» سرشکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
» آیا مواسات وهن است
» لطمه
» همدردی یا وهن
» اشکال از نحوه عزاداری نگیرید
» نسب عمر
» روایت ابوبكر و عمر و پیروان آنها مشرك هستند
» آیا عمر خطاب همسر حضرت ام‌کلثوم(سلام الله علیها) است؟
» پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
» روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
» بیعت عمر با امیرالمومنین (علیه السلام) در غدیر خم
» تحریف کتب اهل سنت
» سوتی کتاب اهل سنت
» روايت « لو لا علي (ع) لهلک عمر » در چه منابعي آمده است؟
» اعترافات عمر درباره امير مؤمنان على(عليه السلام)
» عمربن خطاب
» به راستی چه كسي پيامبر را شهيد كرد؟
» محتوای سوره حمد
» اَصحاب عَقَبَه:
» شجره ملعونه در قرآن
درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 82090
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پیوندهای وبگاه
» gps ماشین ردیاب
» دیلایت فابریک
» جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و آدرس hadiseslam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
برچسب‌ها
نسب عمر
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 مهر 1395برچسب:, |
آورده اند که :حضرت عبدالمطلب علیه السلام با یکی از فرزندان آن حضرت بنام زبیر دارای کنیز حبشی(سیاه چرده)بود بنام صهاک با اندامی میان بالا و متمایل به مسائل جنسی او برای آن حضرت شترچرانی می کرد ،شخصی بنام نفیل(۱) در چراگاه چشمش به صهاک افتاد و عاشق او شد لذا با او مرتکب خلاف گردید(۲)نتیجه این عمل نامشروع فرزندی بنام خطاب شد(۳)
خطاب پس از آنکه بالغ شد چشمش به مادر خویش افتاد(۴)و از سرین (نشستنگاه آدمی) او خوشش امد لذا او نیز با مادرش که او را نمی شناخت مرتکب زنا گردید،نتیجه عمل زشت این مادر و پسر ، دختری شد که مادرش از ترس او را در کهنه ای پیچیده و سر راه گذاشت (۵)
هشام فرزند مغیره این دختر سرراهی را برداشته و اک را بزرگ کرد و نام او را حنتمه گذاشت .
بعدها خطاب که نزد هشام رفت و آمد داشت از حنتمه که هم دخترش بود و هم خواهرش خواستگاری کرد و با او ازدواج نمود که ثمره آن عمر شد.
۱_گفته شده که:نفیل نیز غلام حضرت بود او شتران را می چرانید و صهاک گوسفندان را۰
۲_به جهت بدبینی که به او داشتند شلوار پوستی با قفل آهنین بر او پوشانده بودند،نفیل او را به درختی آویزان و به زحمت آن را از تنش بیرون آورد.
۳_گفته شده که:صهاک از ترس حضرت عبدالمطلب علیه السلام نوزادش را به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله)انداخت ،زنی یهودی او را برداشت و تربیت نمود ،آن کودک پس از بزرگ شدن هیزم کشی می کرد لذا او را حطاب گفتند بعدها به خطاب مشهور شد. 
۴_و صهاک نیز چشمش به دنبال خطاب بود.
۵_بیرون شهر مکه به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله) انداخت.
 
 
پس نسب او از طرف پدر چنین است:عمر بن خطاب بن نفیل 
و از طرف مادر :عمربن حنتمه (بنت خطاب و)بنت صهاک و بنت نفیل.
در شعری از امام صادق علیه السلام مطلب فوق چنین آمده:
من جده خاله و والده    
و امه اخته و عمته 
اجدر ان یبغض الوصی وان
ینکر یوم الغدیر بیعته 
نتیجه زنای اول:خطاب و صهاک (مادرش):حنتمه
ننیجه زنای سوم :خطاب و حنتمه(هم دخترش و هم خواهرش؛زیرا از یک مادر هستند):عمر 
پس:
صهاک هم مادر خطاب است و هم همسر نامشروع او!!
خطاب حرومزاده هم پدر عمر است ،هم پدربزرگ او(چون پدر حنتمه است)،هم دائی او(چون خطاب و حنتمه از یک مادر هستند).
حنتمه حرامزاده هم مادر عمر است ،هم خواهر او(چون هردو از یک پدر هستند)هم عمه او(چون حنتمه و خطاب از یک مادر هستند).
بنابر آنچه گروهی از علمای شیعه مانند سید مرتضی ،سید ابن طاووس ،بیاضی عاملی و ۰۰۰ به نقل از کلبی نسابه یا غیر او آورده اند ، خود نفیل هم فرزند صهاک است که از زنای عبدالعزی بن رباح با او متولد شد .(فضله بن هاشم و عبدالعزی هر دو با صهاک زنا کردند۰)
 
 
 
به طریق مخالف،در کتاب نهایه الطلب حنبلی مذکور است:خطاب الاغ فروش،و خطاب اسم او نیست و لقب اوست و چون مردم مادر رناکار او را بسیار خطبه می کردند از این جهت ملقب به خطاب شد و خطبه به دو معنی است :
۱_به معنی نکاح و 
۲-به معنی اجماع 
و چون مادر خطاب جماع بسیار می داد و زنا می کرد لهذا پسر سگ پدر او مشهور به خطاب شد و کنیت او ابوحفص بود.
در کتاب احسن الکبار آمده:نام مادر عمر شطی بود و گویند دولام بود و ابوجهل دائی عمر بی پدر بود و نام مادرش حنتمه بود۰
در کتاب بضاعه الایمان آمده:اسم مادرش حتمه یا حئمه بنت هشام این مغیره است.
در کتاب الطرائف از کتاب الطلب حنبلی نقل نقل شده :عمر در جاهلیت به خرچرانی مشغول بوده و از قبیله عدی است(الطرائف ج۲ص۱۷۸ و اثبات الهداه ج۴ص۲۹۳)
هشام ابن السائب الکلبی که از  علمای سنیان سگ پدر است و در کتاب مثالب الصحابه و جمعی دیگر از علمای فریقین در کتب خود با اندک اختلافی ذکر کرده اند:صهاک حبشیه کنیز هشام ابن عبدمناف بود و زناکرد با او نفیل ابن هشام و بعد از او زنا کرد با او عبدالعزی ابن ریاح و از این دو پدر نفیل بهم رسید و نفیل و عبدالعزی هر دو از برای آن فرزند دلبند سگ پدر منازعه و مخاصمه کرده و هر کدام ادعا نمودند که فرزند من است و نفیل جد عمر بن الخطاب است.(مثالب العرب ص ۸۸)
کلبی نسایه شافعی گفت که صهاک کنیز هاشم ابن عبدمناف بود و نفیل پسر هاشم باوی زنا کرد عبدالعزی بهم رسید و بعد از آن عبدالعزی با صهاک مادر خود زنا کرد نفیل بهم رسید که جد عمر است و گویند که آبا و اجداد  عمر سگ پدر تا هفت پشت حرام زاده بودند.
در کتاب فصول الحق روایت است از ابوعبیده ابن سلامه که نزد سلامه که نزد سنیان اهل بدعت از راویان پسندیده است که خطاب را به سبب دزدی در بازار عکاظه دستش را بریدند.
 
اما به روش موافق یعنی فرقه ناجیه اثنی عشریه روایت است از علی بن هشام قمی از یحیی بن محبوب از ابن زانب از حضرت صادق علیه السلام و همچنین محمد ابن سهر آشوب مازندرانی که از بزرگان فرقه ناجیه است از چندین طریق در کتاب مثالب ذکره کرد و صاحب کتاب لوامع الانوار از مروج مذاهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال روایت نموده در کتاب ملتفتات ذکر شده و مصنف کتاب تحفه عباسی و صاحب کتاب ریاض الایمان و مولانا احمد اردبیلی در کتاب (حدیقه الشیعه ج۱ص۴۹۵ ) و غیر ایشان با اندک اختلافی نیز در بیان شناسنامه نسب عمر منزل سقر روایات نموده اند.
*عمر زنا زاده =عمر مادر جنده*
خلاصه شناسنامه عمر عمر پلید آنکه صهاک کنیز زبیربن عبدالمطلب بود و منتقل به هشام ابن مغیره شد و چون هشام به صهاک گمان زنا داشت او را شلوار چرم می پوشانید و بربند شلوار او قفل می زد تا نتواند زنا کند و صهاک شتران هسام را هر روز به چراگاه برده می چرانید و نفیل که جد عمر بی پدر است غلامی از غلامان قریش بود به صهاک میل بهم رسانید و برای زنا با او به چراگاه غنم و شتران رفته خواست که با وی زنا کند،صهاک گفت:بند شلوار من قفل دارد پس نفیل دستهای او را از درخت آویزان آویخت تا گوشت بدنش کشیده شد و اندک اندک شلوار اور را پائین کشیده و با وی زنا کرد.
و مدتی در این کار بودند تا خطاب از نطفه کثیف و پلید او متولد شد و صهاک پسر زنا زاده اش خطاب را در آن صحرا انداخته شخصی او را برداشته به شیر شتر پرورش داد،چون این پسر زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق روزی نظرش بر سرین مادرش افتاده با در افتاد و زنا کرد و شکم مادر از نطفه پسر گران بارگشت دختری از خطاب و مادر او بوجود آمد که نکبت بخش آن دشت و کوه شد، از ترس موالی خود آن دختر را در پارچه ای پیچیده در میان خویشان و وابستگان مکه انداخت،پس هشام ابن مغیره ابن الولید او را بافته به منزل خود آورد و او را پرورش داد تا بزرگ شد، او را پرورش داد تا بزرگ شد او را حنتمه نام کرد.
و چون حنتمه زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق نظر خطاب زنازاده بر دختر زنازاده اش افتاد عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمه او شد با دختر زنازاده اش زنا کرد عمر ناپاک از تخم آن کشت زار زنا حاصل گشت .
*عمر مادرجنده =عمر زنازاده*
و لهذا ابن حجاج بغدادی که یکی از شعرای عرب است،در بیان شناسنامه نسب آن بی نسب گفته و بعضی این شعر را به حضرت امام صادق علیه السلام نسبت می دهند و نیز مصنف کتاب لوامع الانوار ذکر کرده که از مروج مذهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال کرکی شنیدم که این شعر کلام معجز نظام حضرت امام صادق علیه السلام است.
من جده خاله و والده
وامه اخته و عمته
اجدر ان یبغض الوصی و ان 
ینکر یوم الغدیر بیعته 
یعنی :کسی که جد او دائی او و پدر او باشد و مادر او خواهر و عمه او بود چنین زنازاده ای سزاوار شرارت و فتنه هائی است که با امیرالمومنین علیه السلام وصی حق که امام مطلق است دشمنی کند و عداوت نماید و منکر حکم خدا و بیعت روز غدیر گردد.
و بنابراین تحقیقات در شناسنامه عمر ملعون لازم می آید که:خطاب ،پدر و دائی و جد و صهاک  مادر و خواهر و عمه آن عمر ولد زنا باشد.
*عمر مادر جنده=عمر حرامزاده*
در کتاب ریاض الایمان روایت است:چون عبدالمطلب بر این مقدمه وقوف یافت،خطاب زناکار و زنازاده را گرفته پشت سر او را تا نزدیک گوش او و میان هر دو چشم او را داغ کرد و از مکه معظمه اخراج نمود و در طائف به درک واصل شد و آخر آن سگ حرمزاده (عمر خبیث ملعون) زنازادگی خود را به ظهود رسانیده ،به جهت انتقام گرفتن از داغ کردن خطاب(پدرش) توسط عبدالمطلب،اولاد عبدالمطلب(اهل بیت)را به داغ فقر و فاقه مبتلا گردانیده حقوق ایشان را از دست ایشان انتزاع نمود.(حدیقه الشیعه ج۱ ص۴۹)
زنت صهاک بکل علج  
 مع علمها بالزنی حرام
فلا تلمها علی زناها
فما علی مثلها ملام
فلا تلمها ولم زنیما
یزعم ان ابنها امام
(الزام النواصب ص۱۶۵)
یعنی :زنا کرد صهاک به هر ناصبی بری از مذهب حق،با آنکه عالم بود به حرمت زنا،پس ملامت مکن تو او را به زنا به واسطه آنکه بر او و بر مثل او ملامت و سرزنش نیست و او را ملامت نکن،و اما ملامت نکن آن زنیمی که یقین کرده باشد که ابن صهاک امام است و زنیم آن کسی را گویند که به غیر از پدر منتسب است و دیگری او را بخورد ملحق ساخته .
 
دلیل دفن آن دو ملعون در آن مکان
امیرالمومنین علیه السلام به دومی لعنت الله علیه اخباری از آینده داده اند که ما خلاصه آن را در اینجا بیان می کنیم:
تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه در حق عترت پیامبر علیهم السلام روا داشتی در این دنیا به واسطه ضربتی از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی کشته خواهی شد،پس او تو را می کشد در حالی که توفیقی (از جانب خداوند)نصیبش شده است و به خد ا قسم که او بر خلاف میل تو وارد بهست می گردد.شما دونفر در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه وآله دفن می شوید و تا آخرالزمان کسی جز شما دونفر در آنجا دفن نمی شوند،تا وقتی که فرزندم مهدی علیه السلام شما دو نفر را خارج کند،کسی شک در وجود شما دو نفر نکند،چون اگر شما در بین مسلمین دفن شوید،مردم شک می کنند و گویند اشخاص زیادی تا بحال در اینجا دفن شده اند،سپس شما را به درخت می بندند و بعد آتشی را که خانه مرا با آن به آتش کشیدید می آورند و با آتش شما را می سوزانند و خاکستر شما را بادی که به امر خدا وزیدن گرفته است به دریا می ریزد.
ارشادالقلوب ج۲ص۱۲۹تا۱۳۱ و الهدایه الکبری ص۱۶۲ تا ۱۶۴
توضیح اینکه :وقت امام زمان ارواحنا فداه ظهور می فرمایند و آن دو ملعون را از قبر بیرون می آورند،آنها با زبان خودشان به همه جنایاتی که مرتکب شده اند اعتراف می کنند و چون غیر از آن دو ملعون شخص دیگری در کنار قبر پیامبر ثلی الله علیه و آله دفن نیست همه یقین می کنند که آن دو خودشان هستند که به جنایات و خیانتشان اعتراف می کنند و دیگر مجالی برلی شک و یا انکار هم باقی نمی ماند .
 
 


برچسب‌ها:
ائمه اطهار
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
ائمه اطهار

سلیم بن قیس می گفت : از علی بن ابی طالب شنیدم که می فر مود امت به هفتاد وسه گروه تقسیم خواهند شد ، هفتاد و سه گروه، ادعای دوستی ما را می کنند که فقط یکی از ان سیزده گروه به بهشت و دوازده گروه دیگر به جهنم خواهند رفت.

ویژگی های گروه نجات یافته

گروه نجات یافته و هدایت شده، گروهی که امید و ایمان دارند و مسلمان و موافق با شریعت اسلام هستند و راه درست را در پیش گرفته و به من اطمینان دارند. مطیع دستوراتم هستند واز دشمنانم بیزارند ، مرا دوست دارند و دشمنانم را دشمن دارند،به حق من و امامتم معرفت دارند و از محتوای قران و سنت پیامبر دانسته اند که اطاعت از من یکی از واجبات الهی است.



برچسب‌ها:
جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) نزد امیرالمومنین علی(ع)
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) نزد امیرالمومنین علی(ع)
جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) نزد امیرالمومنین علی(ع) در یک نگاه نشانگر اوج بزرگی و وشخصیت برجسته این بانوی بزرگ عالم است و از سوی دیگر بیانگر این حقیقت است که یک زن می تواند صاحب جایگاهی شود که مایه مباهات و افتخار امامش گردد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) نزد امیرالمومنین علی(ع) در یک نگاه نشانگر اوج بزرگی و وشخصیت برجسته این بانوی بزرگ عالم است و از سوی دیگر بیانگر این حقیقت است که یک زن می تواند صاحب جایگاهی شود که مایه مباهات و افتخار امامش گردد.گرچه پرداختن به مقام و منزلت حضرت زهرا(س)خود بحثی مستقل را می طلبد اما ذکر برخی موارد آنهم به صورت فهرست وار می تواند به روشن شدن مرتبه ومقام زن به خصوص صدیقه کبری در نگاه مولا علی (ع)کمک کند.
مباهات حضرت علی به همسری فاطمه (ع )
شخصیت بزرگی چون علی علیه السلام به همسری فاطمه (ع)افتخار می‌کند و همسری با او را برای خود فضیلت و ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسئولیت‌های سنگینی چون رهبری جهان اسلام می‌داند. برخی از موارد که حضرت برای اثبات حقانیت خود به داشتن همسری فاطمه(ع)  استناد فرموده‌اند عبارت است از:

 در پاسخ نامه‌ای به معاویه از جمله فضیلت‌ها و امتیازهایی که حضرت به آن اشاره می‌فرمایند این است که «بهترین زنان جهان از ماست و حمالة الحطب و هیزم کش دوزخیان از شماست.»
 
در جریان شورای شش نفره که خلیفه دوم برای جانشینی وی را تعیین کرده بود حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود: «آیا در بین شما به جز من کسی هست که همسرش بانوی زنان جهان باشد؟» همگی پاسخ دادند: نه.
حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه دیگر معاویه می‌نویسد: «دختر پیامبر صلی الله علیه و آله همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است. نوادگان حضرت احمد(صلی الله علیه و آله)، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند، کدامیک از شما سهم و بهره‌ای چون من دارا هستید.»
 در جریان سقیفه حضرت ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این‌ که باید بعد از پیامبر، او رهبری و هدایت جامعه اسلامی را عهده‌دار شود به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند می‌دهم! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید و فرمود خداوند او را به همسری تو [علی] در آورد من هستم یا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستی.
مددکار اطاعت الهی
انبیاء و پیشوایان معصوم تنها راه سعادت و خوشبختی انسان‌ها را پیروی از دستورات الهی می‌دانستند و از این رو بهترین همکار و دوست برای آنان کسی بود که در این راستا به آنها کمک کند.

می‌خوانیم علی (ع)
 
 در پاسخ پیامبر که سؤال کردند:« همسرت را چگونه یافتی؟» گفتند:« بهترین یاور در راه اطاعت از خداوند.»
فاطمه رکن علی است

از مقامات ممتازی که مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌باشد رکن بودن برای علی است. در حدیثی می‌خوانیم پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «سلام علیک یا ابا الریحانتین، فعن قلیل ذهب رکناک.»
چه تعبیر لطیف و زیبایی همان تعبیر حضرت علی علیه السلام در مورد زن که فرمودند زن ریحانه است. پیامبر نیز فرمودند: «سلام بر تو ای پدر دو گل [زینب و ام کلثوم] به زودی دو رکن تو از دست می‌روند.»
علی (ع)بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «این یکی از دو رکن بود»و بعد از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند:« این رکن دیگر است.»

تمسک علی علیه السلام به کلام زهرا (ع)

حضرت در حدیث اربع مائة بعد از این که فرمودند در مراسم تجهیز مرده‌ها گفتار خوب داشته باشید چنین ادامه دادند: «فان بنت محمد صلی الله علیه و آله لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنی‌هاشم، قالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعا.»

حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله به زنان بنی‌هاشم که او را یاری می‌کردند و زینت‌ها را رها کرده و لباس سوگ در بر نموده‌اند، فرمود:«این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش نمایید.»
 
با این که حضرت علی علیه السلام معصوم بوده و تمام گفته‌های او حجت است ولی برای تثبیت مطلب به سخن زهرا علیهاالسلام تمسک می‌کند. این نشانگر عصمت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام بوده و این که تمام رفتار، گفتار و نوشتار او حجت است و از این جهت فرقی بین زن و مرد نیست.

تنها تسلی بخش علی (ع)
حضرت بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند:
«بِمَنِ العَزاءُ‌ یا بِنتَ مُحمَد؟ کُنتُ بِکِ اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِکِ؟» (۸)؛ با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می‌یافتم؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟

غضب خداوند به غضب فاطمه علیهاالسلام

حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که ایشان فرمودند:

«انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها» خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه، خشمگین؛ و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی می‌شود.

و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند:
« انَّ اللهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرضی لِرِضاکِ»خداوند برای خشم تو، خشمگین و برای خشنودی تو، خشنود می‌شود.

برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله

حضرت علی علیه السلام در مصیبت حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «قل یا رسول الله عن صفیتک صبری»؛ « یعنی این صفیه توست، بانویی که صفوه تو، مصطفی و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش برای من دشوار است.»
 
تکرار مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله
هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ می‌گوید: « پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامی‌تر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین آن شود.»
مقدم نمودن خواست فاطمه برخواست خویش
در هنگام وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ امام به ایشان و گریستن هر دو، سپس امام سر مبارک فاطمه علیهاالسلام را به سینه چسباند و گفت:«هر چه می‌خواهی وصیت کن، یقینا به عهد خود وفا کرده، هر چه فرمان دهی انجام می‌دهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویش مقدم می‌دارم.»
پایان شکیبایی علی علیه السلام
علی علیه السلام که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام تاثر و تالم خود را چگونه اظهار می‌دارد، تا آنجا که بعد از دفن همسر گرامیش در حالی که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

«خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌داری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمم بی‌خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه‌ای بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید… اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه اینجا [کنار قبر زهرا(علیهاالسلام)] می‌ماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم می‌راندم.»


برچسب‌ها:
زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

فاطمه (ع)در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (س) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (س) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (س) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که ازآن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت،فاطمه(س) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا،صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است. فاطمه، درلغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (س) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.زهرا به معنای درخشنده است و از امام  صادق (ع) روایت شده است که:"چون دخت پیامبردرمحرابش می ‌ایستاد (مشغول  عبادت می‌شد)نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.

کنیه‌های فاطمه (س) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و... ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (س) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (س) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه برجراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (س) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 ولادت

 فاطمه (س) در سال پنجم پس از بعثت و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت:"شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم)سرور نوادگان می‌باشند."اکثرمفسران شیعی وعده‌ای ازمفسران بزرگ اهل سنت  نظیر فخر رازی،آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه(س) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (س)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود،پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (س) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (س) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (س) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عماریاسر برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (س) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (س)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (س)پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بردرخانه حاضر شد و گفت:من ازخاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت  زهرا (س) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (س) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (س)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (س) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (س) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد وگفت:"ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور،خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (س) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:اگر علی نبود،فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد.حضرت فاطمه (س) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد. ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (س) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند. و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (س)ا "ام الائمه" (مادر امامان) گویند. زینب (س)که بزرگترین دختر فاطمه (س)به شمار می‌آید،بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود.او پس از واقعه عاشورا،و در امتدادحرکت امام حسین(علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (س)بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بودکه او نیز پس ازعاشورا به همراه زینب (س) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (س)با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (ع) به فاطمه (س)می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد.فاطمه (س) هیچ گاه حتی وری را که می‌ نداشت امام علی (ع) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (س) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

مقام حضرت زهرا (س) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (س) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (ع) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (س) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است. از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (س) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (س) در جریان فدک  به روشنی بر احاطه فاطمه (س) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید. 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (س) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث،تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (س )از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (س) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (س) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (س)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (س)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (س) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (س)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (س) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (س) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (س) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر  که تنها توسط حاضرین درسقیفه(که به نقل ابن اثیر از نویسندگان بزرگ اهل سنت درکتاب الکامل فی التاریخ آنها را عده ای از انصار و  از مهاجرین تنها سه نفر ابوبکر وعمر وابو عبیده جراح حضور داشتند) انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (س) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (س) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (س) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (س) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید . و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (س) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد(الکامل فی التاریخ-تاریخ طبری /۲ص۴۴۳). اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تاهیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل،علی رغم اینکه فاطمه (س) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 فاطمه (س) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (س) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (س) بخشید. فاطمه (س) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (س) می‌فرستادند. فاطمه (س) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه (س)به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (س) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (س) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (س) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (س) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه (س)بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (س) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (س) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (س) حاضر گشتند. فاطمه (س) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (س)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 وصیت

در ایام بیماری، فاطمه (س) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (س) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (س) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (س) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (س) سودی نخواهد بخشید.

 تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (س)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (س) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (س) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (س) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (س) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (س) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (س) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (س) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (س) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.



برچسب‌ها:
آيا پيشنهاد عباس وابوسفيان به علی (ع)واقع بينانه بود؟
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
آيا پيشنهاد عباس وابوسفيان به علی (ع)واقع بينانه بود؟

چنانكه حضرت على -عليه السلام تسليم پيشنهاد عباس مى‏شد وبلافاصله پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏گروهى از شخصيتها را براى بيعت دعوت مى‏كرد، مسلما اجتماع سقيفه به هم مى‏خورد ويا اساسا تشكيل نمى‏شد.زيرا ديگران هرگز جرات نمى‏كردند كه مسئله مهم خلافت اسلامى را در يك محيط كوچك كه متعلق به گروه خاصى بود مطرح سازند وفردى را با چند راى براى زمامدارى انتخاب كنند.

با اين حال، پيشنهاد عمومى پيامبر وبيعت‏خصوصى چند نفر از شخصيتها با حضرت على -عليه السلام دور از واقع بينى بود و تاريخ در باره اين بيعت همان داورى را مى‏كرد كه در باره بيعت ابوبكر كرده است.زيرا زمامدارى حضرت على -عليه السلام از دو حال خالى نبود:يا امام -عليه السلام ولى منصوص وتعيين شده از جانب خداوند بود يا نبود.در صورت نخست، نيازى به بيعت گرفتن نداشت واخذ راى براى خلافت وكانديدا ساختن خود براى اشغال اين منصب يك نوع بى اعتنايى به تعيين الهى شمرده مى‏شد وموضوع خلافت رااز مجراى منصب الهى واينكه زمامدار بايد از طرف خدا تعيين گردد خارج مى‏ساخت ودر مسير يك مقام انتخابى قرار مى‏داد; وهرگز يك فرد پاكدامن وحقيقت‏بين براى حفظ مقام وموقعيت‏خود به تحريف حقيقت دست نمى‏زند وسرپوشى روى واقعيت نمى‏گذارد، چه رسد به امام معصوم.در فرض دوم، انتخاب حضرت على -عليه السلام براى خلافت همان رنگ و انگ را مى‏گرفت كه خلافت ابوبكر گرفت وصميمى ترين يار او، خليفه دوم، پس از مدتها در باره انتخاب ابوبكر گفت:«كانت‏بيعة ابي بكر فلتة وقى الله شرها». (5) يعنى انتخاب ابوبكر براى زمامدارى كارى عجولانه بود كه خداوند شرش را باز داشت.

از همه مهمتر اينكه ابوسفيان در پيشنهاد خود كوچكترين حسن نيت نداشت ونظر او جز ايجاد اختلاف ودودستگى وكشمكش در ميان مسلمانان واستفاده از آب گل آلود وبازگردانيدن عرب به دوران جاهليت وخشكاندن نهال نوپاى اسلام نبود.

وى وارد خانه‏حضرت على -عليه السلام شد واشعارى چند در مدح آن حضرت سرود كه ترجمه دو بيت آن به قرار زير است:

فرزندان هاشم! سكوت را بشكنيد تا مردم، مخصوصا قبيله‏هاى تيم وعدى در حق مسلم شما چشم طمع ندوزند.

امر خلافت مربوط به شما وبه سوى شماست وبراى آن جز حضرت على كسى شايستگى ندارد.(6)

ولى حضرت على -عليه السلام به طور كنايه به نيت ناپاك او اشاره كرد وفرمود:«تو در پى كارى هستى كه ما اهل آن نيستيم‏».

طبرى مى‏نويسد:

على او را ملامت كردوگفت:تو جز فتنه وآشوب هدف ديگرى ندارى.تو مدتها بدخواه اسلام بودى. مرا به نصيحت وپند وسواره وپياده تو نيازى نيست.(7)

ابوسفيان اختلاف مسلمانان را در باره جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خوبى دريافت ودر باره آن چنين ارزيابى كرد:

طوفانى مى‏بينم كه جز خون چيز ديگرى نمى‏تواند آن را خاموش سازد.(8)

ابوسفيان در ارزيابى خود بسيار صائب بود واگر فداكارى واز خودگذشتگى خاندان بنى هاشم نبود طوفان اختلاف را جز كشت وكشتار چيزى نمى‏توانست فرو نشاند.



برچسب‌ها:
گوشه ای از بیانات آسمانی حضرت زهرا علیهاالسلام
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
گوشه ای از بیانات آسمانی حضرت زهرا علیهاالسلام

 سوم جمادی الثانی، سال روز شهادت یادگار پیامبر، همسر فداکار امیرمؤمنان علیه‏السلام و مادر مهربان یازده ستاره فروزان آسمان ولایت و امامت،کوثر قرآن کریم، حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام است. همو که در دوران کوتاه حیات خود منشأ برکات فراوانی برای اسلام و مسلمانان شد. فاطمه علیهاالسلام عمر کوتاه خود را در دفاع از حریم پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ترویج و نشر افکار محمدی، دفاع از ولایت و تربیت فرزندان معصوم صرف کرد.

خداوند عزوجل اطاعت ما اهل بیت را برای تنظیم امور دنیوی و اخروی مردم واجب کرد تا مردم از طریق قبول رهبری پیشوایان معصوم به نظام اجتماعی سالمی دست یافته و در امنیت کامل به زندگی خود ادامه دهند.

زیارت
زیارت حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام همانند سایر معصومان از فضیلت فراوانی برخوردار است. زیارت‏های گوناگونی نیز برای این بانوی مجلله اسلام وارد شده است. در قسمتی از زیارت حضرت، ایشان را مخاطب قرار داده و می‏گوییم: «سلام بر تو ای دختر رسول خدا! سلام بر تو ای بانوی زنان جهانیان! سلام بر تو ای همسر ولی خدا! من شهادت می‏دهم که کسی که تو را خوشحال کند، رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را خوشحال کرده و هر کس بر تو ستم کنند، به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ستم کرده است.

ای بانوی من! من به تو و پدرت و همسرت و امامان از فرزندانت اعتقاد داشته، به ولایت آن‏ها ایمان دارم. به فرمانبرداری از آنان ملتزم هستم. خدایا رحمت خود را بر فاطمه علیهاالسلام فرو فرست؛ رحمتی که مقام او را در نزد تو بالا ببرد»۱.

فریاد یک انقلاب
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از وفات پدربزرگوار خود نود و پنج روز زنده بود. او بیش‏تر این مدت را از دوری پدر و غربت و مظلومیت امیرمؤمنان علیه‏السلام در رنج بود.تا آن جا که دوبار کاسه صبرش لبریز شد و به ایراد خطبه‏ای آتشین پرداخت. یکی از این خطبه‏ها، در مسجد پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و در برابر جمع فراوانی از مردم مدینه ایراد شد که بهت و حیرت حاضران را برانگیخت۲.

امروزه نیز دانشمندان و ادیبان به فصاحت و بلاغت و شیوایی گفتار حضرت اعتراف کرده، به عجز و ناتوانی انسان عادی از چنین سخنرانی اقرار می‏کنند. خطبه دوم حضرت زهرا علیهاالسلام در منزل خود حضرت و در جمع زنان انصار و مهاجر بود. این خطبه چنان تحولی را در حاضران ایجاد کرد که در بازگشت، مقابل شوهرانشان ایستاده، آنان را برای عذرخواهی به منزل حضرت علی علیه‏السلام فرستادند۳.

سخنرانی زهرا علیهاالسلام
رویدادهایی که پس از رحلت پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به وقوع پیوست، سبب شد تا فاطمه زهرا علیهاالسلام مردم را جمع کرده، در مسجد پیغمبر به ایراد سخنرانی بپردازد. جمع زیادی از مردم مدینه، خلیفه وقت و مأموران حکومتی، نظاره‏گر در افشانی بانوی ارزشمند اسلام بودند.
این خطبه کم نظیر دارای بخش‏های متفاوتی است که هر یک هدف روشنی را تعقیب می‏کند. حضرت زهرا علیهاالسلام در بخش نخست این خطبه، تحلیل فشرده‏ای درباره توحید و هدف آفرینش ارائه کرده و در بخش دیگری از سخنان خود، به مقام والای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و مسئولیت‏های ایشان اشاره کرده است. در بخش سوم نیز،، به اهمیت قرآن و فلسفه و اسرار احکام اسلامی پرداخته و پس از معرفی خود، خدمات رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را گوشزد کرده است. حوادث پس از پیامبر نیز بخشی از این خطبه را در بر می‏گیرد.۴

ایمان
انسان دارای ظاهر و باطنی است. ظاهر آدمی، همان بدن و باطنش، روح و روان اوست. همان گونه که بدن دارای احکامی مانند طهارت و نجاست است و در صورت نجاست، با آب پاک می‏شود، روح و روان نیز، نجاست و طهارت دارد. نجاست روح، شرک به خداوند است که جز با ایمان پاک نمی‏شود. شرک از گناهان آمرزش‏ناپذیر است۵ و براساس کلام نورانی امیرمؤمنان، شرک گناهی است که همه اعمال انسان را باطل می‏کند۶.
تنها چیزی که می‏تواند این نجاست و پلیدی روح را از بین برده، صفا و جلوه دوباره‏ای به قلب و روح آدمی دهد، ایمان به خداست. حضرت زهرا علیهاالسلام در این باره می‏فرماید: «خداوند ایمان را وسیله پاک کردن نجاست شرک، از روح شما قرار داد»۷ تا در سایه آن همه مظاهر شرک از بین برود و قلب که حرم الاهی است جایگاه صاحب خانه شود.

معراج مؤمن
نخستین وظیفه انسان مسلمان در برابر پروردگار خویش، نماز است. نماز دستور بزرگ تربیتی اسلام و عامل مهمی برای جلوگیری از فحشا و رذایل اخلاقی و تجاوز به حقوق دیگران است۸. نماز ستون خیمه دین است و آیه‏های فراوانی از قرآن کریم این امر مهم اختصاص یافته است که حکایت از اهمیت این فریضه الهی دارد.
حضرت زهرا علیهاالسلام درباره علت وجوب نماز و اهتمام اسلام به این واجب فرموده است: «خداوند نماز را برای دوری از تکبر و خودبینی بر انسان‏ها واجب ساخت؛۹ زیرا ریشه اغلب صفات زشت و ناهنجاری‏های جامعه، تکبر است. هنگامی که انسان به نمازمی‏ایستد و پیشانی خود را بر زمین می‏زند، خویش را در مقابل خداوند ذلیل و کوچک شمرده، در برابر حضرت حق سر تسلیم فرود می‏آورد و خواسته او را بر خواهش‏های شیطانی خود مقدم می‏دارد.

زکات
زکات یکی از واجبات الهی و از منابع اقتصادی حکومت اسلامی است که نقش فراوانی در گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی داشته، می‏تواند حکومت را برای برطرف سازی شکاف طبقاتی یاری دهد. زکات هزینه‏ای است که افراد واجد شرایط باید برای برخی از کالاهای زندگی خود پرداخت کنند.
زهرا علیهاالسلام در مورد فلسفه وجوب زکات می‏فرماید: «خداوند زکات را برای پاکیزگی جان انسان‏ها از زشتی‏ها و بخل و برای رشد و زیاد شدن اموال شما قرار داد»۱۰. خداوند در قرآن کریم به پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «از اموال واجد شرایط آنان، زکات بگیر تا آنان را از خودسری و بخل برهانی و اموالشان را پاک و خودشان را پاکیزه سازی»۱۱. خداوند در جای دیگری می‏فرماید: «هر چه در دنیا بدهید، خداوند جای آن را در دنیا پر می‏کند»۱۲.

روزه
یکی از واجبات الاهی که نقش به سزایی که پاک سازی روح آدمی دارد، روزه است. این فریضه بزرگ در اسلام از جایگاهی والا برخوردار است. حضرت زهرا علیهاالسلام در فلسفه واجب سازی روزه می‏فرماید: «خداوند روزه را برای تثبیت و استحکام اخلاص در وجود انسان، واجب کرد»۱۳. روزه بر خلاف دیگر عبادت‏ها، قابل ریا کردن نیست؛ زیرا این عمل از چشم مردم پوشیده مانده و از توقع تمجید و تعریف بر کنار است. به همین دلیل پیامبر مکرم اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در بیان نورانی خود می‏فرماید: «خداوند عزوجل فرمود، روزه تنها به خاطر من است و من خودم پاداش آن را خواهم داد»۱۴.

خداوند به مسلمانانی که دارای قدرت و توانایی مالی و بدنی هستند، دستور می‏دهد هر سال در زمان مشخصی گرد خانه خدا اجتماع کرده، اعمال ویژه‏ای انجام دهند۱۵ این فریضه بزرگ، دارای ابعاد گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که سالیانه میلیون‏ها نفر از مسلمانان را از همه نقاط جهان، به محل نزول وحی می‏کشاند و با تشکیل اجتماع بزرگ مسلمانان از مصالح ایشان پاسداری کرده، با بیزاری از شرک و کفر نمرودها و ابوجهل‏های زمان، قدرت واقعی اسلام را به نمایش می‏گذارد و بنای محکم دین اسلام را مستحکم‏تر می‏سازد۱۶.

حضرت زهرا علیهاالسلام درباره علت وجوب حج و اجتماع سالیانه مسلمانان می‏فرماید: «کنگره عظیم اسلامی حج، پایه‏های اسلام را محکم و قدرت و توان مسلمانان را در تمام زمینه‏ها افزایش داده، دشمنان را از طمع ورزیدن در دین خدا ناامید می‏کند»۱۷.

عدالت
نبود عدالت و شیوع ظلم و ستم باعث عصیان و سرکشی شده، اختلاف‏های عمیق جامعه انسانی را در پی خواهد داشت. خداوند برای حفظ وحدت و رسیدن تمام مردم به حقوق خود رعایت عدالت را واجب و ترک آن را ظلم قلمداد کرده است. عدالت، واژه مقدسی است که خداوند آن را قرین تقوا قرار داده و همگان را به رعایت آن توصیه کرده است۱۸.

حضرت زهرا علیهاالسلام در فرازی از فرمایش‏های خود درباره علت وجوب عدالت می‏فرماید: «خداوند عدالت را بر همگان واجب کرد تا در سایه آن قلب‏های مردم به هم نزدیک و با یکدیگر مأنوس شود»۱۹. عدالت اجتماعی کینه‏ها را از دل‏ها می‏شوید و نابسامانی‏های اجتماعی را سامان می‏بخشد و در پرتو آن تمام مردم به حقوق فردی و اجتماعی خود رسیده و جامعه اسلامی از تمام معایب مبرّا شده و همگان در صلح و آرامش به زندگی خود ادامه می‏دهند.

پیروی از اهل بیت علیهم‏‌السلام
پیروی از اهل بیت علیهم‏السلام همانند پناه بردن به کشتی نجات در دریای توفانی تمدن جدید است. حضرت زهرا علیهاالسلام بانوی ارزشمند اسلام در قسمتی از خطبه فدکیه خود، علت وجوب اطاعت از اهل بیت پیامبر را برشمرده، می‏فرماید: «خداوند عزوجل اطاعت ما اهل بیت را برای تنظیم امور دنیوی و اخروی مردم واجب کرد تا مردم از طریق قبول رهبری پیشوایان معصوم به نظام اجتماعی سالمی دست یافته و در امنیت کامل به زندگی خود ادامه دهند»۲۰.

رهبری مردم
تفرقه، برنده‏ترین سلاحی است که همواره جوامع اسلامی را تهدید می‏کند، و آن را تا مرز فروپاشی و نابودی می‏کشاند. قدرت‏های بزرگ و زورمندان فرصت طلب، همواره با استفاده از عنصر تفرقه، جوامع اسلامی را عرصه تاخت و تاز قرار داده، به غارت و چپاول منابع و ثروت‏های ملی آنان پرداخته‏اند. خداوند عز و جل، خطر تفرقه را به مسلمانان گوشزد ساخته، و آنان را به اتحاد ویکپارچگی در مقابل زورمداران دعوت می‏کند: «همگی به ریسمان محکم الهی چنگ بزنید و از تفرقه بپرهیزید۲۱».

حضرت زهرا علیهاالسلام نیز راه درمان بیماری کشنده تفرقه را تمسک به امامت اهل‏بیت معرفی کرده، می‏فرماید: «خداوند امامت و رهبری اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را برای جلوگیری از هر گونه تک روی و اختلاف و رسیدن به وحدت اسلامی واجب کرد تا در سایه آن مسلمانان به سعادت دنیوی و اخروی برسند»۲۲.

جهاد
یکی از برنامه‏های حیات بخش اسلام در دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی کشورهای اسلامی و محافظت از جان و مال و ناموس مسلمین از دستبرد بیگانگان و طمع ورزان، فریضه جهاد و پیکار در راه خداست. این فریضه بزرگ الاهی، دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان ویژه‏اش باز کرده است۲۳. حضرت فاطمه علیهاالسلام در قسمتی از خطبه آتشین خود به فلسفه وجوب جهاد اشاره کرده، می‏فرماید: «خداوند جهاد را به خاطر عزت و سربلندی مسلمانان بر شما واجب کرد تا با عمل کردن به این فریضه الاهی، دین خدا عزیز و امت اسلامی با عزت و سربلندی زندگی کنند»۲۴.

صبر
صبر، آینه تمام نمای تسلیم و ایمان به مبداء و معاد و نویدبخش صبح صادق پس از شب تار است. صبر، سرآغاز پیروزی و شادمانی کسانی است که طعم تلخ شکست را چشیده و با سلاح بردباری، به جنگ حوادث رفته‏اند و میوه شیرین درخت تنومند بردباری را تناول کرده‏اند. صبر، میراث ماندگار بهترین بندگان خدا در مقابل تندباد حوادث است، آنان که همانند کوهی استوار ایستادگی کرده و در سدرة المنتهی جای گرفته‏اند. فاطمه زهرا علیهاالسلامدر بیان شیوای خود در فلسفه وجوب صبر می‏فرماید: «خداوند صبر و شکیبایی را وسیله‏ای برای جلب پاداش الهی قرار داد تا در مقابل آن از رحمت بیکران الهی بهره‏مند شوند»۲۵.

امر به معروف و نهی از منکر
فریضه امر به معروف و نهی از منکر، در اسلام جایگاه ویژه‏ای دارد. امر به معروف و نهی از منکر، همان نظارت مردم بر مردم است که بهترین نوع مدیریت نظارتی به شمار می‏رود. این فریضه بزرگ الاهی در حقیقت به منزله یک پوشش اجتماعی برای محافظت از جماعت انسانی است؛ زیرا اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، عوامل گوناگونی که دشمن بقای وحدت اجتماعی هستند، بروز کرده، جامعه را متلاشی می‏کنند. در اثر ترک این دو فریضه مهم، ظلم و فساد فضای جامعه را گرفته، عقاید و دین آن‏ها به تاراج می‏رود و مردم نابود می‏شوند۲۶. یادگار پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهدرباره فلسفه وجوب امر به معروف می‏فرماید: «خداوند امر به معروف را به خاطر مصالح و منفعت عمومی و زندگی سراسر صلح و آرامش واجب کرد»۲۷.

احترام به پدر و مادر
دین اسلام همانند سایر ادیان الهی توجه ویژه‏ای به پدر و مادر داشته، فرزندان را به احترام و خضوع در برابر آن‏ها موظف می‏کند. قرآن کریم، احترام و احسان به پدر و مادر را پس از عبادت خداوند قرار داده، می‏فرماید: «خداوند خواسته است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود نیکی کنید. اگر یکی از آنان یا هر دو به پیری رسیدند (و در اثر پیری کم طاقت و تندخو شدند) به آنان «اُف» نگو و بر سر آنان فریاد نزن و با آنان به خوبی و مهربانی سخن بگو»۲۸. حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز در خطبه فدکیه خود، با اشاره به لزوم احترام به پدر و مادر، می‏فرماید: «خداوند نیکی کردن به پدر و مادر را موجب پیش‏گیری از خشم خود قرار داد تا با رعایت این مهم اسلامی و دینی، از خشم و تازیانه عذاب الاهی در امان باشیم».۲۹

صله رحم
صله رحم از احکام نورانی الاهی است که به تصریح روایات و فتاوای فقهای اسلام واجب بوده، قطع آن، حرام و از گناهان کبیره است. منظور از رحم، هر کسی است که با انسان از سوی پدر و مادر نسبت خویشاوندی دارد.۳۰ صله رحم افزون بر پاداش اخروی، دارای آثار و برکات دنیوی است.

بانوی بزرگ اسلام حضرت زهرا علیهاالسلام نیز به یکی از این آثار در خطبه فدکیه خود اشاره کرده، می‏فرماید: «خداوند صله رحم را وسیله‏ای برای افزایش جمعیت و قدرت انسان قرار داده است».۳۱ خداوند مسلمانان را از قطع رحم بر حذر داشته۳۲ و مولای متقیان امیرمؤمنان علیه‏السلام صله رحم را از روش‏های نیک مردان شمرده، ۳۳درباره آثار و برکات آن فرموده است: «پیوند با خویشاوندان اموال انسان را زیاد کرده، مرگ را از آدمی بر می‏گرداند و باعث طولانی شدن عمر انسان می‏شود».۳۴

مبارزه با کم فروشی
قرآن کریم، کم فروشی را تلاشی برای فساد کردن در زمین عنوان کرده، از قول حضرت شعیب فرموده است: [او به قوم خود گفت] ای قوم! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام بدهید و بر اجناس مردم عیب نگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین به فساد کردن نکوشید»۳۵. با خیانت کردن در معامله‏ها، اطمینان و اعتماد عمومی که بزرگ‏ترین پشتوانه اقتصادی ملت‏هاست از بین رفته، ضایعات جبران ناپذیری بر جامعه تحمیل می‏شود.

قرآن کریم به کم فروشان وعده عذاب داده، می‏فرماید: «کم فروشان کسانی هستند که وقتی برای خود پیمانه می‏کنند، حقشان را به طور کامل می‏گیرند، ولی وقتی برای دیگران وزن می‏کنند، کم می‏گذارند»۳۶. حضرت زهرا علیهاالسلام می‏فرماید: «خداوند برای مبارزه با کمبودها و تحصیل حقوق مردم، کم فروشی را حرام کرد تا هیچ گونه حقی از مردم ضایع نشود»۳۷.

نهی از شراب
خداوند در آیاتی از قرآن کریم مردم را از استعمال مشروب‏های الکلی نهی کرده۳۸، نوشیدن آن‏ها را از گناهان کبیره می‏شمارد۳۹. در بعضی از سخنان اهل بیت علیهم‏السلام نیز شراب کلید تمام بدی‏ها و زشتی‏ها معرفی شده است۴۰. حضرت زهرا علیهاالسلام در بخشی از خطبه فدکیه خود به فلسفه تحریم استفاده از مشروبات الکلی اشاره کرده، می‏فرماید: «خداوند شراب را حرام کرد تا شما را از پلیدی‏ها و آلودگی‏ها پاکسازی کند»؛۴۱ زیرا استفاده از مشروبات الکلی، عقل و درایت انسان رااز بین می‏برد و سبب می‏شود تا جنبه حیوانی انسان بر او غلبه کرده، دست به کارهای خطرناک بزند و موجبات فساد، قتل و هتک حرمت را در جامعه به وجود آورد۴۲.

پرهیز از تهمت
دین اسلام، برای آبرو و حیثیت افراد جامعه اهمیت زیادی قائل شده است؛ زیرا حیثیت افراد جامعه همانند آب بسته و جامدی است۴۳ که در صورت ذوب شدن دیگر باز نمی‏گردد. قرآن کریم نیز انسان‏ها را از این کردار ناپسند نهی کرده، می‏فرماید: «کسانی که زنان پاکدامن و بی‏خبر از آلودگی و مؤمن را متهم می‏سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی به دورند و عذاب بزرگی در انتظار آن‏هاست»۴۴.

افزون بر خشم و غضب الاهی و وعده عذاب دردناک، عذاب دنیوی نیز شامل حال این افراد شده، در محاکم قضایی به هشتاد ضربه شلاق محکوم می‏شوند.۴۵ حضرت زهرا علیهاالسلام یادگار پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با اشاره به زشتی نسبت ناروا به مؤمن و بر هم زدن عفت عمومی جامعه و نیز خدشه دار ساختن اعتبار اجتماعی مردم، به تشریح علت حرمت این کار پرداخته، و می‏فرماید: «خداوند، پرهیز از تهمت و نسبت‏های ناروا را، حجاب و مانعی در برابر غضب خود قرار داد تا با دوری کردن از این اعمال زشت، از غضب و خشم خداوند در امان باشند».۴۶

دزدی
طمع در اموال مردم سبب می‏شود انسان برای به دست آوردن آن، دست به کارهای خلاف شرع از جمله سرقت بزند. اگرچه این ناهنجای رفتاری، ممکن است علت‏های گوناگونی داشته باشد، ولی یکی از مهم‏ترین عوامل آن، ناپایبندی به ایمان و به رسمیت نشناختن حقوق مردم است که به این شکل بروز می‏کند. سرقت، افزون بر مجازات اخروی دارای مجازت دنیوی بوده، موجب قطع دست می‏شود؛ زیرا دست آدمی، تا هنگامی که عفیف و امین باقی بماند، ارزشمند است، ولی ذلت خیانت آن را بی‏ارزش می‏کند.۴۷ حضرت زهرا علیهاالسلام علت تحریم دزدی را بیان کرده، می‏فرماید: «خداوند به سبب عفت نفس و نگهداری از طمع به مال مردم، ترک سرقت را واجب و سرقت را حرام کرد».۴۸

پارسایی
حضرت زهرا علیهاالسلام در بخش پایانی فلسفه احکام خطبه فدکیه خود، مسلمانان را به تقوای الاهی دعوت کرده، می‏فرماید: «حال که امر وجود احکام الاهی را در موضوع‏های گوناگون مانند نماز، روزه، حج، حکومت و زمامداری اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدید، پس حق تقوا را به جا آورده، همه اوامر او را انجام دهید و از همه نواهی او خودداری کنید. مراقب باشید! اگر روزی اجل الاهی به سراغتان آمد و شما به مرگ و سفر به سرای آخرت محکوم شدید، مسلمان بمیرید»۴۹.

غم نامه
ای فاطمه! ای یادگار رسول خدا! ای هستی مرتضی! ای قلب تپنده ولی خدا! دیگر مدینه آوای تو را نمی‏شنود. دیگر کسی از صدای گریه‏های شبانه‏روزی تو به علی شکایت نمی‏کند و امروز اهل مدینه به خواب راحت فرو می‏روند. قبرت از دیدگان آن‏ها مخفی شد تا نگاهشان به قبر تو نیفتد و لحظات عیش و نوش و بزم خوشگذرانی آن‏ها به هم نخورد. امروز بغض سه ماهه علی ترکید و برای اولین بار در کنار بستر بیماری‏ات قطرات اشکش را مقابل دیدگان تو جاری ساخت. نمی‏دانم چرا خود گریه می‏کرد، ولی فرزندانت را به آرامش دعوت می‏کرد. امروز برای لحظاتی قلب علی از تپش ایستاد، ولی اول مظلوم عالم باید بماند و رنج غربت زهرا و مظلومیت خود را تحمل کند. امروز دستان کوچک بچه‏های زهرا پیکر او را در بغل گرفتند و برای همیشه از مادر مهربان خود وداع کردند.

پی نوشت:

۱ . شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، نبوغ، قم، ۱۳۸۰، ص ۵۵۶

۲. على بن عیسى اربلى، کشف الغمة فى معرفة الائمه، مترجم: على بن حسین زورانى، کتابفروشى اسلامیه، ج۲، ص ۴۱.

۳- ابومنصور طبرسى، الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص ۱۰۹.

۴. ناصر مکارم شیرازى، زهرا برترین بانوى جهان، انتشارات سرور، قم، ۱۳۸۳، ص ۱۴۹.

۵. نساء: ۱۱۶.

۶. فیض‏الاسلام، نهج البلاغه، فیض‏الاسلام، تهران، ۱۳۷۰، ص ۴۷۴.

۷. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۴۳.

۸. عنکبوت: ۴۵.

۹. محمدباقر ملبوبى، حقیقت جاویدان، کتابخانه صدر، تهران، ۱۳۹۱ ق، ص ۳۸۶، با تصرف.

۱۰. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۴۳.

۱۱. توبه: ۱۰۴.

۱۲. سبأ: ۳۹.

۱۳. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۴۳.

۱۴. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، وفاء، ۱۴۰۳ق، ج ۹۶، ص ۲۵۵؛ میزان الحکمه، ج۵، ص ۴۶۵.

۱۵. همان: ۹۷.

۱۶. شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، ج۱۱، ص ۱۴، با دخل و تصرف.

۱۷. الاحتجاج، ج۲، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج۲،ص ۴۳.

۱۸. سید عزالدین حسینى، شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۵، ج۲، ص ۴۴۹.

۱۹. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۳.

۲۰. الاحتجاج، ص ۹۱؛ کشف الغمه، ص ۴۳.

۲۱. آل عمران: ۱۰۳.

۲۲. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹.

۲۳. نهج البلاغه، ص ۹۴.

۲۴. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۳.

۲۵- الاحتجاج، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ص ۴۳.

۲۶. قرآن در آیه ۱۱۶ سوره هود دلیل نابودى بعضى از امت‏هاى پیشین را ترک امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرده است.

۲۷. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹.

۲۸ اسراء :۲۳.

۲۹. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۴۳.

۳۰. سید عبدالحسین دستغیب، بندگى، راز آفرینش، کتاب خانه مسجد جامع عتیق، شیراز، ج۲، ص ۴۹۷.

۳۱. الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ص ۴۴.

۳۲. نساء: ۱.

۳۳. عبدالواحد الآمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، مکتب الاعلام الاسلامى، ص ۴۰۶، حدیث ۹۲۹۷.

۳۴. همان، ص ۴۰۶، حدیث ۹۳۰۸.

۳۵. هود: ۸۵.

۳۶. مطففین: ۱ ـ ۳.

۳۷. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۴۴.

۳۸. مائده: ۹۰.

۳۹ .بقره: ۲۱۹.

۴۰. میزان الحکمه، ج ۳، ص ۱۶۱.

۴۱. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹.

۴۲. با الهام از حدیث امام صادق علیه‏السلام در میزان الحکمه، ج۳، ص ۱۶۳، ح ۵۱۴۳.

۴۳. نهج البلاغه، قصار ۳۳۸، ص ۱۲۴۸.

۴۴. نور: ۲۳.

۴۵. امام خمینى، تحریر الوسیله، انتشارات اسلامى، قم، ج۴، ص ۲۰۸.

۴۶. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹.

۴۷. برگرفته از پاسخ سید مرتضى به ابوالعلاء مُعرّى، به نقل از کتاب فاطمه زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت، ص ۳۸۴.

۴۸. الاحتجاج، ج۱، ص ۹۹؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۴.

۴۹. همان.




برچسب‌ها:
خطبه شقشقیه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
خطبه ی شقشقیه امیرالمومنین(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم

در این خطبه شریف، شکایت های امیرالمونین(ع) از خلفا از زبان خود امیرالمونین (ع) است.

خطبه ی شقشقیه

خطبه 3 ، معروف به خطبه شقشقیّه كه درد دل های امام علی (ع) از ماجرای سقیفه و غصب خلافت در این خطبه است.1

1. شكوه از ابابكر و غصب خلافت :

آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابكر ، جامه خلافت را بر تن كرد ، در حالی كه می دانست جایگاه من نسبت به حكومت اسلامی ، چون محور آسیاب است به آسیاب ، كه دور آن حركت می كند . او می دانست كه سیل علوم از دامن كوهسار من جاری است ، و مرغان دور پرواز اندیشه ها ، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز كرد . پس من ردای خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گیری كردم و در اندیشه بودم كه آیا با دست تنها برای گرفتن حقِّ خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریكی كه به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم ؟ كه پیران را فرسوده ، جوانان را پیر ، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد ! . پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم . پس صبر كردم در حالی كه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود . و با دیدگان خود می نگریستم كه میراث مرا به غارت می برند ! . تا اینكه خلیفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد .

2. بازی ابابكر با خلافت

سپس امام مَثَلی را با شعری از اَعشی عنوان كرد : 2 مرا با برادر جابر ، « حیّان » چه شباهتی است ؟ ( من همه روز را در گرمای سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود ! ) .
شگفتا ! ابابكر كه در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند ، 3 چگونه در هنگام مرگ ، خلافت را به عقد دیگری در آورد ؟ . هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند .

3. شكوه از عمر و ماجرای خلافت :

سرانجام اوّلی حكومت را به راهی در آورد ، و به دست كسی ( عمر ) كه مجموعه ای از خشونت ، سخت گیری ، اشتباه و پوزش طلبی بود . زمامدار مانند كسی است كه بر شتری سركش سوار است ، اگر عَنان محكم كشد ، پرده های بینی حیوان پاره می شود ، و اگر آزادش گذارد ، در پرتگاه سقوط می كند . سوگند به خدا ! مردم در حكومت دوّمی ، در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند ، و دچار دورویی ها و اعتراض ها شدند ، و من در این مدّت طولانی محنت زا ، و عذاب آور ، چاره ای جز شكیبایی نداشتم ، تا آن كه روزگار عُمَر هم سپری شد . 4

4. شكوه از شورای عمر :

سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان می باشم ! پناه بر خدا از این شورا ! در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد تردید بودم ، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم ؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند ؟ و در صَف آنها قرارم دهند ؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم ،و با آنان هماهنگ گردیدم . یكی از آنها با كینه ای كه از من داشت روی برتافت ، 5 و دیگری دامادش 6 را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر كه زشت است آوردن نامشان 7 .

5. شكوه از خلافت عثمان :

تا آن كه سوّمی به خلافت رسید . دو پهلویش از پرخوری باد كرده ، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود ، و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند ، چون شتر گرسنه ای كه به جان گیاه بهاری بیفتد ، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت ، و شكم بارگی او نابودش ساخت .

6. بیعت عمومی مردم با امیرالمومنین :

روز بیعت ، فراوانی مردم چون یال های پر پُشت كفتار 8 بود ، از هر طرف مرا احاطه كردند ، تا آن كه نزدیك بود حسن و حسین علیهما السلام لگدمال گردند ، 9و رِدای من از دو طرف پاره شد . مردم چون گلّه های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند . امّا آنگاه كه به پا خاستم و حكومت را به دست گرفتم ، جمعی پیمان شكستند 10 و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند ، 11و برخی از اطاعت حق سر بر تافتند ، 12 گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را كه می فرماید : « سرای آخرت را برای كسانی برگزیدیم كه خواهان سركشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آنِ پرهیزكاران است » آری ! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ كرده بودند ، امّا دنیا در دیده آنها زیبا نمود ، و زیور آن چشم هایشان را خیره كرد .

7. مسئولیت های اجتماعی :

سوگند به خدایی كه دانه راشكافت و جان را آفرید ، اگر حضور فراوان بیعت كنندگان نبود ، و یاران حجّت را بر من تمام نمی كردند ، و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان ، سكوت نكنند ، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رهایش می ساختم ، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سیراب می كردم . آنگاه می دیدید كه دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است 13 .
گفتند : در اینجا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام ( ع ) داد و امام ( ع ) آن را مطالعه می فرمود ، گفته شد مسائلی در آن بود كه می بایست جواب می داد . وقتی خواندن نامه بة پایان رسید ، ابن عبّاس گفت : یا امیرالمؤمنین ! چه خوب بود سخن را از همانجا كه قطع شد آغاز می كردید ؟ امام ( ع ) فرمود :
هرگز ! ای پسر عبّاس ، شعله ای از آتش دل بود ، زبانه كشید و فرو نشست ، 14 ( ابن عبّاس می گوید ، به خدا سوگند ! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام ( ع ) این گونه اندوهناك نشدم ، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.)

پی نوشت :

1. ابن خشّاب می گوید : به خدا قسم این خطبه را در كتابهایی مطالعه كردم كه 200 سال قبل از تولّد سید رضی (ره) نوشته شده بود . ( شرح ابن ابی الحدید ج1 ص 206 و الغدیر ج7 ص 82 )
2. اَعشی لقب ابوبصیر ، میمون بن قیس است .
3. ابابكر ، بارها می گفت : « اَقِیلوُنی فَلَستُ بِخَیركم » ( مرا رها كنید ، و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم ) .
4. ابابكر در سال 11 هجری بخلافت رسید و در جمادی الاخر سال 13 هجری درگذشت و عمر در سال 13 هجری به خلافت رسید و در ذی الحجه سال 23 هجری از دنیا رفت .
5. سعد بن ابی وقّاص كه یكی از اعضای شورای شش نفره بود .
6. عبدالرّحمن بن عوف ، شوهر خواهر عثمان ، كه حقِّ « وتو » در شورا داشت . زیرا عمر دستور داد اگر اختلافی در شورا پدید آمد ، ملاك ، رای داماد عثمان است ، با اینكه طبق اعتراف دانشمندان اهل سنّت ، عمر در دوران حكومت خود بارها اعتراف كرد كه : « لولا علی لهلك عمر » ( اگر علی نبود عمر هلاك می شد . ) « الغدیر ، ج 3 ، ص 97 » .
7. طلحه و زبیر ، كه از رذالت و پستی ، بر امام شوریدند و جنگ جمل را به وجود آوردند .
8. كفتار ، حیوانی كه فراوانی پشم گردن او ضرب المثل بوده و اگر می خواستند فراوانی چیزی را بگویند با نام موهای یال كفتار مطرح می كردند .
9. برخی شارحان « الحسنان » را دو انگشت شصت پا گرفته اند مثل ابن ابی الحدید . و به نقل از قطب راوندی ، امام در سال 35 هجری بخلافت رسید و در سال 40 هجری شهید شد .
10. ناكثین ( اصحاب جمل ) مانند : طلحه و زبیر .
11. مارقین ( خوارج ) به رهبری حرقوص پسر زهیر كه به « ذو الثّدیه » مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد .
12. قاسطین ، معاویه و یاران او كه جنگ صفین را بر امام تحمیل كردند .
13. نفی سكولاریسم Secularism ( تفكر جدایی دین از سیاست ) و اثبات تئوكراسی Theocracy ( حكومت مذهبی )
14. شِقشِقهٌ هَدَرَتْ ؛ ضرب المثل است . ( شقشقه ، چیزی شبه بادكنك كه به هنگام خشم شتر ، از زیر گلوی او بیرون می زند و پس از آرام گرفتن ناپدید می گردد ) پیام این ضرب المثل همان است كه در ترجمه آوردیم .
نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی رحمه الله


برچسب‌ها:
پژوهشی در باره غدیر خم و سقیفه بنی ساعده
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
پژوهشی در باره غدیر خم و سقیفه بنی ساعده
چکیدهپژوهش حاضر درصدد بررسی این پرسش مهم است که آیا در ماجرای سقیفه که دوباره یا کمی بیشتر پس از واقعه غدیر رخ داد و گروه های رقیب درباره جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گفت و گو کردند، به حدیث غدیر استناد شد یا خیر؟ پس از تبیین اجمالی این دو حادثه تأثیرگذار در تاریخ اسلام و بیان مشابهت ها و تفاوت های آن دو، به منظور نزدیک شدن به هدف پژوهش، گزینه های متصوّر درباره رخداد یا عدم رخداد واقعه غدیر و نیز فرض های عدم استناد به غدیر در سقیفه، مطرح و تجزیه و تحلیل خواهد شد. هم چنین در این مقاله، در مورد استنادات شیعه مبنی بر رخداد واقعه غدیر و نیز تبیین شیعی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بحث شده است.غدیر خم و سقیفه بنی ساعده
مقدّمهدر تاریخ صدر اسلام دو حادثه مهم رخ داده است که در وقایع پس از خود، به ویژه دسته بندی درونی نظام اسلامی تأثیر به سزایی داشته و هر دو مورد در ماه های پایانی عمر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) واقع شده است. این دو حادثه عبارت اند از: 1 واقعه غدیرخم در هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت، 2 ماجرای سقیفه بنی ساعده در اوایل سال یازدهم هجرت. این دو حادثه، شباهت ها و تفاوت هایی دارند که به آن ها اشاره می کنیم:
الف) مشابهت ها1 هر دو حادثه در اواخر حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) رخ داده است;2 هر دو واقعه درباره مسئله جانشینی و زعامت و پیشوایی امت اسلامی پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) است;3 هر دو واقعه با مردم ارتباط پیدا کرده و آنان از طریق تأیید و بیعت، حضور خود را اعلام نموده اند;4 در هر دو حادثه، اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) حضور داشته اند;5 در هر دو حادثه، محور موضوع به یکی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای تصدی جانشینی برمی گردد و هر دو (علی و ابوبکر) از قبیله قریش (قبیله پیامبر(صلی الله علیه وآله)) بوده اند;6 هر دو واقعه، مبدأ پیدایش دسته بندی مذهبی بعدی در اسلام و پیدایش دو نظام امامت و خلافت در تقابل با یکدیگر در تاریخ اسلام شده است; به عبارتی این دو واقعه، نقطه کانونی پیدایش دو مذهب تشیع و تسنن در جهان اسلام می باشند.
ب) تفاوت ها1 اجتماع غدیر به صورت عام و گسترده از همه افراد قبایل و شهرهای اسلامی که در سفر حج (حجة الوداع) پیامبر(صلی الله علیه وآله) حضور داشته و در راه بازگشت بودند برگزار گردید، در حالی که اجتماع سقیفه ابتدا از سوی انصار برپا شد و سپس چند تن از مهاجران در آن اجتماع حضور یافتند; بنابراین، رنگ قبیله ای داشت و مجمعی عام نبود;2 - زمان واقعه غدیر و ابلاغ موضوع به پیروان، در ایام یکی از مراسم باشکوه مذهبی مسلمانان، یعنی سفر حج بوده است، در حالی که اجتماع سقیفه در اندوهناک ترین شرایط، یعنی زمان درگذشت پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه وآله) که مردم و بهویژه بنی هاشم بر بالین پیامبر و در حزن و اندوه بودند، واقع شد;3 - محل برگزاری اجتماع غدیر خم در محل جُحفه بود که به گروه خاصی تعلق نداشت و در فضایی باز و گشاده بود، اما مکان اجتماع سقیفه به گروهی خاص، یعنی بنی ساعده از انصار، وابسته بود. بنابراین، مکان رنگ قبیله ای داشت;4-  برگزار کننده غدیر شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مأموریت و انگیزه ای الهی بود، لکن برگزار کنندگان اجتماع سقیفه برخی از بزرگان قبایل و با انگیزه تصاحب خلافت و براساس رقابت قبیله ای صورت گرفت (غدیر در حضور پیامبر واقع شد، اما سقیفه در حال احتضار ایشان و در نتیجه با عدم حضور وی تشکیل شد);5 - در غدیر، مسئله ولایت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) با معیارهای دینی و با ابلاغ خدا به رسول، به مردم اعلام شد و موجب اکمال دین و اتمام نعمت و یأس کفار گردید، اما در سقیفه، مسئله خلافت با معیارهای قبیله ای و بیان تفاخرات به انگیزه رقابت با یکدیگر مطرح شد و تنازع نیروهای درون نظام اسلامی را در پی داشت; یعنی در واقع، اساس اختلاف و تفرقه مذهبی میان مسلمانان شد;6 - مسئله غدیر به نص بود، اما مسئله سقیفه به شورا و رایزنی شرکت کنندگان واگذار شد;7 - واقعه غدیر بسیار شفاف و با سخنرانی پیامبر و معرفی جانشین مورد نظر (حضرت علی(علیه السلام)) به جمع حاضر و سپس اعلام وصایت او انجام گرفت و مردمِ حاضر آشکارا شنیدند و تبریک گفتند و قرار شد به غایبان هم برسانند، اما اجتماع سقیفه، عجولانه، مخفیانه و با پیش دستی انصار برای تعیین زمام دار از میان خود، برگزار گردید، در حالی که کاندیداهای مورد نظر نیز به وضوح مشخص نبود. با رسیدن سه تن از مهاجران، اختلاف شدید شد و گفت و گوهای بعدی و اختلاف میان انصار موجب انتخاب خلیفه گردید. روز بعد، خلیفه را به مسجد آورده و از مردم خواستند بر کار انجام شده بیعت نمایند، حال آن که گروه بسیاری از مسلمانان که در مدینه بودند در اجتماع سقیفه حضور نداشتند;8 - شخصی که در غدیر به مردم معرفی شد از نظر سنی جوان، نماینده روح پویا و پرتحرک اسلام بود، اما منتخب سقیفه، متأثر از نظام شیخوخیت قبیله ای، شیخ به شمار می آمد و از سن بالا برخوردار بود و عمر او پس از انتخاب بیش از دو سال نپایید;9-  گستره جغرافیایی و انسانی نظام برآمده از سقیفه (خلافت) به دلیل در اختیار داشتن قدرت و حکومت بیشتر از گستره جغرافیایی و انسانی نظام برآمده از غدیر (امامت) بوده است.در مجموع، غدیر در ماه ذیحجة الحرام (ماه حرام) ایام صلح و صفا، ماه ازدحام و فراخوانی عمومی مسلمانان، در پایان یک سفر معنوی در بازگشت از بیت الله الحرام و حرم امن الهی و پس از لبیکی همگانی به الله تعالی، در گستره صحرایی باز که رنگ تعلق گروهی خاص را نداشت، و توسط حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) که رسول خدا بود و به قوم و قبیله ای خاص تعلق نداشت، بلکه پیامبرِ رحمت برای جهانیان (و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین)2 و اسوه حسنه3ای برای انسان ها بود، در پی آیه ابلاغ4 از جانب خدای متعال و با گزینش برترین فرد (در ایمان و عمل = تقوا، جهاد، خدمت به اسلام، علوم و معارف دینی و دیگر فضایل)، و در شادباش های مردم به او «بخ بخ اصبحت مولای کل مؤمن و مؤمنه» صورت گرفت، اما و سقیفه، بدون فراخوانی عمومی، خالی از قصد ابلاغ رسالت الهی، در فضای محدود سایبان (سقیفه) قبیله ای، در پی بروز دوباره عصبیت های جاهلی برای فراچنگ آوردن منصبی پیش از دست یابی دیگران بدان، و با به رخ کشیدن تفاخرات قومی و چانه زنی های سیاسی در پرتو سنت شیخوخیت، در اندوهناک ترین زمان تاریخ اسلام، و با نادیده انگاری وصایای پیامبر(صلی الله علیه وآله)(در غدیر، در کتابت حدیث، در اعزام جیش اسامه و...) به انجام رسید. این جاست که باید این پرسش را نمود که واقعه غدیر چه بود؟
واقعه غدیر خمرسول خدا(صلی الله علیه وآله) در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا (کعبه) را با اجتماع مسلمانان آهنگ فرمود، و بر حسب امر آن حضرت در میان قبایل مختلف و طوایف اطراف اعلان شد، در نتیجه، گروه عظیمی به مدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهی (ادای مناسک حج بیت الله) از آن حضرت پیروی و تعلیمات ایشان را فرا گیرند. این تنها حجّی بود که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بعد از مهاجرت به مدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن دیگر این عمل از طرف آن حضرت وقوع نیافت. این حج را به اسامی متعدد در تاریخ ثبت نموده اند، از قبیل: حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام.در این موقع، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده (احرام) که یکی را به کمر بست و آن دیگر را به دوش افکند روز شنبه 24 یا 25 ذیقعدة الحرام به قصد حج پیاده از مدینه خارج شد و تمامی زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج ها قرار داد و با همه اهل بیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمی از مردم حرکت فرمود.5اتفاقاً در این هنگام بیماری آبله یا حصبه در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب شد که بسیاری از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز بمانند، با این حال، گروه بی شماری با آن حضرت حرکت نمودند که تعداد آن ها 124120 نفر و بیشتر ثبت شده است. البته اهالی مکه و آن ها که به اتفاق امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و ابوموسی از یمن آمدند بر این تعداد اضافه می شوند.6پس از آن که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مناسک حج را انجام داد، با جمعیت همراه خود آهنگ بازگشت به مدینه فرمودند. چون به غدیرخم (که در نزدیک جحفه است) رسیدند، جبرئیل امین فرود آمد و از جانب خدای تعالی این آیه را آورد: «یا ایّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس».7باید دانست که جحفه منزل گاهی است که راه های متعدد (راه اهل مدینه و مصر و عراق) از آن جا منشعب و جدا می شوند. ورود پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت.در این هنگام آیه مذکور نازل شد و آن ها که از آن مکان گذشته بودند به امر پیامبر بازگشتند و آن ها که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همان جا متوقف شدند. پیامبر نماز ظهر را با همراهان ادا نمود و پس از فراغ از نماز بر محل مرتفعی که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت و آغاز خطبه فرمود و با صدای بلند همگان را متوجه ساخت. آن حضرت در خطبه خود پس از حمد و ستایش خدا و گواهی به رسالت خود، از پایان عمر خویش و از این که آنان در کنار حوض در آن سرا بر او وارد خواهند شد، به آنان خبرداد و از آنان خواست که مواظب دو چیز گران بها که در میان آن ها می گذارد باشند; یعنی کتاب خدا، ثقل اکبر و عترت (اهل بیت) خود، ثقل اصغر، که با تمسک به آن دو، گمراه نخواهند شد و آن دو نیز از هم جدا نمی گردند تا کنار حوض بر او وارد شوند. سپس دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را بلند نمود تا این که مردم او را دیدند و شناختند. و فرمود: «ای مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آن ها سزاوارتر می باشد؟» گفتند: خدای و رسولش داناترند. فرمود: «همانا خدای مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و اولی و سزاوارترم بر آن ها از خودشان پس هر کس که من مولای اویم علی(علیه السلام) مولای او خواهد بود.» و این سخن را سه بار و بنا به گفته احمد بن حنبل پیشوای حنبلی ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: «بار خدایا! دوست بدار آن که او را دوست دارد و دشمن دار آن که او را دشمن دارد و یاری فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستی قرار ده». آن گاه فرمود: باید آنان که حاضرند این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ نمایند».هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحی الهی رسید و این آیه را آورد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً».8 در این موقع، پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: «الله اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی(علیه السلام)بعد از من». سپس آن گروه تهنیت به امیرالمؤمنین را آغاز کردند و از جمله آنان، ابوبکر و عمر بودند که پیش دیگران گفتند: به به بر تو ای پسر ابی طالب که صبح و شام را درک نمودی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. و ابن عباس گفت: به خدا سوگند که این امر (ولایت علی (علیه السلام)) بر همه واجب شد. آن گاه حسان بن ثابت در این باره، اشعاری سرود.9علامه امینی، وقوع این واقعه مهم را در چنین مکانی با آن اجتماع بزرگ و در سفر عظیم حج و مأموریت پیامبر برای ابلاغ آن و نزول آیات در این باره، سپس اقدام پیامبر(صلی الله علیه وآله) در معرفی حضرت علی و تأکید پیامبر بر مردم که گواهی به ابلاغ بدهند و حاضران به غایبان برسانند، عنایت خدای متعال نسبت به نشر و انتشار حدیث غدیر می داند که مسلمانان با قرائت آن آیات، همه وقت و همه جا متوجه این واقعه و حدیث باشند و مرجع واقعی و پیشوای حقیقی خود را برای دریافت معالم دین و احکام آیین منزه اسلام بدون تردید تشخیص دهند. جدیت هایی که بعدها، پیشوایان دین اسلام نسبت به یادآوری و بازگو کردن واقعه غدیرخم داشته اند برای این بوده است که این تاریخ روشن و خاطره مقدس، پیوسته تازه و شاداب بماند و گذشت زمان، این واقعه را متروک و مخفی نسازد.10
ماجرای سقیفهبا انتشار خبر رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در حالی که مدینه در ماتم و سوگ فرو رفته و علی(علیه السلام)، عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر و برخی اصحاب در تدارک غسل و تدفین پیامبر خویش بودند، جمعی از انصار در سقیفه بنی ساعده، جمع شده و بر آن بودند تا سعد بن عباده، شیخی از بزرگان خزرج را به جانشینی رسول خدا نصب کنند. ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح با شنیدن این خبر، بی درنگ و شتابان روانه سقیفه شدند، اما علی و عباس نیز که خبر را شنیده بودند، هم چنان به تدارک تدفین جنازه رسول خدا ادامه دادند. در اجتماع سقیفه، ابتدا سعد بن عباده درباره جانشینی رسول خدا سخنانی گفت. پس از خاتمه سخنان او، خزیمة بن ثابت در تأیید سعد و امتیاز انصار بر مهاجران در امر خلافت سخن گفت. به دنبال او، اُسَید بن حُضیر که او نیز از طایفه خزرج و از رقبای سعد بن عباده بود، به گفت و گو برخاست و از اختصاص پیشوایی مسلمانان به مهاجران و ابوبکر دفاع کرد. مدافعان و حامیان دیگر سعد، در قالب سخنانی به انکار ادعای اُسید پرداختند و کسانی نیز در تأیید او سخن گفتند. در این حال، ابوبکر به پا خاست و با تأیید فضایل و عزت انصار، مدعی شد که پیامبر با بیان روایت: «الائمةُ مِن قُریش» پیشوایی قوم را به مهاجران اختصاص داده است.11به هر حال، در این گفت و گوها چندین نظریه درباره جانشینی پیامبر مطرح شد: ابتدا امارت انصار، سپس با حضور مهاجران، امارت دوگانه (یکی از انصار و دیگری از مهاجران)، آن گاه امارت مهاجران و وزارت انصار، و سرانجام امارت قریش.12 همین مورد اخیر تحت تأثیر روایتی که ابوبکر از قول پیامبر نقل کرد و به دلیل اختلاف درونی دو طایفه اوس و خزرج به نتیجه نشست. با بالا گرفتن گفت و گوها در حالی که خزرجیان به دو دسته مدافعان و مخالفان سعد بن عباده تقسیم شده بودند، ابوبکر، ابوعبیده یا عمر را شایسته خلافت شمرد و آنان نیز وی را شایسته دانسته و بی درنگ دستان او را برای بیعت فشردند. در این حال، اسید بن حضیر و خزرجی های مطیع او، سراغ ابوبکر آمده و با او بیعت کردند.13 این بیعت را که با حضور چند تن از صحابه و در غیبت غالب اصحاب برجسته دیگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)انجام شد، «بیعت سقیفه» نام داده اند. عمر نیز بعدها آن را «فلته»14 یعنی اقدامی نااندیشیده و شتابزده شمرد.با انتشار خبر بیعت سقیفه، افزون بر علی(علیه السلام)، عباس، ابوسفیان و دست کم دوازده صحابه برجسته دیگر پیامبر به بیعت انجام شده اعتراض کردند. اگرچه ابوسفیان، پس از آن که به علی و عباس روی آورد و هیچ کدام پیشنهاد او را نپذیرفتند، به زودی تغییر عقیده داد و با خلیفه اول بیعت کرد، اما اصحاب نامور پیامبر تا چند ماه بعد که علی(علیه السلام) بیعت با ابوبکر را ضروری شمرد، هم چنان از بیعت امتناع کردند، کسانی مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، ابی بن کعب، براء بن عازب، خالدبن سعید العاص، ابوایوب انصاری، حذیفة بن یمان، خزیمة بن ثابت، ابوالهیثم بن تیهان، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، بریدة بن خضیب اسلمی، ابوالطفیل. جز این صحابه، تعدادی دیگر از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز در بیعت العامه سبقت نجستند و حضوری چشم گیر از خود نشان ندادند. اینان تنها و مدتی بعد، حاضر به بیعت با ابوبکر شدند. تعدادی از مشهورترین این صحابه به این قرارند: زبیر بن عوام، عبدالله بن عباس، فضل بن عباس، عتبة بن ابی لهب، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، عبدالله بن ابوسفیان بن حارث، حسان بن ثابت، حباب بن منذر، عبدالله بن مسعود و بشیر بن سعد.15یک روز پس از بیعت سقیفه، صحابه ثلاثه بر آن شدند تا با فراخواندن مسلمانان به مسجد پیامبر، بیعت چند نفره روز گذشته را به بیعت عام تبدیل کنند. این اقدام انجام شد، اما باز هم علی(علیه السلام)که به مسجد کشانده شده بود از بیعت امتناع کرد و خلافت را حق انکارناپذیر خویش شمرد.16 به دنبال مقاومت علی(علیه السلام)، فاطمه دختر پیامبر نیز در دفاع از حق علی(علیه السلام)به پا خاست، اما تمام کوشش های وی نیز بی پاسخ ماند و یگانه دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با بی مهری، مورد اذیت و آزار قرار گرفت.
سؤال های اصلی1- آیا واقعه غدیر در تاریخ اسلام رخ داده یا بعدها طرفداران نظام امامت یعنی جریان شیعی، آن را ساخته و پرداخته اند؟ (آیا غدیر واقعه ای حقیقی است یا ساختگی؟)2-  آیا در سقیفه به واقعه غدیر خم و حدیث غدیر استناد شد؟ در صورت عدم استناد، چرا؟3 - چرا در سقیفه بر انتخابی بودن جانشین پیامبر و طرح معیارهای غیر قرآنی برای زمام دار تأکید شد؟4 - چرا با وجود حدیث غدیر، اجتماع سقیفه بدون حضور بنی هاشم و با شتاب برگزار گردید و حضرت علی(علیه السلام)حتی به عنوان داوطلب احتمالی (نه به عنوان صاحب حق و منصوص در غدیر) در صحنه رقابت دعوت نشد؟
فرضیه های واقعه غدیردرباره وقوع یا عدم وقوع واقعه غدیر، چهار گزینه متصور است:1- اصلا پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسی را به جانشینی تعیین ننمود و کار امت را به خود آن ها واگذاشت و واقعه ای به نام غدیر خم روی نداده و غدیر جریان ساختگی توسط شیعیان است;2 -واقعه غدیر وقوع یافته است، لکن پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسی را برای جانشینی معین ننمود، بلکه او با دریافت این که سال آخر عمرشان می باشد و آن حج، حجة الوداع است، راهنمایی ها و توصیه های لازم را در یک اجتماع بزرگ به پیروان نمودند; اجتماع پیام رسانی، توصیه ها و وداع بوده است;3- واقعه غدیر رخ داده، پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم حضرت علی(علیه السلام) را به مردم معرفی کرد و در شأن او سخن گفته است، لکن ولایت او به معنای دوستی با وی بوده، نه ولایت به معنای زعامت و رهبری سیاسی عموم مسلمانان پس از خود;4- واقعه غدیر رخ داده و در آن اجتماع بزرگ مسلمانان، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان یکی از آخرین مأموریت های الهی خود، رهبری و جانشین آینده جامعه اسلامی را به فرمان خداوند تعیین کرد و به مردم اعلام فرمود. با این اقدام، هم دغدغه مؤمنان نسبت به آینده دین، امت مسلمان و حکومت اسلامی بر طرف گردید، هم امیدها و نقشه های دشمنان و فرصت طلبان و منافقان که دل به آینده پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بسته بودند بر باد رفت و سنگ یأس بر سینه آنان زده شد.فرضیه اول را مستندات تاریخی، حدیثی، تفسیری و ادبی فراوان که به نقل واقعه غدیر پرداخته اند رد می کند و بر ساختگی بودن آن توسط شیعه، خط بطلان می کشد. علاوه بر آن، ادله کلامی متعدد که متکلمان (شیعی) ارائه کرده اند، واگذاری کار امت را به خویش، بی پایه ساخته و بر منصوص بودن آن، ادله ای اقامه کرده اند.فرضیه دوم نیز با این توضیح نمی تواند جایگاهی داشته باشد، زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا آن زمان تمامی دستورها و احکام اساسی دین اسلام را به مردم ابلاغ نموده و برای بیان هیچ یک از آن همه احکام، هیچ گاه چنین اجتماع بزرگی را با آن عظمت و تأکیدات درباره آن برای ایراد خطبه و غیره برپا نکرده بود. استفاده از چنان اجتماعی بزرگ در سفر حج جز پیام رسانی و ابلاغ یک موضوع مهم که به حیات آینده جامعه اسلامی مربوط می شد چیز دیگری نمی توانست باشد. توقف کاروانی بزرگ در وسط روز زیر آفتاب سوزان، در صحرایی بدون سایه بان و درخت و... برای بیان امر جزئی نبوده است، در حالی که اگر منظور، بیان حکم شرعی بود می توانست هنگام رفتن به مکه یا در موسم حج به مردم ابلاغ کند. ابلاغ موضوع غدیر در محلی که کاروان ها از یکدیگر جدا می شدند و به شهر و دیار خود می رفتند صورت گرفت تا پیام را به دیار خود منتقل کنند و حاضران بشنوند و به غایبان هم برسانند و به عنوان حادثه ای مهم در اذهان بماند و سال های آینده با گذر از آن مکان، آن حادثه در خاطره ها تجدید گردد.فرضیه سوم نیز نمی تواند درست باشد، زیرا بیان دوستی حضرت علی(علیه السلام) یا در مفهوم عام تر اهل بیت و نزدیکان پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به چنین مجمعی با آن مقدمات و تفصیل قضیه نیازی نداشت. اگر پیامبر برای مسلمانان محترم است تا آن حد که اشیای منسوب به او حرمت و ارزش دارد و بعدها آثار جزئی پیامبر از نشانه های خلافت محسوب می شد و دست به دست می گشت، اهل بیت او که به آن حضرت منسوب و از یک ریشه و درخت برآمده اند بر مسلمانان لازم است که با آن ها دوستی و مهر بورزند. این نگرش در صورتی می تواند درست باشد که قسمت اول حدیث که می فرماید «من کنت مولاه» را درباره رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) نیز در همین معنا بدانیم. از سوی دیگر می دانیم که در قرآن مودت با خویشان پیامبر(صلی الله علیه وآله)به صراحت ذکر شده و پیشتر به مسلمانان ابلاغ شده و حتی به گونه ای مزد رسالت پیامبر می باشد:«قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی»17 همان اهل بیتی که خداوند آن ها را از هر رجس و پلیدی مطهر گردانیده است.18 و اصولا وقتی بر اساس آیات قرآن مؤمنان، برادران یکدیگرند (انما المؤمنون اخوه)19 و بین آن ها باید دوستی و مودت برقرار باشد، یکدیگر را دوست داشته باشند، نسبت به هم مهربان و رحیم20 و تواضع و فروتنی داشتند باشند، و با دشمنان دوستی نورزند و با کمال عزت و سرافرازی با آن ها برخورد کنند،21 این دوستی با نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه وآله)بیشتر از دیگران، طبیعی و امری عقلانی به نظر می رسد، و دیگر نیازی نبود جمع بزرگی از مردم را در آن سفر طولانی زیر گرمای آفتاب متوقف کنند تا پیامبر سفارش خویشان خود را به آن ها بنماید.بدین ترتیب با حذف سه گزینه از این احتمالات، گزینه چهارم، همان نظریه ای است که دلایل متقن در تأیید آن اقامه شده و اصل وقوع آن از مسلمات تاریخی است. و در دلالت حدیث غدیر بر وصایت و جانشینی حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، علاوه بر گواهی های تاریخی، از منظر کلامی نیز با ادله عقلی و نقلی (آیات و احادیث) استدلال شده است.اینک با این مفروض که واقعه غدیر امری قطعی و حقیقی است نه ساختگی، و با توجه به این که فاصله بین این واقعه تا ماجرای سقیفه حدود هفتاد روز می باشد این سؤال مطرح می شود که چرا در آن اجتماع که درباره امر مهم جانشینی پیامبر تشکیل شد به غدیر استناد نکردند و موضوع جانشینی را در لوای امری که به شورای امت واگذار شده مطرح کردند و مدعیان دیگری غیر از بنی هاشم در صحنه با یکدیگر به رقابت پرداختند؟
احتمال های عدم استناد به غدیر در سقیفهموارد زیر می توانند مبنای پاسخ های احتمالی به سؤال یاد شده باشند:1 -ظهور دوباره عصبیت های جاهلی: دور نیست که سنت های جاهلی و رقابت قدرت و عصبیت های قبیلگی در میان دسته های مدعی خلافت در سقیفه، مانع از استناد به واقعه غدیر درباره وصایت نبوی بوده است، زیرا در صورتی که غدیر مبنا قرار می گرفت مجالی برای رقابت و حضور دیگر گروه ها در تصدی منصب خلافت پیامبر(صلی الله علیه وآله) پدید نمی آمد; به بیان دیگر، تنها در صورت مخدوش ساختن و بی اعتبار کردن یا فراموشی غدیر، زمینه برای بهره برداری های سیاسی مهیا می شد.2 -وسوسه رهبری حکومت برای دنیا طلبان: می دانیم که دعوی نبوت توسط حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) در جامعه جاهلی که از روی صدق و حقیقت بود سرانجام موجب شکل گیری حکومتی واحد با آیین واحد و رهبری واحد و با مرکزیت سیاسی در مدینه شد که بخش وسیعی از جزیرة العرب را در حوزه حاکمیت خویش قرار داد. قرار گرفتن پیامبر(صلی الله علیه وآله) در رأس چنین نظامی که عرب به خویش ندیده بود علاوه بر جنبه دینی و معنوی او، حشمت سیاسی ایشان را به عنوان رهبر در دیده ها برجسته می کرد و بر اعتبار خاندان بنی هاشم که رسول الله(صلی الله علیه وآله) از آن خاندان بود می افزود. این موقعیت جدید در جزیرة العرب برای بزرگان قبایل که بزرگ ترین واحد سیاسی ایشان قبیله و بالاترین منصبی که می توانستند بدان دست یابند «شیخ» قبیله بوده است، وسوسه کننده و اشتها آور بود، زیرا با طرح دعوی مشابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا دعوی عهده داری خلیفگی او، می توانستند در رأس نظامی سیاسی قرار گیرند که هم قدرت، هم شهرت و هم ثروت را برای آن ها به ارمغان می آورد. از این رو پس از موفقیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)در تأسیس حکومت اسلامی در جزیرة العرب، کسانی با دعوی پیامبری، در میان قبایل ظاهر شده و در ارتداد مردم کوشیدند و جریان پیامبران دروغین یا متنبّی ها شکل گرفت این جریان از اواخر حیات پیامبر با حرکت اسود عَنْسی آغاز شد و ادامه این تحرکات پس از درگذشت ایشان اوضاع جزیرة العرب را دست خوش آشفتگی، و نظام خلافت را تهدید کرد. مُسیلمه، طُلیحه و سجاح از این نمونه پیامبران دروغین می باشند. سرانجام این شورش ها که به اهل ردّه معروف اند در ایام خلافت خلیفه اول با نیروی نظامی سرکوب شدند و شکست خوردند.اما تلاش دیگر از جانب بزرگانی صورت گرفت که امتیاز «صحابی» پیامبر را داشته و از اصحاب او به شمار می رفتند. این گروه، موضوع «امارتِ» جامعه اسلامی و «خلیفه رسول الله» بودن را مطرح کرده و سعی در تصدی این منصب داشتند. بزرگانی از انصار چون سعد بن عباده خزرجی، تنی چند از مهاجران چون ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح در اجتماع سقیفه، نامشان مطرح شد و پس از گفت و گوها و مشاجره ها ابوبکر به عنوان اولین خلیفه برگزیده شد. پس از مدتی، تعدادی دیگر از اصحاب چون عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص در شورای شش نفره نامزد این منصب شدند و در ادامه، امویان، کینه توزترین دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در دوران نبوت، و از پس آن ها عباسیان، ردای خلافت را بر دوش کشیدند و با این منصب نه در رأس قبیله یا حکومتی در جزیرة العرب، بلکه بر امپراتوری گسترده اسلامی با جغرافیای سیاسی وسیع در شرق و غرب، حکومت می راندند. در این منصب، قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی و معنوی خلافت در دست شخصی به نام خلیفه قرار می گرفت و مسلمانان ملزم به تبعیت و اطاعت از او به عنوان «اولوالامر» و «امیرالمؤمنین» بودند.3ـ اقدام حکومت های بعدی (معارضان با اندیشه شیعی) در حذف استناد به غدیر در سقیفه: این احتمال را از زاویه نگرش مذهبی نیز می توان مطرح کرد و آن این که شاید در سقیفه، به غدیر استناد شده لکن بعدها که تاریخ نگاری اسلامی در سده دوم به نگارش در آمده، این استنادها توسط قدرت های حاکم که مبانی قدرت آن ها را مخدوش می کرد، محو گردیده است; یعنی در واقع، این اقدام انگیزه ای بود به منظور مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه در سقیفه، و مشروع سازی و مقبول نمایی کل جریان خلافت در حیات سیاسی مسلمانان.4 -تعمّد مورّخان در مغفول گذاشتن استناد به غدیر در سقیفه: مبنای این احتمال بر آن است که مورخان را مقصر بپنداریم، با این توضیح که مورخان که گزارش گران رسمی وقایع تاریخ اسلام و سلسله های اسلامی بوده و از نظر مذهبی غالباً به تسنن گرایش داشته در حمایت از نظام غالب (نظام خلافت) و برای مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه، به عمد از نقل شفاف واقعه غدیر و نیز از اشاره به استناد به غدیر در سقیفه پرهیز کرده اند.5- طرح شیوه شورایی یا انتخابی جانشین پیامبر در برابر شیوه نص (اجتهاد در برابر نص) به عنوان ترفندی برای دست یابی به قدرت و حکومت: با توجه به اهمیت رهبری در اسلام و نظام دینی موجود که میراث ارزش مند پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود، گزینش برترین فرد برای تصدی آن، امری ضروری و بایسته بود. این گزینش می بایست بر اساس ویژگی های قرآنی صورت می گرفت. بهترین انتخاب که خالی از هر گونه شک و ریب باشد همان تعیین الهی و ابلاغ توسط رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بود که در دیدگاه شیعه در غدیر صورت گرفت (نظریه منصوص بودن امامت). اگر این نظریه نیز مبنا نباشد در آن نظام دینی که با معیارهای خاص قرآنی رفتار می شد بنا به شواهد و قراین متقن، برترین فرد جهت انتخاب، علی(علیه السلام) بود، لکن ترفندی که می توانست جامعه را از این انتخاب دور سازد، مبنا قرار دادن معیارهای غیر قرآنی و منبعث از نظام قبیلگی (مانند شیخوخیت و...) و طرح شیوه انتخابی یا شورایی جانشین بود که در آن صورت با رقابت گروه ها برای برتری دادن خود بر دیگری و میدان داری شیوخ، نه مجالی برای استناد به غدیر و اقبال به علی(علیه السلام) بود و نه شانسی برای شخص جوانی چون ایشان که در آن معرکه با آن رویکرد، امتیازی به دست آورد.6- رقابت قدرت در میان سران گروه های موجود در مدینه و تعمد آنان در غفلت از غدیر: در واقع، بعد از غدیر خم که امام علی در آن به وصایت منصوب شد، تمام کسانی که آرزوی قدرت و حکومت داشتند به تدریج شروع به کار کردند تا بتوانند زمینه را آماده و پس از پیامبر، قدرت را قبضه کنند. این ها سخت تلاش می کردند و زمینه هم آماده بود. اقدام پیامبر در نصب جانشین، برای عده ای دردسر ایجاد کرده بود. این ها پیامبر را تحمّل می کردند، ولی کارها و نصب های او را برای دوام دین، خوش نداشتند. این بود که از سال آخر حیات پیامبر اسلام به تدریج، زمینه چنین حرکاتی آماده شد تا جایی که پیامبر برخی مسائل را به بعضی از همسرانش نمی گفت. حتی بعضی افراد با این تصور که پیامبر هم از هوا و تعصب و تمایلات خانوادگی و گرایش های قومی و فامیلی به دور نیست (بر خلاف نص قرآن: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الاوحیٌ یوحی»22 به این مسئله اعتراض داشتند که نبوت و امامت نباید هر دو در یک خانواده (بنی هاشم) جمع شود. بنابراین، ابلاغ رهبری را انکار و از محوّل شدن کار به شورا طرفداری می کردند. طبیعی است در چنین حالتی، حزبی که می توانست تبلیغات را اداره کند، شورا را به دست می گرفت و از نتیجه آن بهره مند می شد.23مقارن وفات پیامبر در جامعه اسلامی، سه حزب و گروه برای به دست گرفتن قدرت و خلافت وجود داشت:
 1 -حزبی که با دو خلیفه اول و دوم و سعدبن ابی وقاص تشکیل می شد. به این حزب یا گروه، حزب «تَیم» و «عَدی» هم می گویند. شاخه نظامی این حزب را خالدبن ولید اداره می کرد،
 2 حزب ابوسفیان (طُلقاء)،
3 -حزب انصار خزرجی به رهبری سعد بن عباده که رئیس خزرج بود.

حزب اول که مقارن سال آخر حیات پیامبر تشکیل شد امکاناتش از دیگران بیشتر بود، زیرا در خانه خود پیامبر نیز خبرچین داشت و خیلی خوب می توانست از مسائل و حوادث آگاه شود.
حزب ابوسفیان که حزب امویان بود با نقطه ضعف هایی که داشت در آغاز به تنهایی نمی توانست مدعی قدرت شود مگر در پناه کسانی دیگر که وجهه اجتماعی داشتند.24 از این رو ابوسفیان ابتدا سراغ علی(علیه السلام) و سپس عباس رفت، اما چون آنان بیعت و حمایت او را نپذیرفتند، تغییر عقیده داد و با ابوبکر بیعت کرد و از این جا این حزب به تدریج، زمینه چینی نمود تا آن گاه که خلافت اموی را پایه گذاری کرد.حزب دیگر، یعنی انصار که قدرتش بیشتر بر مردم مدینه متکی بود، به ریاست سعد بن عباده برای فردای رهبری زمینه سازی می کردند. اینان می گفتند ما شما مهاجران را جا دادیم و امکانات و قدرت مالی در اختیارتان نهادیم، و چون در جامعه نفوذ داریم باید یکی از افراد ما قدرت رهبری جامعه را به دست گیرد. سعد بن عباده انصاری پس از این که دریافت قدرت رقیب (حزب تیم وعدی به اضافه سایر افراد متنفذ قریش) قوی است، به شکل تاکتیکی به امام علی(علیه السلام) متمایل شد و به عنوان طرفداری از او کنار رفت، اما بعد در حوارین ترور شد و مرگ او را به جن نسبت دادند! در واقع، حزب رقیب برای جلوگیری از پیوستن حزب انصار به بنی هاشم با توطئه ای (ترور توسط خالد بن ولید) سعد را از میان برداشتند.از سوی دیگر، بنی هاشم نیز به عنوان یک گروه مطرح بودند و کسانی چون عبدالله بن عباس، سهل بن حنیف، مقداد، عمار، عثمان بن حنیف، سلمان فارسی و ابوذر، از صحابی های شکنجه دیده و مبارز در آن میان بودند. این گروه، نیروی کمتری داشتند، اما از نظر مکانت اجتماعی و سابقه اسلامیت بالاتر بودند.25تفسیر برخی از این گروه ها از دین و حکومت اسلامی، تفسیری قومی و قبیله ای بود و با هدف قدرت راندن بر جامعه، درصدد به دست گیری حکومت بودند; در واقع در پی تقسیم قدرت بودند، نه اعتلای کلمة الله و دوام دین. از این رو با طرح ایرادهایی چون جوان بودن علی، عدم آشنایی به سیاست، شوخ بودن، از میان برنده نسل عرب (در جنگ ها) و مخالفت قبایل با امارت او و... ، بر معیارهای شیخوخیت، سیاست مدار بودن (اهل مماشات و سازش و مداهنه بودن)، و پذیرش نزد قبایل، تکیه کردند تا بتوانند با حذف منصوب پیامبر(صلی الله علیه وآله) قدرت و حکومت را در اختیار خویش گیرند.بنابراین، بروز عصبیت های جاهلی، رقابت قدرت برای دست یابی به حکومت، وسوسه رهبری برای دنیاطلبان، کینه ورزی قریش در حذف بنی هاشم، در طرح شیوه دیگری برای تعیین زمام دار جامعه اسلامی و نادیده گرفتن نص و تعیین (در غدیر) مؤثر بود و بعدها نیز در خلافت اسلامی، هم از جانب حاکمیت و هم از جانب مورخان رسمی به غفلت یا به عمد، استناد به غدیر در سقیفه به فراموشی سپرده شد.
پی‏نوشت‏ها:
1 دکتری تاریخ ایران اسلامی، استادیار .2 . انبیاء(21) آیه 107.3 . احزاب(33) آیه 21.4 . مائده(5) آیه 70.5 . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 225; مقریزی، امتاع الأسماع، ص 511; علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 1، ص 29.6 . حلبی، السیرة الحلبیه، ج 3، ص 283; ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 18 و علامه امینی، همان، ج1، ص 29 30.7 . مائده(5) آیه 70.8 . همان، آیه 3.9 . ر. ک: علامه امینی، همان، ج 1، ص 30 34.10 . همان، ص 34 38.11 . ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 310; ابن سعد، همان، ج 3، ص 181 188; ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 4 9، ج4، ص 1342 1351; تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 522 523; مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 261 و کامل ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 372 374، 395 404 و ج 2، ص 12 22.12 . ر.ک: یعقوبی، همان، ج1، ص 522; ابن اثیر، همان، ج 2، ص 12 و نخجوانی، تجارب السلف، ص 8.13 . ابن هشام، همان، ج 4، ص 308; سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 67; یعقوبی، همان، ج 1، ص523 و طبری، همان، ج 4، ص 1351.14 . ابن اثیر، همان، ج 2، ص 15.15 . ر. ک: یعقوبی، همان، ج 1، ص 523 527.16 . مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 657.17 . شوری(42) آیه 23.18 . «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» (احزاب(33) آیه 33).19 . حجرات(49) آیه 10.20 . فتح(48) آیه 29.21 . مائده(5) آیه 54.22 . نجم(53) آیات 3 4.23 . ر. ک: صادق آیینه وند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 91 92.24 . همان، ص 92 93.25 . همان، ص 96.
کتاب نامه
1 . قرآن کریم2 . آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ پنجم: ]بی جا[، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1371.3 . ابن اثیر، عزالدین، کامل (وقایع بعد از اسلام)، ترجمه عباس خلیلی، ج 1، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ]بی تا[.4 . ابن جوزی، تذکرة الخواص، تهران، مکتبة نینوی، ]بی تا[.5 . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارصادر .6 . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق/ 1983م.7 . ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1405ق.8 . ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.9 . اربلی، علی بن عسیی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، تحقیق سید هاشم رسولی، تبریز، ]بی تا[.10 . امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمدتقی واحدی، ج 1 و 2، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1362.11 . جوینی، ابراهیم بن محمد، فرایدالسمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحودی، ]بی تا[.12 . حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.13 . حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج 3، بیروت، المکتبة الاسلامیه، ]بی تا[.14 . خوارزمی، اخطب، المناقب للخوارزمی، نجف، چاپ حیدریه، 1385ق.15 . دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، مصر، 1388ق.16 . ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، 1382 ق.17 . سیدرضی، نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ترجمه محمد دشتی، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 1379.18 . سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، 1371ق.19 . شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، چاپ پنجم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.20 . طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، شرح و ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، ج1، تهران، المکتبة المرتضویه، ]بی تا[.21 . طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، چاپ سوم: تهران، انتشارات اساطیر، 1363.22 . طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، امالی، تصحیح محمدصادق بحرالعلومی، بغداد، المکتبة الأهلیه، 1384ق/ 1964م.23 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق/1983م.24 . مروزی، احمدبن ابی طیفور، بلاغات النساء، بیروت، دارالنهضة الحدیثه، 1972م.25 ـ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.26 . مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.27 . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ج 1، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، تاریخ مقدمه 1346.28 . مقریزی، امتاع الأسماع بماللرسول من الأبناء و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمدعبدالحمید نمیسی، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق / 1999م.29 . نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، چاپ سوم: تهران، کتابخانه طهوری، 1357.30 . یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج 1، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363


برچسب‌ها:
شهادت آل یاسین بدست افراد یهودی
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
شهادت آل یاسین بدست افراد یهودی
شايد تعجب كنيد، اگر بشنويد كه امام علي(ع) را نيز يك يهودي زاده به شهادت رسانده است.

در كتاب "منتهي الآمال"، جلد اول، صفحه 258، آمده است: "از پس او ابن ملجم آمد... و شمشير بر فرق آن حضرت فرود آورد... آن حضرت فرمود: ... سوگند به خداي كعبه كه رستگار شدم. و صيحه ي شريفه اش بلند شد كه فرزند يهوديّه (ابن ملجم) مرا كشت، او را مأخوذ داريد."

در كتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها" صفحه 121، آمده است: "ابن ملجم يهودي زاده، مسلمان مي شود و از طرف مردم يمن با امام علي(ع) بيعت مي كند و در جنگ جمل و صفين شركت مي كند و پس از حكميت جزو خوارج شده به ترور امام روي مي آورد."

در كتاب "منتهي الآمال"، جلد اول، صفحه 342، آمده است: "حضرت امام حسن(ع) با اهل بيت خود مي فرمود: من به زهر، شهيد خواهم شد مانند رسول خدا(ص). پرسيدند كه خواهد كرد اين كار را؟ فرمود: زن من، جعده، دختر اشعث بن قيس. معاويه پنهاني زهري براي او خواهد فرستاد و امر خواهد كرد او را كه آن زهر را به من بخوراند."

اشعث بن قيس شوهر خواهر ابوبكر بود. او كسي است كه سوابق تاريخي نكوهيده او در خطبه 19 نهج البلاغه ذكر شده است و امام علي(ع) او را منافق پسر كافر ناميده اند. و او نيز از يهودي زادگان قاتل است. معاويه هم كه از سردمداران نفاق در مدينه بود.

در كتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها" صفحه 128، آمده است: "امام مجتبي(ع) با زهر دختر يهودي زاده اي مسموم مي شود."

نسبت عاملان اصلي شهادت سيد الشهدا امام حسين(ع)، با منافقان مدينه و شيوه به قدرت رسيدنشان نيز مشخص است.

امام حسين(ع) با فرمان فرزند معاويه كسي كه در تمام جنگ هاي مستقيم، شكست خورده بود و سرانجام با لطف و عنايت ابابكر و عمر به حكومت رسيد در كربلا به شهادت مي رسد.

در خطبه ي 73 از كتاب شريف "نهج البلاغه" آمده است: "گويند: مروان بن حكم در روز جنگ جمل اسير شد، حسن و حسين عليهما السلام نزد اميرالمؤمنين(ع) شفاعت كردند و امام علي(ع) او را رها كرد. به او گفتند: اي اميرالمؤمنين آيا با شما بيعت مي كند؟ فرمود: مگر پس از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازي نيست! دست او دست يهودي است، اگر با دست خود بيعت كند، در نهان بيعت را مي شكند. آگاه باشيد، او حكومت كوتاه مدتي خواهد داشت، مانند فرصت كوتاه سگي كه با زبان بيني خود را پاك كند. او پدر قوچ هاي چهارگانه[چهار فرمانروا] است و امت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونيني خواهند داشت."

دست يهودي كنايه از عهدشكني مروان است، مروان هم يهودي زاده بود، و هم يهوديان در آن روزگاران معروف به پيمان شكني بودند.

بني اميه براي اين كه فرزندان يزيد، عبدالله و خالد بزرگ شوند و حكومت در خاندان ابوسفيان باقي بماند با مروان بيعت كردند كه سرانجام مروان پس از ازدواج با همسر يزيد، ام خالد و پديد آمدن اختلافات داخلي به دست او خفه شد.

چهار فرزند مروان كه به فرمانروايي رسيدند عبارتند از: عبدالملك مروان كه حاكم مطلق العنان امت اسلامي بود، عبدالعزيز كه حاكم مصر شد، بشر بن مروان كه حاكم عراق شد و محمد بن مروان كه حاكم الجزيره شد.

در كتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها" صفحات 121-120، آمده است: "مروان يهودي به ظاهر مسلمان شد و داماد عثمان گرديد... و سپس او و چهار فرزندش تا ده ها سال بر مسلمين حكومت كردند... يهوديان اطراف مدينه كه در خيبر شكست سخت خوردند و در ماجراي بني قريظه، شديداً تنبيه گرديدند، به ظاهر مسلمان شدند، مروان بن حكم يهودي زاده پس از مرگ يزيد حكومت را به دست گرفت و پس از او فرزندان او تا سال هاي سال با قتل و كشتار حكومت كردند."

امام زين العابدين و امام محمد باقر عليهما السلام نيز با زهر فرزندان مروان بن حكم يهودي به شهادت رسيدند.

پيرامون شهادت امام زين العابدين(ع)، در كتاب "منتهي الآمال"، جلد دوم، صفحه 62 آمده است: "از اخبار معتبر كه بر وجه عموم وارد شده، ظاهر مي شود كه آن حضرت را به زهر شهيد كردند. ابن بابويه و جمعي را اعتقاد آن است كه وليد بن عبدالملك، آن حضرت را زهر داده؛ و بعضي هشام بن عبدالملك گفته اند. ممكن است كه هشام بن عبدالملك... برادر خود وليد بن عبدالملك را، كه خليفه آن زمان بود، وادار كرده باشد كه آن حضرت را زهر دهد. پس هر دو آن حضرت را زهر داده اند؛ و صحيح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن."

پيرامون شهادت امام محمد باقر(ع) در كتاب "منتهي الآمال"، جلد دوم، صفحه 172 آمده است: "و گفته شده كه: آن حضرت را ابراهيم بن وليد بن عبدالملك بن مروان به زهر شهيد كرده و شايد به امر هشام بوده"

آن چه در روايات و تواريخ مشهور است امام جعفر صادق(ع) با زهري كه منصور بن محمد بن علي بن عباس، خليفه عباسي به ايشان خورانده بود به شهادت رسيده است.

بنابر آن چه در كتاب "منتهي الآمال"، جلد دوم، صفحه 310، آمده است و در روايات مشهور است امام موسي كاظم(ع) را نيز، سندي بن شاهك يهودي كه زندانبان ايشان بود مسموم كرد و به شهادت رساند.

و بالاخره مطلب پاياني را از كتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها" صفحات 128-127، نقل مي كنيم: "حال پس از وفات پيامبر(ص) همه مخالفان و دشمنان پنهان و آشكار اسلام، دست در دست هم نهادند تا علي(ع) و نظارت امامان معصوم(ع) در جامعه نباشد. عترت پيامبر(ص) در انزوا قرار گيرد. اسلام ناب رسول خدا(ص) به تدريج فراموش گردد. كه سرانجام: عقده ها و كينه هاي بدر و احد را از دل بيرون كنند. و با كتك زدن دختر پيامبر(ص)، از آن زخم هاي كهنه مبارزات امام علي(ع) به گونه اي انتقام بگيرند، كه در آغاز قصد جان او را داشتند، و سپس به انزواي او كوشيدند. تمام شكست خورده ها، كافران زخم خورده ، يهوديان و يهودي زادگان سيلي خورده، تنبيه شده، حد خورده، آنان كه خويشاوندان خود را در جنگ هاي بدر و احد از دست داده بودند، همه و همه اكنون در كودتاي سقيفه، براي از ميان برداشتن علي(ع) هم داستان شدند و در انزواي عترت هم پيمان شدند. ابوبكر فرمان يورش به حريم ولايت را صادر مي كند. عمر به خانه امام هجوم آورده حضرت محسن را به شهادت مي رساند. قنفذ يهودي زاده فاطمه(س) را كتك مي زند. ابابكر و عمر، دست در دست خالد بن وليد گذاشته، مخالفان را سركوب مي كنند. و با ابوسفيان كنار مي آيند و فرزندان او را به حكومت مي رسانند. و يهودي زاده نفوذي، مروان بن حكم داماد عثمان مي شود، و مقدرات جامعه اسلامي را به دست مي گيرد. و سرانجام امام علي(ع) به دست يهودي زاده اي شهيد مي گردد. و امام مجتبي(ع) با زهر دختر يهودي زاده اي مسموم مي شود. و امام حسين(ع) با شمشير فرزند هند جگرخوار (كه در تمام جنگ هاي مستقيم، شكست خورده بود و سرانجام با لطف و عنايت ابابكر و عمر به حكومت رسيد) در كربلا به شهادت مي رسد. و حكايت هم چنان باقي است!!"



منابع و مآخذ:

1. قرآن مجيد، ترجمه آيت الله ناصر مكارم شيرازي

2. نهج الفصاحه، ترجمه كاظم عابديني مطلق، انتشارات فراگفت، 1386

3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي ائمه(ع)، 1379

4. اسرار غدير، محمد باقر انصاري، انتشارات تك، 1384

5. تبار انحراف، جمعي از نويسندگان، مؤسسه اطلاع رساني و مطالعات فرهنگي لوح و قلم، 1383

6. حماسه حسيني، مرتضي مطهري، ج1، انتشارات صدرا، 1383

7. ره آورد مبارزات حضرت زهرا(سلام الله عليها)، محمد دشتي، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، 1381

8. فرهنگ سخنان حضرت مهدي(عج)، محمد دشتي، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، 1384

9. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج1و2، انتشارات ارمغان طوبي، 1384

10. مهار انحراف، جمعي از نويسندگان، ابتكار دانش، 1385





برچسب‌ها:
دلائل غصب فدک توسط خلیفه اول
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
دلائل غصب فدک توسط خلیفه اول

فدك سرزمين آباد و حاصلخيزي بود كه در نزديكيِ خيبر قرار داشت و فاصلة آن با مدينه حدود 140 كيلومتر بود. كه پس از دژهاي خيبر نقطة اتكاء يهوديان حجاز به شمار مي رفت. در دهكده فدك گروهي از يهوديان ساكن بودند كه يهود فدك، ناميده مي شدند.

دلائل غصب فدک توسط شیخین

از نظر اقتصادی، سرزمين فدك دهكده اي آباد و سرسبز و بسيار حاصلخيز و درآمدزا بود. ابعاد اقتصادي بيشماري را دارا بود كه صاحبش از امكانات مالي و قدرت اقتصادي زيادي برخوردار مي گشت كه مي توانست توسط درآمد سرشار آن براي پيشبرد اهدافش بهره بگيرد و خدمات زيادي را در خدمت به ديانت و بشريت به انجام برساند و امت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ را با اين پشتوانه مالي و اقتصادي هدايت و حمايت نمايد، از فقر و احتياج رهائي بخشد ادلّه و شواهد بر حاصلخيزي و ارزش مادي و اقتصادي سرزمين فدك نكات فراواني است كه از كتب تاريخ استفاده مي شود.

فدک متعلق به چه کسي بود و چگونه به دست مسلمين افتاد؟

سرزمين فدك مال گروهي از يهود بود كه پس از اين كه پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ در مدينه حكومت اسلامي برقرار كرد و مسلمانان روز به روز جمعيتشان زيادتر و قدرتشان افزون تر گشت، موقعيت يهوديان خيبر كه از مخالفان سرسخت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ بودند در خطر افتاد و در مقابله با پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ ، شكست خوردند و قلعه هاي آنها سقوط كرد، اين دسته از يهوديان فدك از ترس مسلمانان، به حضور پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـ آمدند و قرارداد صلح امضاء كردند، كه نيمي از سرزمين خودشان را به پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـواگذار كردند، كه اين سرزمين هم به حكم آيات قرآن، از اموال شخصي پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـگرديد و حق آن حضرت شد، نه اين كه مال حكومت و دولت اسلامي باشد و يا مال همه مسلمين باشد، پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـهم به دستور الهي، به دخترش فاطمه ـ عليها السلام ـ واگذار كرد كه ملك او گشت، ولي متأسفانه بعد از پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـ، ابوبكر بر خلاف دستور آن حضرت، به بهانه اين كه فدك از اموال حكومت و دولت است، آن را از فاطمه ـ عليها السلام ـ غصب کرد و او را از مال خويش محروم ساخت!

در سال هفتم هجرت، هنگامي كه قلعه هاي خيبر يكي پس از ديگري بدست رزمندگان اسلام فتح شده و قدرت مركزي يهود درهم مي شكست، ساكنان فدك از باب صلح و تسليم به محضر پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ آمدند و نيمي از زمين و باغهاي خود را به آن حضرت واگذار كردند و نيم ديگر را براي خود نگه داشتند، و همه كارهاي مزرعه فدك مانند: كشاورزي و... را نيز، به عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقي از آن برمي داشتند.

سپاه اسلام پس از آنكه يهوديان را در خيبر و وادي القراي و تيما در هم شكست براي پايان دادن به قدرت هاي يهودي در اين سرزمين _ كه كانون خطر و توطئه براي اسلام بود _ سفيري بنام «محيط» پيش سران فدك فرستادند. يوشع بن نون كه رياست منطقه را بر عهده داشت صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد(1) و فدك را به پيامبر تسليم نمود.

اختیار فدک در دست چه کسی است؟

بر اساس دستور صریح قرآن، زمين ها و باغ هايي كه به اين شكل در اختيار پيامبر(ص) قرار مي گرفت، متعلق به شخص پیامبر(ص) است. چون تصرف این نوع اموال که غنيمت بدون جنگ و درگيري بود و در اصطلاح فقه اسلامي «فيء» ناميده مي شوند بنا به حكم آيه شريفه: (وَ مَا اَفاءَ الله علي رسُولِهِ مِنْهُم فَمَا اَوْجَفْتُم عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَ لاَ ركاب، وَ لكنّ الله يُسلّط رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاء...)(2) «خداوند آنچه را از فئ به رسولش بازگردانده و بخشيده چيزي است كه شما براي بدست آوردن آن نه اسبي تاختيد و نه شتري و هيچ زحمتي نكشيديد...». مخصوص پيامبر بود كه در اختيار داشت، يا موارد ديگري كه در سوره حشر به آن اشاره شده، به مصرف برساند.

همچنین در آیه دیگر می فرماید: (ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فللّه و للرسول و لذي القربي و اليتمي و المساكين...)«خداوند آنچه از زمينها را كه از ناحيه صلح و تسليم صاحبانش به پيامبر بخشيده است از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان او و يتيمان و... است».(3)

امام فخر رازي مفسر بزرگ و معروف اهل سنت نوشته است: اطرافيان پيامبر از آن حضرت درخواست كردند: همانطور كه زمين ها و غنيمت هاي جنگي بين مسلمين تقسيم مي شود، اين زمينها و غنيمت ها هم در ميان مسلمين تقسيم گردد.

پس آيات نازل شده، بين اين دو مورد فرق گذاشتند به اين كه آن غنيمت هايي مال مسلمين است و در ميانشان تقسيم مي شود كه، آنها در بدست آوردن آن زحمت كشيده باشند و با جنگ و خونريزي تحصيل كرده باشند. اما آن غنيمت هايي كه «فيء» ناميده مي شود و مسلمين براي تحصيل آن سختي و زحمت و جنگ متحمل نشدند اختيارش با شخص پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ است و از ملك آن حضرت است نه همه مسلمين.

براساس این آیات، در شريعت مقدس اسلام سرزمين هايي كه در اسلام به وسيلة جنگ و قدرت نظامي گرفته مي شود متعلق به عموم مسلمانان است و ادارة آن به دست فرمانراوي اسلام مي باشد. ولي سرزميني كه بدون هجوم نظامي و اعزام نيزو به دست مسلمانان مي افتد مربوط به شخص پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ و امام پس از وي مي باشد و اختيار اين نوع سرزمين ها با اوست.

پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ هم اين سرزمين را به دخترش فاطمه ـ عليها السلام ـ بخشيد - چون دخترش يكي از مصاديق ذوي القربي است كه خداوند متعال در چندين آيه مثل آيه 7 سوره حشر و آيه 83 سوره روم، براي ايشان حقّي معين نموده است و پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ هم به عنوان اداء حق، به دخترش واگذار نمود - و اينها در همان زمان حيات پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ ، ملك فاطمه زهراء ـ عليها السلام ـ گشت نه اين كه بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ از ميراث پدرش باشد.(4)

محدثان و مفسران شيعه و گروهي از دانشمندان سني مي نويسند: وقتي كه آية «و آتِ ذا القربي حقّه»(5) نازل شد پيامبر مأمور گرديد حق ذي القربي را ادا نمايد در همين هنگام پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ فدك را به فاطمه (س) بخشيد.

اين سخني است كه بسياري از اهل تاريخ و اهل تفسير از شيعه و سنّي به آن تصريح كرده اند، از جمله سيوطي در تفسير «درّ المنثور» از ابن عباس نقل مي كند: هنگامي كه آيه (و آت ذالقربي حقّه)(6) نازل شد، پيامبر سرزمين فدك را به فاطمه بخشيد (اقطع رسولُ الله فاطمةَ فدكاً).(7)

و همينطور صاحب كتاب «كنزالعمال» در مسأله صله رحم از ابوسعيد خدري نقل مي كند: هنگامي كه آيه (و آت ذالقربي حقّه) نازل شد، پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ ، فاطمه ـ عليها السلام ـ را خواست و فرمود: (يا فاطمة لَكِ فدكُ)(8) «فاطمه دخترم، فدك مال تو است». حاكم نيشابوري نيز در تاريخش همين معنا را آورده است.(9)

بعد از اين كه پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ دهكده فدك را به فاطمه بخشيد، چندين سال در اختيار آن حضرت بود تا وقتي كه پدرش رحلت نمود، پس ابوبكر آن را بعنوان بيت المال تصرف كرده و آن مخدره را از ملكش محروم نمود.(10)

منابع:

(1) . سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، نشر مشعر، چاپ دوم، 1373، ص 403.

 (2) . حشر/6.

(3) . حشر/7.

(4) . موسوي قزويني، به نقل از كتاب فدك، ص 33.

(5) . اِسراء/ 26.

(6) . روم/83.

(7) . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 23، ص 510; و درّالمنثور، ج 4، ص 177.

(8) . همان، ص 511; و كنزالعمال، ج 2، ص 158.

(9) . همان، ج 23، ص 511.

(10) . شهيد صدر، فدك، ص 20.



برچسب‌ها:
علت سکوت حضرت علی‌علیه‌السّلام
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
سکوت حضرت علی(ع)
  سکوت حضرت علی‌علیه‌السّلام پس از رحلت پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله، به چه معناست؟ آیا ایشان از مطالبة حقّ خلافتِ خویش، صرفنظر کردند و آن را به دستگاه حاکم واگذار کردند؟

جواب: از جمله تحلیل‌های انحرافی مطرح شده درباره مواضع سیاسی و اجتماعی حضرت علی‌علیه‌السّلام پس از رحلت پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله، تفسیرهایی غیر علمی از برخی عملکردهای ایشان می‌باشد که از آن‌ها به «سکوت» تعبیر می‌شود.

نخستین هدف القاکنندگان شبهه «سکوت» این است که مواضع حضرت امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام را به واگذاری حقّ خلافت و دست شستن از اقامه آن تفسیر کنند(!؟) به گونه‌ای که مخاطب تصوّر نماید که آن حضرت‌علیه‌السّلام نه تنها در قبال غصب خلافت، هیچ‌گونه ابراز مخالفت و یا عکس‌العملی از خود نشان ندادند؛ بلکه، گمان نماید که آن حضرت‌علیه‌السّلام، حتّی از حمایت‌ها و اقدامات دیگران در این زمینه نیز به شدّت جلوگیری نموده‌اند!؟

دامنه این شبهات تا آن‌جا گسترش یافته است که با سوء برداشت از معنای لغوی واژه «سکوت»، با شبهه «خاموشی گزیدن امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام از طرح حقّ خلافتشان» مواجه می‌گردیم.

جهت بررسی و تحلیل این شبهه، نخست لازم است بدانیم که القاکنندگانِ آن، با سوء برداشت از کدام حادثه تاریخی قائل به این تحلیل انحرافی شده‌اند.

بررسی حوادث تاریخی پیش آمده پس از سقیفه بنی‌ساعده نشان می‌دهد:

«وقتی ابوسفیان از جریان سقیفه و بیعت ابوبکر مطّلع شد، با انگیزه‌های قومی و نژادی فریاد زد ... و سپس به علی‌علیه‌السّلام گفت: دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند اگر بخواهی مدینه را برایت پر از مردان جنگی و اسب خواهم کرد ... علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام با ردّ این پیشنهاد، نشان داد که در مکتب سیاسی او، صحیح نیست که جهت رسیدن به هدف، از هر وسیله‌ای استفاده نماید. علی‌علیه‌السّلام در این تردید نداشت که حق از آن اوست؛ ولی رسیدن به آن را از هر جا جایز نمی‌دانست و لذا با پی بردن به نیّت ابوسفیان صریحاً به وی جواب رد داد، چرا که قصد ابوسفیان ایجاد اختلاف و فساد و فتنه‌انگیزی در میان مسلمانان بود و لذا علی‌علیه‌السّلام این عمل ابوسفیان را به عنوان فتنه‌انگیزی یاد می‌نماید.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 42)

با توجّه به این که این واقعه، مشهورترین موردی است که امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام حمایت از خلافتشان را رد نموده‌اند؛ چنین به نظر می‌رسد که القاکنندگان این شبهه، به همین واقعه نظر داشته و واکنش امام‌علیه‌السّلام را شاهدی بر صحّت ادّعای خود گرفته‌اند. در حالی که واکنش امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام، تنها در مقابل پیشنهاد حمایت نظامی توسّط ابوسفیان و به جهت خنثی‌سازی اهداف او بوده است.

بنابراین: تحلیل صحیح از واکنش امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام در قبال غصب خلافت را نمی‌توان از این قبیل ماجراها به دست آورد.

به راستی، اگر مبنای پاسخ امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام به ابوسفیان، خاموشی گزیدن در قبال غصب خلافت بود، چرا در مقابل حمایت‌های یارانش، چنین عکس‌العملی را از خود نشان ندادند و بلکه فراتر از آن، اگر امام‌علیه‌السّلام قصد سکوت و عدم موضع‌گیری در قبال غصب خلافت را داشتند، اقدامات خودِ آن حضرت‌علیه‌السّلام جهت اعاده حقّ غصب شده‌اش ـ که با طرح حقّ خلافت نیز همراه بود ـ چه معنایی می‌دهد؟

«علی‌علیه‌السّلام بیعت ابوسفیان را نپذیرفت ... از جانب دیگر، به شدّت از بیعت با حاکمیّت جدید (ابوبکر) هم پرهیز کرد و به این وسیله مخالفت خود را نشان داد.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 43)

«فراهم کردن نیرو و متّحد کردن یارانش، از اقدامات دیگر او بود. علی‌علیه‌السّلام هنگامی که با ابوبکر بیعت شد، به تلاش در جمع‌آوری یاران و انسجام آنان پرداخت و در این راه، شخصیّت معنوی و روحی همسرش فاطمه‌علیهاالسّلام دختر رسول الله‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله نیز با او همراه بود.»

(اصغر قائدان: تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام، ص 83)

«از این مرحله به بعد است که مبارزه حضرت به صورت جدّی‌تر در مقابل حاکمیّت جدید پدیدار می‌گردد و حالتی ویژه به خود می‌گیرد و طبعاً خانه فاطمه دختر پیامبر اکرم‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله به عنوان کانون این مخالفت در می‌آید و فاطمه‌علیهاالسّلام در این کشمکش، نقش پشتوانه پرقدرت علی‌علیه‌السّلام را ایفا می‌کند و حتّی در بعضی موارد پیشتاز ابراز مخالفت می‌شود تا جائی که از درگیر شدن با دشمن نیز نهراسید.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 44)

«علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام جهت اعاده حقّ خویش حتّی مردم را به بیعت خود فرا می‌خوانَد.

از جمله این حرکت‌ها، رفتن حضرت علی‌علیه‌السّلام و حضرت فاطمه‌علیهاالسّلام به مجالس انصار است که از آن‌ها طلب یاری می‌کردند.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 44)

«امام علی‌علیه‌السّلام برای آن‌که بر مسلمین اتمام حجّت شود تا بعدها کسی سکوت امام را دلیل بر انصراف ایشان از رهبری اسلامی تلقّی ننماید و نیز برای اعتراض به دستگاه حاکم، به در خانه‌های مسلمانان مدینه آمد و آن‌ها را به یاد سفارشات پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله در زمینه خلافت بعد از خود انداخت و از آن‌ها برای ارجاع رهبری به مسیر اصلی‌اش کمک خواست.»

(علی محمّد میرجلیلی: امام علی‌علیه‌السّلام و زمامداران، ص 79 ـ 80)

«آن حضرت ... در همان روزهای نخست، دست زن و فرزندان خود را گرفت و به خانه‌های انصار رفت تا حقّ از دست رفته خود را بازیابد. این اصرار در حدّی بود که او را متّهم کردند که حریص بر خلافت است.»

(رسول جعفریان: تاریخ و سیره سیاسی امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام، ص 18)

«بنابراین، مسلّم است که امیرمؤمنان‌علیه‌السّلام، به مقابله با جنبش ارتجاعی و بازگشت جاهلی برخاست.»

(مصطفی دلشاد تهرانی: میراث ربوده، ص 89)

«اگر فعّالیّت‌های امام‌علیه‌السّلام در این‌باره نبود، چه بسا آیندگان درباره خلیفه بلافصل بودنِ امیرمؤمنان‌علیه‌السّلام شک می‌کردند، و این احتمال قوّت می‌گرفت که رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله اصرار خود بر خلافت امیرمؤمنان‌علیه‌السّلام را نسخ کرده است.»

(سیّد حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی‌علیه‌السّلام، ج 8، ص 446)

«او به نیکی دریافته بود که سکوت مطلق ممکن است با توجّه به حجم گسترده تبلیغات دستگاه کودتا در افکار عمومی به عنوان تأیید حادثه سقیفه قلمداد شود و برای مردم آن روزگار و همیشه تاریخ، دلیلی بر حقّانیّت حاکمان کودتا شمرده شود. پس می‌بایست سکوت را شکست.»

(حشمت الله قنبری همدانی: اسرار و آثار سقیفه بنی‌ساعده، ص 85)

«در این مسأله، یاران نزدیک حضرت، او را همراهی می‌کردند و بعضی از صحابه نزدیک پیامبر چون: ابوذر، سلمان، خالد بن سعید، ابوایّوب انصاری، عثمان بن حُنیف، براء بن عازب، در مسجد مدینه، رسماً حمایت گسترده‌ای از حقّ علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام کردند.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 43 ـ 44)

«سخنان آنان به گونه‌ای صریح و گویا بود که ابوبکر سه روز از خانه بیرون نیامد، تا سرانجام در روز سوم، شماری بسیار از هواخواهانش ـ با شمشیر کشیده ـ او را از خانه بیرون آوردند و به منبر نشاندند و دیگران را با شمشیر تهدید کردند که دیگر حق ندارند مانند آن سخنان را به زبان آورند. پس از آن بود که احدی جرأت نکرد سخن بگوید.»

(سیّد حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی‌علیه‌السّلام، ج 8، ص 458؛ به نقل از: احتجاج طبرسی، ج 1، ص 186 ـ 199)

تمام شواهد تاریخی حاکی از آن است که آن حضرت‌علیه‌السّلام جهت اعاده حقّ غصب شده خویش، از انجام هرگونه اقدامی که برای ایشان امکان‌پذیر بود و شرایط زمانی اجازه آن را می‌داد، کوتاهی نفرمودند.

همچنین شواهد تاریخی حاکی از احتجاج‌های کوبنده امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام می‌باشد:

«ابوبکر در همان روزهای نخست خلافت، برای امام‌علیه‌السّلام پیام فرستاد که خواسته خلیفه رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله را برای بیعت اجابت کند.

امام‌علیه‌السّلام به قاصد فرمود: چه زود به رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله دروغ بستید؛ او و اطرافیانش خوب می‌دانند که خدا و رسولش جز مرا خلیفه نکرد. (به نقل از: کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 583)

چون امام‌علیه‌السّلام را به مسجد بردند، در ابتدای برخورد با ابوبکر، به وی فرمود: ... آیا دیروز به امر رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله با من بیعت نکردی؟ (به نقل از: کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 865)

امام‌علیه‌السّلام خطاب به مسلمانان حاضر در مسجد، همه آنچه را پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله در روز غدیر خم فرموده بود، یادآور شد و آنان را به خدا سوگند داد که آیا آن سخنان را شنیده‌اند یا نه.

حاضران جواب مثبت دادند و حتّی ابوبکر نیز تأیید کرد. (به نقل از: کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 589)

برابر گفته زید بن اَرقَم، دوازده بدری به صحّت سخن امام‌علیه‌السّلام گواهی دادند و بحث در مسجد بالا گرفت و سر و صدا بلند شد. عمر از ترس این‌که مردم به امام‌علیه‌السّلام متمایل شوند، مجلس را برهم زد و مردم از مسجد رفتند.»

(به نقل از: احتجاج طبرسی، ج 1، ص 185)

این سندهای تاریخی نشان می‌دهند که آن حضرت‌علیه‌السّلام در سخت‌ترین شرایط، یعنی در زمانی که می‌خواستند ایشان را با تهدید به قتل، وادار به انجام بیعت با ابوبکر نمایند، به نصوص خلافت خویش استناد جسته و با طرح مباحث امامت و ارائه مکتب خلافت، سعی در بازگرداندن حقّ غصب شده خویش داشته‌اند.

«علی‌علیه‌السّلام پیوسته در دوران خلافت خلفا از بیان این مطلب که خلافت، حقّ طلق اوست خودداری نمی‌کرد.»

(استاد شهید مرتضی مطهری: سیری در سیره ائمّه اطهارعلیهم‌السّلام، ص 22)

«علی‌علیه‌السّلام از اظهار و مطالبه حقّ خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد، با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتّحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد.»

(استاد شهید مرتضی مطهری: سیری در سیره ائمّه اطهارعلیهم‌السّلام، ص 20)

«این که علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام از حقّانیّت خو هیچ نگفته باشد نظری بر خلاف واقعیّت تاریخی است.»

(یوسف غلامی: پس از غروب، ص 191)

دقّت و توجّه در نقل‌های مطرح شده، به وضوح ثابت می‌کند که آن حضرت‌علیه‌السّلام هرگز از حقّ خو نمی‌گذرند و هیچ‌گاه از آن صرفنظر نمی‌کنند و به هیچ روی آن را به خلفا واگذار نمی‌نمایند؛ چه رسد به آن‌که در این زمینه، خاموشی گزینند!؟

همچنین عدم سکوت امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام در مقابل غصب خلافت را می‌توان در ماجرای دو نوبت هجوم به خانه فاطمه‌علیهاالسّلام و شدّت استنکاف آن حضرت‌علیه‌السّلام نسبت به قبول انجام بیعت با ابوبکر مشاهده نمود.

«ابوبکر و عمر با آگاهی کامل از حقّ علی‌علیه‌السّلام و احترام خاصّی که وی در گروهی از اصحاب پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله داشت و ترس این‌که عکس‌العمل جدّی از طرف او و یارانش صورت گیرد، آنان را برای بیعت به مسجد فرا می‌خواندند، ولی حضرت صریحاً از آمدن سر باز زدند و در جواب فرمودند:

من به خلافت حقّ بیشتری دارم؛ با شما بیعت نمی‌کنم و شما به بیعت کردن با من اولی‌تراید...

ولی عمر بن خَطّاب به علی‌علیه‌السّلام گفت که تا بیعت نکنی تو را رها نخواهیم کرد. در این میان، بیشترین تلاش را عمر صورت می‌داد تا جائی که علی‌علیه‌السّلام به او فرمود: شیری را بدوش که بخشی از آن متعلّق به توست و امروز در تقویت ابوبکر تلاش کن که فردا خلافت به تو برسد.

سپس هرگونه بیعت با حاکمیّت مسلّط را رد می‌کند...»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 44 ـ 45)

«در پی مخالفت‌های علی‌علیه‌السّلام و یاران وی و اجتماع در خانه فاطمه‌علیهاالسّلام، عمر که پیرو سیاست شمشیر بُرنده و زور بود، به ابوبکر توصیه کرد که وی، سریعاً و قبل از این‌که اوضاع برگردد، وارد عمل شود و لذا، با گروه مسلّحی به طرف خانه علی‌علیه‌السّلام رفت و خانه حضرت را محاصره کرده و تهدید کرد که اگر وی و هوادارانش از خانه خارج نشوند و با خلیفه بیعت نکنند، آن را به آتش خواهند کشید و این مطلب مؤیّد این حقیقت است که مخالفت علی‌علیه‌السّلام برای حاکمیّت جدید چقدر بحران‌زا بوده است.

عمر در راستای تهدید خویش، مقدّمات کار را نیز فراهم کرد و دستور داد هیزم جهت این کار جمع کنند و وقتی که تصمیم گرفت درب خانه را به آتش بکشد، به عمر گفته شد که فاطمه‌علیهاالسّلام در خانه است، او گفت: اگر چه...

ولی هیچ‌کدام از این‌ها باعث نشد که علی‌علیه‌السّلام جهت بیعت بیرون آید و نشان داد که در مقابل غصب حاکمیّت، مقاومت خواهد کرد.

... عمر مصرّانه تلاش می‌کرد که به ابوبکر توصیه کند که به هر ترتیب شده باید بیعت علی‌علیه‌السّلام را به دست آورد، لذا ابوبکر مجدّداً علی‌علیه‌السّلام را به بیعت فراخواند، ولی علی‌علیه‌السّلام در پاسخ این‌که خلیفه رسول خدا شما را فرا می‌خوانَد، فرمودند: چه سریع بر رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله دروغ بستید.

ولی عمر دست‌بردار نبود و مجدّداً به ابوبکر تأکید کرد که نباید به علی‌علیه‌السّلام مهلت داد و ابوبکر نیز مجدّداً درخواست بیعت کرد، ولی علی‌علیه‌السّلام قاطعانه آن را رد کرد و فرمود: چیزی را ادّعا می‌کند که از آنِ او نیست. تحمّل این وضع برای عمر قابل قبول نبود و لذا با تکیه بر سیاست زور و شمشیر بُرنده به خانه علی‌علیه‌السّلام هجوم می‌بَرد و از وی می‌خواهد که بیعت کند وگرنه گردنش را خواهد زد و نهایتاً او را با تهدید و زور و اهانت به مسجد کشاندند...

این جریان به خوبی بیان‌کننده عمق مقاومت علی‌علیه‌السّلام در مقابل مخالفان خود و غصب خلافت می‌باشد.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 46 ـ 47)

امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السّلام به جهت انجام وظایفی که در جایگاه تصدّی مقام امامت و در مسیر حفظ دین اسلام، از جانب خدای متعال بر عهده داشتند، نوع و شیوه خاصّی از برخورد با غصب خلافت و غاصبان آن را ـ به ویژه پس از حمله به خانه فاطمه‌علیهاالسّلام ـ در پیش گرفتند که اصطلاحاً بدان «سکوت» گفته می‌شود.

سکوت امام‌علیه‌السّلام، نه به معنای واگذاری حقّ خویش به خلفا و گذشتن از آن؛ و نه به معنای عدم طرح خلافت و صرفنظر نمودن از، بلکه تنها و تنها به معنای انصراف از «قیام با شمشیر» و ترک مبارزه مسلّحانه با غاصبان خلافت ـ آن هم (حدوداً) پس از بیست روز مقاومت سرسختانه در مقابل کودتاچیان و تلاش گسترده برای براندازی حکومت نامشروع ابوبکر ـ می‌باشد.

«به هر سان، امام علی‌علیه‌السّلام برای بازگردانیدن خلافت به جایگاه راستینش بسیار کوشید، امّا کوتاهی مسلمانان سبب شد که حضرت نتواند به موفّقیّت دست یابد.

اگر حضرت به مخالفت خود ادامه می‌داد، نه تنها کنار زدنِ ابوبکر امکان نداشت، بلکه جان خود را به خطر می‌انداخت.»

(سیّد حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی‌علیه‌السّلام، ج 8، ص 449)

«نکته سومی نیز وجود داشت و آن جوّ وحشتی بود که دستگاه حاکم بر جامعه اسلامی مسلّط ساخته بود.»

(جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی‌علیه‌السّلام در قبال مخالفین، ص 49 ـ 50)


برچسب‌ها:
آیا بنی‌هاشم و بنی امیه رابطه خویشاوندی با یکدیگر دارند؟
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در یک شنبه 11 آبان 1393برچسب:, |
آیا بنی‌هاشم و بنی امیه رابطه خویشاوندی با یکدیگر دارند؟

 

آیا بنی‌هاشم و بنی امیه رابطه خویشاوندی با یکدیگر دارندو آنها جزئی از قبیله قریش محسوب می شوند؟

نویسنده: حسن وافی

بنی امیه، به کسانی گفته می شود که نسب آنها به امیه می رسد.

در میان مورخان مشهور است که بنی‌هاشم و بنی امیه رابطه خویشاوندی با یکدیگر داشته،جزئی از قبیله قریش محسوب می شدند.
اما  مجموع شواهد و دلایل حاصل از بازکاوی مجدد متون تاریخی و حدیثی، نشان می‌دهد نظر مشهور، فاقد دلیل است و قابل اعتماد نیست و وجود هرگونه خویشاوندی میان بنی‌هاشم ـ خصوصاً پیامبر(ص) ـ و بنی‌امیه با تردیدهای فراوان و بسیار جدی روبه رو است؛ به طوری که احتمال جعلی بودن شناسنامه بنی‌امیه ـ که در آن قریشی و عرب بودن ثبت شده است ـ بیش از پیش قوت می گیرد.

دلایل ما برای اثبات این دیدگاه عبارت‌اند از:
1. فرزند خواندگی در زمان جاهلیت :

فرزند خواندگی، سنتی بود که در دوره جاهلیت میان مردم جزیرة العرب و حتی سرزمین‌های متمدن آن روز مانند روم و ایران، بسیار رواج داشت.(1) آنان برخی کودکان را به عنوان فرزند خود انتخاب می کردند و آن را پسر یا دختر خود می خواندند و به دنبال این نام‌گذاری، تمامی حقوقی را که یک فرزند از پدر داشت، برایش قرار می دادند. بنابر این با توجه به رایج بودن چنین سنتی خصوصاً در فضای جاهلیت نمی توان به مجرد اطلاق فرزند بر اشخاص، آنان را فرزند صلبی، حقیقی و نسبی دانست.
2. محرومیت بنی‌امیه از سهم ذی القربی
در منابع معتبر روایی اهل سنت آمده است که پیامبر اکرم(ص) هنگام تقسیم سهم «ذوی القربی» هیچ سهمی برای فرزندان عبد شمس(بنی امیه) و فرزندان نوفل قرار ندادو آن را مختص به بنی هاشم و بنی مطلب کرد.(2) این شیوه تقسیم، موجب اعتراض عثمان بن عفان و جبیر بن مطعم ـ که به ترتیب از خاندان بنی امیه و بنی نوفل بودند ـ شد .رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: «انما بنوهاشم و بنو المطلب شیء واحد»(3) تنها بنی‌هاشم و بنی‌مطلب مانند یکدیگرند». عدم بهره مندی بنی امیه از سهم «ذوی القربی»آن است که بنی امیه هیچ گونه قرابت صلبی با رسول خدا(ص) نداشتند و لذا هیچ سهمی به آنان تعلق نگرفت.
3. افشاگری نسب معاویه از سوی امام علی(ع)
امام علی(ع) در پاسخ به نامه معاویه، ضمن افشاگری چهره بنی امیه و شمردن فضایل اهل بیت(ع) می فرماید:«و اما قولک انا بنو عبد مناف فکذلک نحن ولکن لیس امیة کهاشم و لا حرب کعبدالمطلب و لا ابوسفیان کأبی طالب و لا المهاجر کالطلیق و لا الصریح کاللصیق..»(4) و اینکه ادعا کردی ما فرزندان عبد مناف هستیم، آری ما هم چنین هستیم؛ اما جد شما امیه چونان جد ما هاشم و حرب همانند عبد المطلب و ابوسفیان مانند ابوطالب نخواهند بود.هرگز ارزش مهاجران چون اسیران آزاد شده نیست و حلال‌زاده مانند مجهول النسب نیست...».
ظاهر این فراز از نامه، نشان می دهد که اولاً،  اگر ادعای انتساب به عبد مناف(پدر هاشم و جد اعلای پیامبر(ص) از سوی معاویه باعث فخر فروشی و اثبات فضیلت برایش شده است، باید بداند که امیرمؤمنان(ع) نیز چنین انتسابی را دارد. ثانیاً، از کلمه «لکن» که برای استدراک و دفع توهم است و نیز به قرینه تقابل فضایل موهوم معاویه و فضایل واقعی علی(ع)، فهمیده می شود انتساب معاویه به عبد مناف، روشن و قطعی نیست؛ چرا که می فرماید:«هرگز کسی که نسبش آشکار و صحیح است(الصریح) مانند کسی که خود را به غیر پدرش چسبانده، نیست(اللصیق)»
علامه مجلسی(ره) در توضیح این بیان حضرت می نویسد:«بنی امیه، قریشی نیستند، بلکه خود را به این قبیله چسبانده‌اند و این است معنای سخن امیرمؤمنان(ع) که فرمود: بنی امیه، لصیق‌اند و نسبشان به عبد مناف نمی‌رسد».(5)
ابن ابی الحدید معتزلی هم در ذیل عبارت «و لا الصریح کاللصیق» با طرح این سؤال که: آیا در نسب معاویه شبهه‌ای وجود دارد؟(6) نا خواسته تردید ما را در صحت انتساب معاویه و نسل او به عبد مناف، دو چندان می‌کند.
4. انکار صریح عرب بودن امیه در برخی منابع
در برخی منابع تاریخی کهن، عرب و قریشی بودن امیه به صراحت انکار شده است. ابوالقاسم علی بن احمد کوفی، از دانشمندان سده چهارم، درباره امیه می نویسد: «عبد شمس بن عبد مناف، (برادر هاشم بن عبد مناف) برده‌ای رومی به نام امیه داشت که او را فرزندخوانده و منسوب به خود کرده بود. بنابراین نسب بنی امیه به اینجا منتهی می شود و اصل آنها رومی می‌باشد».(7)
علامه مجلسی(ره) نیز با نقل همین مطلب از دو کتاب کامل السقیفه و الزام النواصب می نویسد:«امیه، غلام عبد شمس و از سرزمین روم بود. هنگامی که عبد شمس زیرکی و فطانت را در غلامش دید، آزادش کرد و او را فرزند خواندۀ خود کرد تا جایی که می گفتند: امیة بن عبد شمس».(8) وی سپس نتیجه می‌گیرد که بنی‌امیه قریشی نیستند، بلکه خود را به این قبیله چسبانده‌اند.
5. مشکوک بودن انتساب معاویه به امیه
فرض کنیم امیه فرزند صلبی عبد شمس باشد، اما آیا تمام کسانی که خود را از طریق امیه به عبد شمس منسوب می کنند، نسبشان به امیه می رسد؟ سبط ابن جوزی می گوید:«در میان مردم معروف بود که معاویه به چهار نفر از قریش منسوب است: عمارة بن الولید بن المغیره المخزومی، مسافر بن ابی عمرو،ابوسفیان، عباس بن عبد المطلب».(9)
همچنین ابن ابی الحدید نقل می‌کند که زیاد بن ابیه در پاسخ به نامه معاویه ـ که وی را به خاطر بدکاره بودن مادرش سمیه سرزنش کرده بود ـ چنین نوشت: «اگر من فرزند سمیه هستم، بدانکه تو ابن جماعتی (فرزند یک گروه هستی!)».(10)
حال اگر این مطلب را در کنار «معجم بنی امیه»، نوشته دکتر صلاح الدین  المنجد، قرار دهیم که در آن، نام و نسب 468 نفر از بنی امیه را ضبط کرده، بدون آنکه اشاره ای به نام و نسب عمارة بن الولید و مسافر بن ابی عمرو کرده باشد،به این نتیجه می رسیم که نمی توان همه امویان را منسوب به امیه دانست.
مجموعه شواهدی که ذکر شد، ما را با انبوهی از شک و بد گمانی درباره نسب و هویت بنی امیه روبه‌رو می‌کند و این پرسش را فرا روی ما قرار می دهد که: براستی خلافت بنی‌امیه دارای کدام پشتوانه دینی و روایی بود؟چرا،چگونه و به چه استنادی بنی امیه خود را حاکم و مسلط بر سرنوشت مسلمانان نمودند در حالی که روایات فراوانی از پیامبر اکرم(ص) وجود دارد که خلافت و امارت مسلمانان را از آنِ قریش می‌داند(11)و برخی روایات دیگر به صراحت این مقام را مختص به بنی هاشم می‌کند؟(12)

- فهرست منابع:

1- تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج16،ص411.

2- صحیح بخاری، ج5، ص79؛ سنن نسایی ج7، ص130؛ کتاب المسند امام شافعی، ص324و 325.

3- صحیح بخاری، ج4، ص155؛ مسند احمد، ج4،ص81؛ سنن ابی داود سجستانی، ج2، ص26؛ سنن نسایی،ج7،ص130.

4- نهج البلاغه،نامه17.

5- بحار الانوار،ج31،ص458.

6- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج15،ص82.

7- الاستغاثه،ج1،ص76.

8- بحار الانوار،ج31،ص458.

9- تذکرة الخواص،ص263.

10- شرح نهج البلاغه، ج16، ص326.

11- مانند این روایت در بخاری آمده: «عن عبد الملک سمعت جابر بن سمره قال سمعت النبی(ص)یقول: یکون اثنا عشر امیراً فقال کلمة لم اسمعها فقال ابی: انه قال: کلهم من قریش». صحیح بخاری، ج8، ص127؛ و یا این حدیث از مسلم: «عن جابر بن سمره قال: دخلت مع ابی علی النبی(ص)فسمعته یقول: ان هذا الامر لا ینقضی حتی یمضی فیهم اثنا عشر خلیفه. قال: ثم تکلم بکلام خفی علیَّ قال فقلت: لأبی ما قال؟ قال: کلهم من قریش». (صحیح مسلم، ص817، حدیث1821).

12- شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی در ینابیع الموده روایت را این گونه نقل می‌کند: «عن جابر بن سمره قال: کنت مع ابی عند النبی(ص) فسمعته یقول: بعدی اثنا عشرة خلیفه. ثم اخفی صوته فقلت لابی ما الذی اخفی صوته؟ قال: کلهم من بنی هاشم» وی پس از نقل این روایت می‌نویسد: «اینکه پیامبر(ص)صدایش را آهسته کرد، خود مرجح این روایت است. زیرا بنی امیه دوست نداشتند بنی هاشم بر کرسی خلافت تکیه زنند» (ینابیع الموده، ج،3، ص504).

 

منبع : http://hasanvafi.blogfa.com/post-111.aspx



برچسب‌ها:
بر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم درودناقص و ابتر نفرستید
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

چرا صلوات ناقص ؟

 پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)فرمودند:بر من درودناقص و ابتر نفرستید: گفتند صلوات ناقص و ابتر چیست؟فرمودند

خدای متعال در قران کریم صلوات بر پیامبر اکرم (ص)را سفارش نموده است:میفرماید: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا«56-احزاب» خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‏فرستند ای کسانی که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید. چگونه باید بر پیامبر اسلام (ص)صلوات فرستاد؟ بخاری درصحیح خود می نویسد.از رسول خدا(ص)پرسیدند:ای رسولخدا سلام گفتن به شما را می دانیم،ولی چگونه به شما صلوات بفرستیم؟! رسولخدا(صلی الله علیه وسلّم) فرمودند:""اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد"" ولی جای تعجب است بخاری اه ازامامان برتر اهل سنت است از رسولخدا (ص)نقل میکند که بایددر صلوات درود بر اهل بیت پیامبر علیهم السلام فرستاد:اما خود در کتابش صلوات بدون آل محمد میفرستد:

منبع صحیح بخاری جزء5و6 –کتاب التفسیر-حدیث1222تا1224

ابن حجرمکی در کتاب "الصواعق المحرقه" بعد از ذکر آیه صلوات (56-احزاب)نقل میکند:وقتی از پیامبر اکرم (ص)در باره چونگی سلام بر او سوال شد:پیامبر درود بر خود را همراه درود بر آل خود آوردند:سپس مینویسد.واین دلیل آشکاریست بر اینکه منظور از این آیه دستور به درود فرستادن بر اهل بیت آن حضرت است.وگرنه مردم بعد از نزول آیه دربارۀ درود فرستادن بر اهل بیت او سوال نمی کردند: منبع الصواعق المحرقع ابن حجر مکی (ص87)

پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)فرمودند:بر من درودناقص و ابتر نفرستید: گفتند صلوات ناقص و ابتر چیست؟فرمودند اینکه بگوئید: (اللهمّ صلّ علی محمد) و دست نگه دارید.بلکه باید بگوئید>:""اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد""

منبع الصواعق المحرقع ابن حجر مکی (ص232)

حال چگونه است برخی نه تنها در صلوات بر رسولخدا(ص) درود بر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام نمیفرستند:بلکه بدعت گذاشته و اصحاب پیامبررا نیز داخل صلوات می نمایند:؟؟!!



برچسب‌ها:
آیا فدک حق حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود ؟
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

آیا تا بحال با خود اندیشیده اید؟

 

 

بعضیها منکر این قضیه میشوندکه پیامبراکرم(ص)طبق دستورحق تعالی فدک

را به دخترش بخشیده باشد.امانمیتوانند منکر شوندکه فدک به حضرت زهرا(س)

به ارث رسیده است.

زیرا خداوندمتعال در قرآن کریم در آیات بسیاری اشاره به این مطلب

داردکه فرزندان پیامبران الهی ازایشان ارث میبرند.

بعنوان نمونه سوره نمل آیه 16که میفرماید:( وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ:

«16«:  سلیمان از داود ارث برد)

وهمچنین در آیه6سوره مبارکه مریم میفرماید(یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ

«6»واو وارث من وهمه آل یعقوب )

براساس نظرعلمای شیعه واهل تسنن ارث در مال میباشد.

فخررازی درتفسیر کبیرش درتفسیرآیه16سوره نمل مینویسد:

مراد از ارث در این آیه ارث در مال است .زیرا نبوت اعطائی است که

در ابتدا داده میشود نه اینکه به ارث برسد.

(تفسیرکبیر فخررازی-ج24-ص186)

 

بغوی در تفسیر معالم التنزیل_(ج3-ص188) درذیل آیه6سوره مریم مینویسد:

"یرِثُنِی" در این آیه ارث در مال است

(معالم التنزیل_ج3-ص188)

 

باتوجه به آیات قرآن کریم واحادیث پیامبراکرم(ص)فدک حق فاطمه زهرا(س)بوده

 که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)به او هدیه شده بود.

 

خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب آیه57  کسانیکه خداوند ورسولش اورا

 آزار دهند رامورد لعن قرار داده است.غاصبان خلافت در زمان  حضرت فاطمه

زهرا(س) ایشانرا مورد اذیت آزار قرار داده اند و مورد لعن پروردگار دراین دنیا

 وآخرت قرار گرفته اند.

 

-سمهودی از علمای اهل سنت در مورد مخفی ماندن قبر حضرت زهرا(س)آورده:

علت مخفی بودن قبر فاطمه زهرا(س)را دشمنی ونارضایتی نسبت به غاصبان خلافت میداند.

(وفاءالوفاء-ج3-ص906)

 

ابن قتیبه دینوری،از علمای اهل تسنن در کتاب خود مینویسد :

هنگامیکه ابوبکر وعمربه ملاقات حضرت فاطمه(س)آمدند ایشان به آن دو نفر فرمودند

،من خدا وفرشتگانش را شاهد میگرم مرا بخشم آورده ومرا خشنود نساختید

واگر پیامبر(ص)را ملاقات کنم از شما دونفر به اوشکایت خواهم کرد.

(الامام والسیاسه-ج1-ص14)

 

حضرت فاطمه زهرا(س)هنگام شهادت به حضرت علی(ع)وصیت کردند

 که شبانه دفن شوند وبه کسی اجازه ندهند که بر جسد وی نماز بخوانند.

ازجمله منابعی که به این مورد اشاره کردند عبارتند از..

-مجمع الزوائد هیثمی-ج9-ص221

- سیره اعلام النبلاء-ج2-ص93و727-الارشادالساری-ج1-ص360

-البدایه والنهایه-ج5-ص307-المعجم الکبیر طبرانی-ج22-ص398-طبقات ابن سعد-ج8-ص19

 

آیا کسانیکه مورد لعن صریح خداواقع شده اند قابل بخشش میباشند؟

 



برچسب‌ها:
چرا پیامبر(ص) با عایشه و حفصه ازدواج کرد
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

چرا پيامبر اسلام (ص) با عايشه و حفصه ازدواج كردند ؟

 

       
       
                                 بسم الله الرحمن الرحیم

 در مورد اين ازدواج پاسخ هاي فراوان داده شده است :

پاسخ نقضي و اجمالي :

در ابتدا مي توان پاسخي نقضي داد که :

طبق نظر اهل سنت پيغمبر علم غيب ندارد و ازدواج و يا دوستي

 وي با کسي نمي تواند دليل بر صحت عقايد و رفتار وي باشد .

علت همان علت ازدواج حضرت نوح و لوط با همسرانشان

بوده است :

حتي اگر بگويند رسول خدا وي را مي شناخته و با وي ازدواج

کرده است ، علت ازدواج را همان علت ازدواج حضرت نوح و

حضرت لوط با همسرانشان مي دانيم . با اينکه در قرآن کريم آمده

 است  که همسر ِ حضرت نوح و نيز همسر حضرت لوط ، همراه

و همنظر با دشمنان ايشان بوده اند .

پاسخ تفصيلي  :

علت امتحان رسول خدا صلي الله عليه وآله و مردم بوده است :

در شعر زيباي حافظ مي خوانيم :

من که ملول گشتمي از نفس فرشتگان    

قيل ومقال عالمي مي کشم از براي تو

رسول گرامي اسلام در نهايت توجه به عالم بالا و مقام اقدس

 الهي بوده اند ؛ و حتي به قول شاعر نفس فرشتگان و هم صحبتي

 با ايشان براي رسول گرامي اسلام سخت بوده است ؛ زيرا نوعي

اشتغال به غير خداست .

اما خداوند هر کسي را به نوبه خود آزمايش مي کند و براي

 آزمايش رسول خدا از ايشان خواست که با عايشه ازدواج کند و

با اين دستور ، در خانه وي کسي را قرار داد که مي توانست 

 مايه آزمايش ايشان باشد  ؛ زيرا امتحان مردان بزرگ بايد به

 بزرگي خود ايشان باشد .

اما چون اين آزمايش مي توانست سبب اشتباه برخي ، در مورد

 شخصيت واقعي همسران رسول گرامي اسلام باشد ،

خداوند هم در قرآن  با بيان برخي اشکالات و اشتباهات همسران

 رسول خدا و همسران پيغمبران گذشته ، راه هدايت را براي

مردم باز گذاشته است .

به عنوان مثال در سوره تحريم آيه ده همسر حضرت نوح و

همسر حضرت لوط را به عنوان دو نمونه براي کفار معرفي مي نمايد

 که با وجود حضور در خانه پيغمبران الهي ، باز گمراه شدند .

و در همين سوره در آيه 4 در مورد دو تن از همسران رسول

خدا مي فرمايد :

إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا

عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ

وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ

(سوره تحريم آيه 4)

اگر ( شما دو همسر رسول خدا) به درگاه خدا توبه کنيد ،

دل هاي شما به سوي او ميل پيدا کرده است ، اما اگر عليه او

 بر يکديگر کمک کنيد در حقيقت خدا خود سرپرست اوست و

جبرئيل و صالح مومنان (نيز ياور اويند) و گذشته از اين فرشتگان

 نيز پشتيبان او خواهند بود .

و نيز  در مي بينيم که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم

در در مورد ِ آينده ي برخي از همسران خويش سخناني فرموده اند

 كه مي تواند ملاك تشخيص حق از باطل در موارد نياز باشد .

 به عنوان نمونه مي توان به روايتي که بخاري آن را نقل کرده است

اشاره نمود که گفته است :

رسول خدا به خانه عايشه اشاره فرمودند و سه بار گفتند :

 فتنه ( آزمايش ) در اينجاست ؛ فتنه در اينجاست ، فتنه در اينجاست .

2873- حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ حَدَّثَنَا جُوَيْرِيَةُ عَنْ نَافِعٍ عَنْ

 عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَامَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ

خَطِيبًا فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْكَنِ عَائِشَةَ فَقَالَ هُنَا الْفِتْنَةُ ثَلَاثًا مِنْ حَيْثُ

 يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ

(صحيح بخاري کتاب فرض الخمس باب ما جاء في بيوت

ازواج النبي صلي الله عليه وسلم)

رسول خدا به سخن ايستادند ، پس به سمت خانه عائشه

اشاره کردند و سه بار فرمودند اينجاست فتنه ؛ همان جايي که

 امت شيطان ظهور مي کنند .

علت ازدواج حضرت با ايشان سياسي بوده است :

يكى از اهداف ازدواجهاى پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) جهت 

 سياسى - تبليغى بود ؛ يعنى با ازدواج موقعيتش در بين قبايل

مستحكم گردد و بر نفوذ سياسى و اجتماعيش افزوده شود و از

اين راه براى رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.

حضرت به خاطر دست يابى بر موقعيتهاى بهتر اجتماعى و سياسى ،

 در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و

جلوگيرى از كارشكني هاى آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد

زمينه مساعد براى مسلمان شدن قبايل عرب ، به برخى ازدواج ها

 رو آورد .

در راستاى اين اهداف پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) با زنان ذيل ازدواج کردند :

عايشه دختر ابوبكر از قبيله «تيم». حفصه دختر عمر از  قبيله

بزرگ «عدى». ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله نامدار بنى اميه.

 ام سلمه از قبيله بنى مخزوم . سوده از قبيله  بنى  اسد.

ميمونه از قبيله  بنى هلال. صفيه از بنى اسرائيل .

ازدواج مهمترين پيوند و ميثاق اجتماعى است، به ويژه در آن

فرهنگ تأثير بسيارى ازخو به جا ميگذارد.

در آن محيطى كه جنگ و خونريزى و غارتگرى رواج داشت،

بلكه به تعبير "ابن خلدون" جنگ و خونريزى و غارتگرى جزو

خصلت ثانوى آنان شده بود،

( مقدمه ابن خلدون (ترجمه)، ج 1، ص 286)

 بهترين عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و اُلفت ،

 پيوند زناشويى بود.

از اين روي،  پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) با قبايل بزرگ قريش ،

به ويژه با قبايلى كه بيش از ديگران با پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)

دشمن بودند ، مانند بنى اميه و بنى اسرائيل ، ازدواج نمود .

اما با قبايل انصار كه از سوى آنان هيچ خطرى احساس نميشد

 و آنان نسبت به پيامبر(ص) دشمنى نداشتند، ازدواج نكرد.

گيورگيو ، نويسنده مسيحى مي‌نويسد:

محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) ام حبيبه را به ازدواج خود درآورد تا بدين

ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمنى قريش نسبت به خود بكاهد.

 در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان وساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد و ام حبيبه عامل بسيار مؤثرى براى

تبليغ اسلام در خانواده هاى مكه شد.

(محمد پيامبرى كه از نو بايد شناخت، ص 207)

در بعضى از تواريخ مى خوانيم كه پيامبر با زنان متعددى ازدواج كرد

و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آميزش با آنها نكرد، حتى در

 مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت كرد.

و آنها به همينقدر خوشحال بودند و مباهات مى كردند كه زنى از

 قبيله آنان به نام همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناميده شده ، و اين افتخار براى آنها حاصل گشته است ، و به اين ترتيب رابطه و پيوند

 اجتماعى آنها با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محكمتر، و در دفاع از او

 مصممتر مى شدند.

ام سلمه از طايفه بنى مخزوم - طايفه ابوجهل و خالد بن وليد -  بود،

 وقتى كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) وى را به همسرى

خويش درآورد ، خالد بن وليد موضعگيرى شديد خود را در برابر

مسلمانان مورد تجديد نظر قرار داده و پس از مدتى نه چندان

 طولانى اسلام آورد.

پس از ازدواج رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با جويريه و صفيه

هيچگونه تحركى را از سوى بنى نضير و بنى مصطلق در برابر آنحضرت مشاهده نمى كنيم . از سوى ديگر، مشاهده مى كنيم كه

از جهت بركت آفرينى براى قوم و قبيله اش يك زن نمونه شناخته

مى شود، و صحابه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) يكصد خانوار از

اسيران قوم و قبيله وى را بخاطر ازدواج پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) با

او آزاد مى كنند و مى گويند: اينان خويشاوندان رسول خدايند!

و پرواضح است كه چنين منت گذارى بر يك طائفه و قبيله از سوى

مسلمانان چه تاثير بسزايى در عمق جان آنان داشته است.

بنابراين ، ازدواج پيامبر با عايشه و حفصه ، نه به خاطر نبودن زني

 بهتر در آن جامعه و بلكه به خاطر مصالح مهمي بوده است كه

جز با ازدواج پيامبر با آن دو تحقق نمي ‌يافته است .

 سن عایشه درهنگام ازدواج با پیامبر (ص)

اقوال علما در باره سن عایشه در هنگام ازدواج با رسول خدا

صلی الله علیه وآله وسلم مختلف و متفاوت است ، برخی از

 علمای اهل سنت از قول خود عایشه تا شش سال نیز ذکر کرده‌اند !؛

 اما شواهد وجود دارد که سن عایشه بیش از آن بوده که خود ادعا

کرده است .

اولاً : ابن اسحاق ، عایشه را از جمله کسانی شمرده است

که در اول بعثت ایمان آورده و گفته است :

 ( وهی یومئذ صغیرة .)

او در آن هنگام خردسال بود .

اگر ما سن عایشه را در زمان بعثت هفت سال بدانیم ،

وی در هنگام ازدواج با رسول خدا ، 17 سال و در هنگام هجرت

به مدینه 20 سال داشته است .

ثانیاً : عایشه پیش از آن‌که با پیامبر ازدواج کند ،

 در عقد شخص دیگری به نام جبیر بن مطعم بوده است ؛

 چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبری می‌نویسد :

عبد الله بن أبی ملیکه می‌گوید : رسول خدا صلی الله

علیه وآله وسلم از عایشه دختر ابوبکر خواستگاری کرد ،

 ابو بکر گفت : من عایشه را به جبیر بن مطعم داده‌ام ،

به من اجازه دهید تا آن‌ها را منصرف کنم . ابوبکر آن‌ها را منصرف

کرد و طلاقش را گرفت ، سپس رسول خدا با او ازدواج کرد .

(الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 8 - ص 59)   


 



برچسب‌ها:
سوال از مولا امیرالمومنین علی بن ابیطالب فاروق اعظم علیه السلام
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

*شخصی خدمت حضرت علی(علیه السلام)عرض کرد چهار مسأله دارم آقا

فرمودند بپرس: گفت واجب چیست؟ واجب تر کدام است؟ نزدیک چیست؟ نزدیک تر

کدام است؟ شگفت چیست؟شگفت تر کدام است؟مشکل چیست؟مشکل تر کدام

است؟*

 

آقا فرمودند:

* واجب اطاعت خداست،واجب تر ترک گناه است*

 *چون با آلودگی به گناه عبادت قبول نیست.*

 *نزدیک قیامت است و نزدیک تر مرگ است.*

 *عجیب دنیاست و عجیب تر علاقه به دنیاست.*

*مشکل قبر است و مشکل تر بی توشه رفتن!*

 



برچسب‌ها:
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...