما می دونستید که خود مسیحی ها در ایامی که به حساب باطل خودشان، مسیح مصلوب شده، چنین عزاداری های خونین می کنند و خود را مثل او به صلیب می کشند؟؟؟ در حالیکه قرآن می فرماید: و ما صلبوه یقینا! بی شک مسیح مصلوب نشده!!
حالا اونها برای یه خرافه این کار را می کنن، ما که برای واقعیت محضی که تمام تاریخ به درستی ش شهادت می دهند اگر بکنیم میشه وهن مذهب؟؟؟؟
خدا یه عقل به شما بده، یه دست قمه زن به من
الهی آمین برچسبها: امام صادق میفرماید :
دختران زهرا (س)اینقدر در روز عاشورا گریه کردند و برسر و صورت خود لطمه زدند تا خون جاری شد لطمه زدن در عزای چنین بزرگمردی هیچ اشکالی ندارد و تا حدالامکان باید لطمه زد.
کتاب تهذیب الاحکام ج۸ ص ۲۳۵ کتاب بحار الانوار ۸۶ص۱۳۲
√ هر.کثرتی.افراط.نیست.
√ حد.عزاداری.در.دستگاه.آقا.سیدالشهداء (ع).
☜ امام صادق (ع) فرمودند؛
◆ لَوْ قُتِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِهِ مَاٰ كَاٰنَ سَرَفاً.
شرح حدیث؛
◆ اگر همه اهل زمین،
◆ بخاطر خون امام حسین (ع) کشته شوند،
◆ ابداً اسراف نشده است.
√ منابع روایت؛
الوافی، ج ۲، ص ۹۰٤.
الکافی، ج ۸، ص ۲۵۵.
مرآة العقول، ج ٢٦، ص ٢٣٨.
بحار الانوار، ج ٤٤، ص ٢١٩.
مستدرک سفینة البحار، ج ۱، ص ۲٦٣.
برچسبها: وقتی ما بر این مصیبت وارد شده تاسی به پیامبران و اهل بیت علیهم السلام میکنیم و کاری میکنیم تا خونمان جاری شود آیا این وهن است!؟
اصلا وهن مذهب یعنی چه
آیا همدردی با خاندان آل الله و امام زمان روحی فداک و برپایی مجالس سیدالشهداء و شعائر حسینی میشود وهن مذهب!!!
چرا به مجالس دیگر ادیان و مذاهب مختلف از جمله فتواهای و دستورالعملهای وهابیت که ادعای اسلام دارند نمیشود وهن مذهب!؟
چرا این همه دروغ و ظلم و رباخواری ها و قتل و عام ها و... که در کشورهای اسلامی رخ میدهد، نمیشود وهن مذهب!!!؟
چرا کارهای مذاهب دیگر مثل گاو پرستی و ... پرستی را اعلام نمیکنند!؟
ما دفاع کردن از عقایدمان را بلد نیستیم ، اگر کسی با الطاف و محبتهای اسلام و شیعه و آداب و رسوم عقاید شیعه آشنا شود هیچگاه شعائرحسینی را وهن مذهب نمیبینند.
دشمن برای بد جلوه دادن این شعائر دست به هرکاری میزند و با تبلیغات نابحق در صدد براندازی مجالس در عزای حسینی می باشد.
ازطرفی هم ما شیعیان بجای اینکه قرص و محکم ازین شعائر دفاع کنیم متاسفانه همسو با اون افراد میشویم.
ان شاءالله به امید اون روزی که با امام زمان علیه السلام در مجلس عزای جد غریبشان عزاداری کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج برچسبها: امام صادق علیه السلام فرمودند:
◆لَوْ قُتِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِهِ مَاٰ كَاٰنَ سَرَفاً..
شرح حدیث؛
◆ اگر همه اهل زمین،
◆ بخاطر خون امام حسین (علیه السلام) کشته شوند،
◆ ابداً اسراف نشده است..
برچسبها: آورده اند که :حضرت عبدالمطلب علیه السلام با یکی از فرزندان آن حضرت بنام زبیر دارای کنیز حبشی(سیاه چرده)بود بنام صهاک با اندامی میان بالا و متمایل به مسائل جنسی او برای آن حضرت شترچرانی می کرد ،شخصی بنام نفیل(۱) در چراگاه چشمش به صهاک افتاد و عاشق او شد لذا با او مرتکب خلاف گردید(۲)نتیجه این عمل نامشروع فرزندی بنام خطاب شد(۳)
خطاب پس از آنکه بالغ شد چشمش به مادر خویش افتاد(۴)و از سرین (نشستنگاه آدمی) او خوشش امد لذا او نیز با مادرش که او را نمی شناخت مرتکب زنا گردید،نتیجه عمل زشت این مادر و پسر ، دختری شد که مادرش از ترس او را در کهنه ای پیچیده و سر راه گذاشت (۵)
هشام فرزند مغیره این دختر سرراهی را برداشته و اک را بزرگ کرد و نام او را حنتمه گذاشت .
بعدها خطاب که نزد هشام رفت و آمد داشت از حنتمه که هم دخترش بود و هم خواهرش خواستگاری کرد و با او ازدواج نمود که ثمره آن عمر شد.
۱_گفته شده که:نفیل نیز غلام حضرت بود او شتران را می چرانید و صهاک گوسفندان را۰
۲_به جهت بدبینی که به او داشتند شلوار پوستی با قفل آهنین بر او پوشانده بودند،نفیل او را به درختی آویزان و به زحمت آن را از تنش بیرون آورد.
۳_گفته شده که:صهاک از ترس حضرت عبدالمطلب علیه السلام نوزادش را به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله)انداخت ،زنی یهودی او را برداشت و تربیت نمود ،آن کودک پس از بزرگ شدن هیزم کشی می کرد لذا او را حطاب گفتند بعدها به خطاب مشهور شد.
۴_و صهاک نیز چشمش به دنبال خطاب بود.
۵_بیرون شهر مکه به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله) انداخت.
پس نسب او از طرف پدر چنین است:عمر بن خطاب بن نفیل
و از طرف مادر :عمربن حنتمه (بنت خطاب و)بنت صهاک و بنت نفیل.
در شعری از امام صادق علیه السلام مطلب فوق چنین آمده:
من جده خاله و والده
و امه اخته و عمته
اجدر ان یبغض الوصی وان
ینکر یوم الغدیر بیعته
نتیجه زنای اول:خطاب و صهاک (مادرش):حنتمه
ننیجه زنای سوم :خطاب و حنتمه(هم دخترش و هم خواهرش؛زیرا از یک مادر هستند):عمر
پس:
صهاک هم مادر خطاب است و هم همسر نامشروع او!!
خطاب حرومزاده هم پدر عمر است ،هم پدربزرگ او(چون پدر حنتمه است)،هم دائی او(چون خطاب و حنتمه از یک مادر هستند).
حنتمه حرامزاده هم مادر عمر است ،هم خواهر او(چون هردو از یک پدر هستند)هم عمه او(چون حنتمه و خطاب از یک مادر هستند).
بنابر آنچه گروهی از علمای شیعه مانند سید مرتضی ،سید ابن طاووس ،بیاضی عاملی و ۰۰۰ به نقل از کلبی نسابه یا غیر او آورده اند ، خود نفیل هم فرزند صهاک است که از زنای عبدالعزی بن رباح با او متولد شد .(فضله بن هاشم و عبدالعزی هر دو با صهاک زنا کردند۰)
به طریق مخالف،در کتاب نهایه الطلب حنبلی مذکور است:خطاب الاغ فروش،و خطاب اسم او نیست و لقب اوست و چون مردم مادر رناکار او را بسیار خطبه می کردند از این جهت ملقب به خطاب شد و خطبه به دو معنی است :
۱_به معنی نکاح و
۲-به معنی اجماع
و چون مادر خطاب جماع بسیار می داد و زنا می کرد لهذا پسر سگ پدر او مشهور به خطاب شد و کنیت او ابوحفص بود.
در کتاب احسن الکبار آمده:نام مادر عمر شطی بود و گویند دولام بود و ابوجهل دائی عمر بی پدر بود و نام مادرش حنتمه بود۰
در کتاب بضاعه الایمان آمده:اسم مادرش حتمه یا حئمه بنت هشام این مغیره است.
در کتاب الطرائف از کتاب الطلب حنبلی نقل نقل شده :عمر در جاهلیت به خرچرانی مشغول بوده و از قبیله عدی است(الطرائف ج۲ص۱۷۸ و اثبات الهداه ج۴ص۲۹۳)
هشام ابن السائب الکلبی که از علمای سنیان سگ پدر است و در کتاب مثالب الصحابه و جمعی دیگر از علمای فریقین در کتب خود با اندک اختلافی ذکر کرده اند:صهاک حبشیه کنیز هشام ابن عبدمناف بود و زناکرد با او نفیل ابن هشام و بعد از او زنا کرد با او عبدالعزی ابن ریاح و از این دو پدر نفیل بهم رسید و نفیل و عبدالعزی هر دو از برای آن فرزند دلبند سگ پدر منازعه و مخاصمه کرده و هر کدام ادعا نمودند که فرزند من است و نفیل جد عمر بن الخطاب است.(مثالب العرب ص ۸۸)
کلبی نسایه شافعی گفت که صهاک کنیز هاشم ابن عبدمناف بود و نفیل پسر هاشم باوی زنا کرد عبدالعزی بهم رسید و بعد از آن عبدالعزی با صهاک مادر خود زنا کرد نفیل بهم رسید که جد عمر است و گویند که آبا و اجداد عمر سگ پدر تا هفت پشت حرام زاده بودند.
در کتاب فصول الحق روایت است از ابوعبیده ابن سلامه که نزد سلامه که نزد سنیان اهل بدعت از راویان پسندیده است که خطاب را به سبب دزدی در بازار عکاظه دستش را بریدند.
اما به روش موافق یعنی فرقه ناجیه اثنی عشریه روایت است از علی بن هشام قمی از یحیی بن محبوب از ابن زانب از حضرت صادق علیه السلام و همچنین محمد ابن سهر آشوب مازندرانی که از بزرگان فرقه ناجیه است از چندین طریق در کتاب مثالب ذکره کرد و صاحب کتاب لوامع الانوار از مروج مذاهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال روایت نموده در کتاب ملتفتات ذکر شده و مصنف کتاب تحفه عباسی و صاحب کتاب ریاض الایمان و مولانا احمد اردبیلی در کتاب (حدیقه الشیعه ج۱ص۴۹۵ ) و غیر ایشان با اندک اختلافی نیز در بیان شناسنامه نسب عمر منزل سقر روایات نموده اند.
*عمر زنا زاده =عمر مادر جنده*
خلاصه شناسنامه عمر عمر پلید آنکه صهاک کنیز زبیربن عبدالمطلب بود و منتقل به هشام ابن مغیره شد و چون هشام به صهاک گمان زنا داشت او را شلوار چرم می پوشانید و بربند شلوار او قفل می زد تا نتواند زنا کند و صهاک شتران هسام را هر روز به چراگاه برده می چرانید و نفیل که جد عمر بی پدر است غلامی از غلامان قریش بود به صهاک میل بهم رسانید و برای زنا با او به چراگاه غنم و شتران رفته خواست که با وی زنا کند،صهاک گفت:بند شلوار من قفل دارد پس نفیل دستهای او را از درخت آویزان آویخت تا گوشت بدنش کشیده شد و اندک اندک شلوار اور را پائین کشیده و با وی زنا کرد.
و مدتی در این کار بودند تا خطاب از نطفه کثیف و پلید او متولد شد و صهاک پسر زنا زاده اش خطاب را در آن صحرا انداخته شخصی او را برداشته به شیر شتر پرورش داد،چون این پسر زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق روزی نظرش بر سرین مادرش افتاده با در افتاد و زنا کرد و شکم مادر از نطفه پسر گران بارگشت دختری از خطاب و مادر او بوجود آمد که نکبت بخش آن دشت و کوه شد، از ترس موالی خود آن دختر را در پارچه ای پیچیده در میان خویشان و وابستگان مکه انداخت،پس هشام ابن مغیره ابن الولید او را بافته به منزل خود آورد و او را پرورش داد تا بزرگ شد، او را پرورش داد تا بزرگ شد او را حنتمه نام کرد.
و چون حنتمه زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق نظر خطاب زنازاده بر دختر زنازاده اش افتاد عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمه او شد با دختر زنازاده اش زنا کرد عمر ناپاک از تخم آن کشت زار زنا حاصل گشت .
*عمر مادرجنده =عمر زنازاده*
و لهذا ابن حجاج بغدادی که یکی از شعرای عرب است،در بیان شناسنامه نسب آن بی نسب گفته و بعضی این شعر را به حضرت امام صادق علیه السلام نسبت می دهند و نیز مصنف کتاب لوامع الانوار ذکر کرده که از مروج مذهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال کرکی شنیدم که این شعر کلام معجز نظام حضرت امام صادق علیه السلام است.
من جده خاله و والده
وامه اخته و عمته
اجدر ان یبغض الوصی و ان
ینکر یوم الغدیر بیعته
یعنی :کسی که جد او دائی او و پدر او باشد و مادر او خواهر و عمه او بود چنین زنازاده ای سزاوار شرارت و فتنه هائی است که با امیرالمومنین علیه السلام وصی حق که امام مطلق است دشمنی کند و عداوت نماید و منکر حکم خدا و بیعت روز غدیر گردد.
و بنابراین تحقیقات در شناسنامه عمر ملعون لازم می آید که:خطاب ،پدر و دائی و جد و صهاک مادر و خواهر و عمه آن عمر ولد زنا باشد.
*عمر مادر جنده=عمر حرامزاده*
در کتاب ریاض الایمان روایت است:چون عبدالمطلب بر این مقدمه وقوف یافت،خطاب زناکار و زنازاده را گرفته پشت سر او را تا نزدیک گوش او و میان هر دو چشم او را داغ کرد و از مکه معظمه اخراج نمود و در طائف به درک واصل شد و آخر آن سگ حرمزاده (عمر خبیث ملعون) زنازادگی خود را به ظهود رسانیده ،به جهت انتقام گرفتن از داغ کردن خطاب(پدرش) توسط عبدالمطلب،اولاد عبدالمطلب(اهل بیت)را به داغ فقر و فاقه مبتلا گردانیده حقوق ایشان را از دست ایشان انتزاع نمود.(حدیقه الشیعه ج۱ ص۴۹)
زنت صهاک بکل علج
مع علمها بالزنی حرام
فلا تلمها علی زناها
فما علی مثلها ملام
فلا تلمها ولم زنیما
یزعم ان ابنها امام
(الزام النواصب ص۱۶۵)
یعنی :زنا کرد صهاک به هر ناصبی بری از مذهب حق،با آنکه عالم بود به حرمت زنا،پس ملامت مکن تو او را به زنا به واسطه آنکه بر او و بر مثل او ملامت و سرزنش نیست و او را ملامت نکن،و اما ملامت نکن آن زنیمی که یقین کرده باشد که ابن صهاک امام است و زنیم آن کسی را گویند که به غیر از پدر منتسب است و دیگری او را بخورد ملحق ساخته .
دلیل دفن آن دو ملعون در آن مکان
امیرالمومنین علیه السلام به دومی لعنت الله علیه اخباری از آینده داده اند که ما خلاصه آن را در اینجا بیان می کنیم:
تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه در حق عترت پیامبر علیهم السلام روا داشتی در این دنیا به واسطه ضربتی از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی کشته خواهی شد،پس او تو را می کشد در حالی که توفیقی (از جانب خداوند)نصیبش شده است و به خد ا قسم که او بر خلاف میل تو وارد بهست می گردد.شما دونفر در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه وآله دفن می شوید و تا آخرالزمان کسی جز شما دونفر در آنجا دفن نمی شوند،تا وقتی که فرزندم مهدی علیه السلام شما دو نفر را خارج کند،کسی شک در وجود شما دو نفر نکند،چون اگر شما در بین مسلمین دفن شوید،مردم شک می کنند و گویند اشخاص زیادی تا بحال در اینجا دفن شده اند،سپس شما را به درخت می بندند و بعد آتشی را که خانه مرا با آن به آتش کشیدید می آورند و با آتش شما را می سوزانند و خاکستر شما را بادی که به امر خدا وزیدن گرفته است به دریا می ریزد.
ارشادالقلوب ج۲ص۱۲۹تا۱۳۱ و الهدایه الکبری ص۱۶۲ تا ۱۶۴
توضیح اینکه :وقت امام زمان ارواحنا فداه ظهور می فرمایند و آن دو ملعون را از قبر بیرون می آورند،آنها با زبان خودشان به همه جنایاتی که مرتکب شده اند اعتراف می کنند و چون غیر از آن دو ملعون شخص دیگری در کنار قبر پیامبر ثلی الله علیه و آله دفن نیست همه یقین می کنند که آن دو خودشان هستند که به جنایات و خیانتشان اعتراف می کنند و دیگر مجالی برلی شک و یا انکار هم باقی نمی ماند .
برچسبها: |