» سرشکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
» آیا مواسات وهن است
» لطمه
» همدردی یا وهن
» اشکال از نحوه عزاداری نگیرید
» نسب عمر
» روایت ابوبكر و عمر و پیروان آنها مشرك هستند
» آیا عمر خطاب همسر حضرت ام‌کلثوم(سلام الله علیها) است؟
» پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
» روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
» بیعت عمر با امیرالمومنین (علیه السلام) در غدیر خم
» تحریف کتب اهل سنت
» سوتی کتاب اهل سنت
» روايت « لو لا علي (ع) لهلک عمر » در چه منابعي آمده است؟
» اعترافات عمر درباره امير مؤمنان على(عليه السلام)
» عمربن خطاب
» به راستی چه كسي پيامبر را شهيد كرد؟
» محتوای سوره حمد
» اَصحاب عَقَبَه:
» شجره ملعونه در قرآن
درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 82076
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پیوندهای وبگاه
» gps ماشین ردیاب
» دیلایت فابریک
» جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و آدرس hadiseslam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
برچسب‌ها
سوال از اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

 

 چند تا سوال داشتم که انشاءالله مولوی های اهل سنت بیایند و پاسخ بنده را بدهند.


لطفا به این سوالات پاسخ بدهید.ممنون میشیم.

1- صحیح مسلم کتاب  فضائل الصحابه باب فضائل علی بن ابیطالب(ع) آمده:معاویه به سعدابی وقاص دستور داد تا به علی ع فحش بدهد،اما او این کار را نکرد(عکس کتاب) و در  المستدرک حاکم حدیث 4679 هست: که پیغمبر (ص)فرمود: هرکس به علی(ع) فحش بدهد به من فحش داده  است(عکس کتاب).خب ،شما چرا به کسی که به رسول خدا ص فحش می داده،خال المومنین،امیرالمومنین،امیر و ... گفته و او را تکریم می کنید؟

 

2- در صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب فضائل عبدالله بن سلام چنین آمده که: نبی مکرم(ص) به احدی از صحابه، بشارت بهشت نداده است، جز عبدالله بن سلام.(عکس کتاب) شما چرا همه صحابه رو عادل و بهشتی می دانید و می گویید بی چون و چرا در بهشتند؟

 

3- صحیح بخاری جلد 8، صفحه 127، حدیث 7223،نقل کرده است که پیامبر اکرم  فرمود:یکون إثنا عشر أمیرا ... کلهم من قریش.خلفاء بعد از من، 12 نفر هستند و همه‌شان از قریش هستند. و در صحیح مسلم، جلد 6، صفحه 3، حدیث 4598 هم همین حدیث آمده است.خب ما شیعیان که پیرو سنت نیستیم،شما که اهل سنت! هستید،به ما بگویید،منظور رسول خدا ص از این12 نفر چه کسانی هسند؟

 

4-صحیح بخاری، ج 1، ص 141، کتاب الصلاة، باب تضییع الصلاة عن وقتها روایتی آمده که:زهری می‏گوید: در دمشق وارد بر انس شدم در حالی که می‏گریست. گفتم: چرا گریه می‏کنی؟ گفت: «لا اعرف شیئا ممّا ادرکت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضیّعت.هر چیزی که از سنت های رسول الله  می دانستم، همه را از بین بردند جز نماز که این نماز هم ضایع و نابود شد...وقتی انس بن مالک خدمتکار رسول خدا می گوید:صحابه سنت رسول الله رو نابود کردند و حتی به نماز هم رحم نکرده اند،چرا شما اینهمه آنان را بزرگ می کنید و رضی الله رضی الله دور اونها می کنید و قربان صدقه آنها می روید؟ پ

 

5-صحیح بخاری، ج 4، ص 122، فضل الجهاد والسیر، باب إذا قالوا: صبأنا ولم یحسنوا اسلمنا، نقل کرده:زُهری از سالم و او از بدرش نقل می کند که: پیامبر خالد بن ولید را به سوی بنی جذیمه فرستاد. آنها نمی‏توانستند بگویند «اسلمنا» گفتند: «صبانا» خالد شروع به کشتار و اسیر گرفتن کرد و به هر یک از ما اسیری را سپرد و گفت که اسیر خود را بکشید. من گفتم به خدا قسم من اسیر خود را نمی‏کشم و یاران من نیز هیچکدام نباید اسیر خود را بکشند. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتیم حضرت دوبار گفت: خدایا! من از آنچه که خالد انجام داد به سوی تو بیزاری می‏جویم.(عکس کتاب)خب،وقتی رسول خدا از عمل یک نفر که چنین جنایتی انجام داده،به سوی خدا بیزاری می جوید،شما چرا به او رضی الله عنه می گویید؟چرا رسول خدا به جای بیزاری جستن از او،رضی الله عنه تعارفش نکرد؟یعنی شما از رسول خدا بهتر می فهمید؟

 

6- صحیح البخاری: ج 3، ص383، کتاب النکاح، باب الوصاة بالنساء. نقل کرده:«کنّا نتّقی الکلام و الإنبساط إلى نسائنا على عهد النّبیّ صلَّى اللّه‏ علیه و سلَّم، هیبة أن ینزل فینا شیء، فلمّا توفّی النّبیّ صلَّى اللّه‏ علیه و سلَّم تکلّمنا و انبسطنا»..عبداللّه‏ بن عمر مى‏گوید: در زمان پیامبر اکرم از تندخویى، بدرفتارى و کوتاهى در حق همسرانمان مى‏ترسیدیم، زیرا ترس آن را داشتیم که در صورت بدرفتارى با همسرانمان، از سوى خداوند آیه ‏اى در شأن ما نازل شود، اما پس از رحلت پیامبر اکرم رفتار ما با همسرانمان تغییر کرد، (زیرا مطمئن بودیم آیه‏ اى نازل نخواهد شد)(عکس کتاب).کسانی که خودشان اعتراف می کنند که بعد از رحلت رسول خدا به نفاق روی آورده اند،و احکام دین خدا را زیرپا گذاشتند،چرا شما این همه آنها را بزرگ می کنید؟

 

7- در کتاب «تاریخ المستبصر» نوشته شیبانى (متوفاى 690 هجرى قمرى)آمده که :لأنّ الحنابلة یقولون فیما بینهم: لایکون الحنبلی حنبلیّاً حتّى یبغض علیّاً سویا».هر کس ادعاى پیروى از مذهب حنابله را دارد، باید مقدارى بغض و کینه نسبت به حضرت على رضى ‏الله‏ عنه در دلش وجود داشته باشد.ابن‏ مجاور شیبانى، تاریخ المستبصر: ج 1، ص 101، بنا بر مکتبه شامله(عکس کتاب)مگر خودتان نقل کرده ایید که رسول الله ص فرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود چنین می گوید :قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78 .این رو بفرمایید توضیح بدید!

 

8-در منابع متعدد اهل سنت چنین آمده که: عایشه می گفت: به خدا قسم همچون زنى که از هووى خویش نفرت دارد، از على نفرت داشتم.«واللّه‏ ما کان بینی و بین علیّ فی القدیم إلاّ ما یکون بین المرأة و أحمائها».طبرى، تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 60 ـ 61، حوادث سال 36و ابن‏ کثیر، البدایة و النهایة: ج 7، ص 257، حوادث سال 36 و ابن‏ اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ: ج  2، ص 348، حوادث سال 36(عکس کتاب ها)مگر رسول الله ص نفرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78

 

9-علمای شما یک بار درست و حسابی قضیه وهابیت رو برای ما روشن نکردند که آیا اونها رو فرقه ضاله می دونند یا نه!! بلکه همیشه میگن:چیزی به نام وهابیت وجود  نداره...باشه آقا قبول ...بن باز،مفتی سابق عربستان گفته:حق این است که گنبد رسول الله ص خضراء باید ویران شود(عکس سایت بن باز)خب چه کسی  این گنبد رو ساخته؟ ساخت حرم و گنبد،بالاخره بدعت و شرک هست یا نه ؟! خب کی اون رو ساخته؟ ما یا شما؟آیا قبول می کنید که گذشتگان شما بر شرک و بدعت مرده اند؟

 

10- صحیح بخاری  مسلم نقل کرده اند که:رسول خدا فرموده:موقع صلوات،بر من و ال من باید صلوات بفرستید «قیل یا رسول الله! اما السلام علیک فقد عرفناه، فکیف الصلاة علیک، قال(ص) قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلّیت علی آل ابراهیم.صحابه به رسول خدا گفتند:ما بلدیم که به شما سلام کنیم،به ما بگویید چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟فرمود:بگویید اللهم صل علی محمد و علی ال محمد../صحیح البخاری ج 3، ص280، کتاب التفسیر، باب10، حدیث 4797 و ج4، ص164، کتاب الدعوات حدیث 6358 و ...خب شما بفرمایید بگویید:چرا علمای شما در صلوات فرستادن می گویند: صل الله علیه و سلم؟! چرا ننگشان می آید بر آل محمد صلوات بفرستند؟ بالاخره شما پیرو سنت کی هستید؟

 

11-ابن تیمیه که سایتهای شما از اون به شیخ الاسلام تعبیر می کنند،با اون همه دشمنی و بغضش با اهل بیت در منهاج السنه خودش می گوید: جعفر بن محمد(امام صادق ع) یکی از ائمه دین است به اتفاق همه علمای اهل سنت.ابن‏ تیمیّه در این رابطه مى‏نویسد:«فإنّ جعفر بن محمد من أئمة الدین باتفاق أهل السنة».منهاج السنه ج2ص245.(عکس کتاب). خب پس چرا در فقه اهل سنت،به نظرات و آرا امام صادق ع ،استناد نشده؟

 

12- اهل سنت در منابع متعدد خود،آورده اند که رسول خدا ص به امیرالمومنین علی ع،فرمود: علی بن ابیطالب،صدیق اکبر است و او فاروق این امت است!«هذا أوّل من آمن بی و أوّل من یصافحنی یوم القیامة و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذه الأمّة یفرق بین الحق و الباطل»«به درستی که علی اول کسی است که به من ایمان آورده و اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند. و این علی، صدیق و راستگوی بزرگ است و او فاروق این امت است که حق و باطل را جدا می کند.المعجم الکبیر، ج 6، ص269؛ مناقب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ج 1، ص267؛ مجمع الزواید، ج 8، ص102؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص41(عکس کتاب ها) خب شما به چه دلیل به ابوبکر و عمر،صدیق و فاروق می گویید؟

 

13- طبق فتواى ابوحنیفه(امام اهل سنت) اگر شخصى زنى را براى زنا کردن اجاره کند، زنا شمرده نمى‏شود و حد زنا ندارد..«قد ذهب إلى هذا أبوحنیفة و لم‏یر الزنا إلاّ ما کان مطارفة و أمّا ما کان فیه عطاء أو استئجار فلیس زنا و لا حدّ فیه».ابن‏ حزم، المحلى: ج 11، ص 250، مسأله 2213..(عکس کتاب)خب با این حساب مشکل خانه های فساد که در آن زنا میکنند چه هست؟اونها هم زنا می کنند و پولش رو می دهند!! ابوحنیفه امام شما،این فتوا را طبق کدام ایه و سنت و کدام عقل  داده است؟

 

14-طبری مورخ معروف اهل سنت عقیده داشت که احمدبن حنبل امام اهل سنت فقط ناقل احادیث بوده و اصلا فقیه نبوده است!!ابن‏ اثیر جزرى در تاریخ خود مى‏نویسد:«أنّ الطبری جمع کتاباً ذکر فیه اختلاف الفقهاء، لم‏یصنف مثله، و لم‏یذکر فیه أحمد بن حنبل. فقیل له فی ذلک، فقال: لم‏یکن فقیهاً، و إنّما کان محدثاً، فاشتدّ ذلک على الحنابلة و کانوا لایحصون کثرة ببغداد، فشغبوا علیه».طبرى کتابى نوشته و اختلاف نظر فقها در مسائل مختلف را در آن جمع‏آورى کرد، اما چون احمد بن حنبل را فقیه نمى‏دانست، هیچ اشاره‏ اى به نظرات احمد بن حنبل نکرد. هنگامى که علت این کار را از وى پرسیدند، پاسخ داد: به نظر من احمد بن حنبل فقیه نبود، بلکه صرفا یک محدث و ناقل حدیث بود.حنابله بغداد از موضع و نظر طبرى درباره احمد بن حنبل ناراحت شدند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند.ابن ‏اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ: ج 7 ص 9، حوادث سال 310 هجرى قمرى، ذکر وفاة محمد بن جریر الطبری.دارالکتب العلمیه(عکس کتاب)+ (مطلب کامل و عکس های بیشتر)اگر این این طور است که احمد بن حنبل فقیه نبوده، چرا آقایان اهل سنت و  وهابیون تکفیری این شخص را امام خود می دانند و در مسائل فقهی از او پیروی می کنند؟

 

15- رسول خدا به علی فرمود:أنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی »تو ای علی ،خلیفه بعد از من بر تمام مومنین هستی.السنة ، اسم المؤلف:  عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی الوفاة: 287 ، ج 2 ص 565 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی.البانی هم ذیل این روایت گفته: روایت حسن است(عکس کتاب)+(مطلب کاملتر و عکس های بیشتر)رسول خدا فرموده: علی خلیفه بعد از من بر کل مومنین است.و البانی هم مهر تایید به این حدیث زده و هیچ راه فراری ندارید...چرا قبول نمی کنید؟

 

16-پرستش قاطر از نظر ابوحنیفه،به قصد تقرب به خدا،هیچ اشکالی ندارد!! این مطلب را ابن حبان در المجروحین ج2 ص 413 چاب عربستان سعودی شماره 1125 شرح حال ابوحنیفه آورده است.دقت کنید:أخبرنا الثقفى قال: حدثنا أحمد بن الولید الکرخی قال: حدثنا الحسن بن الصباح قال: حدثنا محفوظ بن أبى ثوبة قال: حدثنى ابن أبى مسهر قال: حدثنا یحیى ابن حمزة وسعید بن عبد العزیز قالا: سمعنا أبا حنیفة یقول: لو أن رجلا عبد هذا البغل تقربا بذلک إلى الله جل وعلا لم أر بذلک بأسا.(عکس کتاب) خب ابوحنیفه طبق کدام ایه و سنت این فتوا را داده؟

 

17- در المصنف عبدرزاق  از زبان جناب عمر چنین آمده است:والله ما شککت منذ اسلمت  الا یومئذ... به خدا قسم هیچ روزی مثل امروز صلح حدیبیه،(در نبوت محمد) شک نکرده بودم.المصنف عبدالرزاق ج5 ص 339(عکس کتاب)دیگر منابع:صحیح ابن حبان ج 11 ص224- موسسه الرساله.المعجم الکبیر ج 20 ص 14- مکتبه ابن تیمیه.الدر المنثور ج6 ص77- دارالمعرفه.تاریخ مدینه دمشق ج 57 ص 229- دارالفکراهل سنت بفرمایید پاسخ بدید،این شخصی که تا این حد ایمان ضعیفی داشته که با هر بگو مگویی،به نبوت حضرت محمد ص شک می کرده،چرا اینقدر او را بالا برده ایید؟

 

18-منابع بزرگان شما نقل کرده اند:اهل کتاب(یهود) اولین کسانی بودند که عمر بن خطاب را فاروق نامیدند!محمد بن سعد در الطبقات الکبرى (الکبیر) در صفحه 250  می نویسد :قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند  و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است(عکس کتاب) .منابع دیگر شما:کتاب معتبر البدایة والنهایة جلد 7 صفحه 150  (بنابر مکتبه شامله)(عکس کتاب) شما که به پیروی از یهودی ها،به عمر می گویید: فاروق فاروق،دیگر چرا خودتان را اهل سنت پیامبر ص می دانید و اسم خودتان را گذاشته ایید:اهل سنت؟!!! اگر بگویید:اهل یهود،بهتر و بیشتر به شما نمی آید؟

19-.در صحیح بخاری شما در چندجا هست که همه انصار و گروهی از مهاجرین از جمله برادر رسول الله علی بن ابیطالب علیه السلام و زبیر و همراهان آنان،با خلافت ابوبکر مخالف بودند.دقت کنید:..6328 - حِینَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا ...هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه (و آله)سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت کردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند...صحیح بخاری ج4 ص258 چاپ المکتبه السلفیه قاهره (عکس کتاب) اینکه شما می گویید:همه مردم به اتفاق و با رضایت کامل،با ابوبکر بیعت کرده اند،آیا این یک دروغ نیست؟اگر دروغ نیست،پس چیست؟

20- در صحیح بخاری و مسلم (صحیح ترین کتب اهل سنت بعد از قرآن) آمده است که عایشه به دیگر زنان رسول الله ص فحش می داده است:

...فَأَرْسَلْنَ زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَکَ یَنْشُدْنَکَ اللَّهَ الْعَدْلَ فی بِنْتِ بن أبی قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِیَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لَیَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَکَلَّمُ؟ قال: فَتَکَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَیْنَبَ حتى أَسْکَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبی صلى الله علیه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبی بَکْرٍصحیح البخاری  ج 2   ص 231 ش 2581 کتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ.همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) زینب بنت جحش (همسر پیامبر) را فرستادند .او به نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمده و به درشتی سخن گفت ! و افزود که زنان تو از تو می‌خواهند که عدالت را بین زنان اجرا کنی ! و صدای خویش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوی عائشه متوجه کرده در حالی که او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و کار را به جایی رساند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عائشه نگاه کرده و فرمودند : آیا پاسخ می‌دهی ؟عائشه آن‌قدر پاسخ ناسزاهای  زینب را داد که او مجبور به سکوت کرد !پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عائشه نگاه کرده و فرمودند : او دختر ابوبکر است !!! (عکس کتاب)واینجا

ابن حجر عسقلانی هم بعد از نقل روایت می‌نویسد :لکن روى النسائی وابن ماجة مختصرا من طریق عبد الله البهی عن عروة عن عائشة قالت دخلت على زینب بنت جحش فسبتنی فردعها النبی صلى الله علیه وسلم فأبت فقال سبیها فسببتها حتى جف ریقها فی فمها.فتح الباری ج 5 ص 152.نسائی و ابن ماجه از عائشه نقل کرده‌اند که گفته است: نزد زینب رفته بودم که وی مرا ناسزا گفت ، با این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) او را نهی کرد ولی او دست برنداشت.حضرت به من فرمود : تو هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را ناسزا گفتم که آب دهن او در گلویش خشک شد.!!

یا ابن سعد در طبقات کبری آورده است :أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبی عون قال قالت عائشة کنت أستب أنا وصفیة فسببت أباها فسبت أبی وسمعه رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا صفیة تسبین أبا بکر یا صفیة تسبین أبا بکرالطبقات الکبرى  ج 10   ص 79 ، مکتبه خانجی.قاهره عائشه گفته است که من و صفیه به یکدیگر دشنام می‌دادیم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نیز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سخن او را شنیده و فرمودند : ای صفیه ! به ابوبکر دشنام می‌دهی‌؟! (عکس کتاب)مطلب کامل تر در اینجـــــــــــــا
 این رو بفرمایید توضیح بدید.

21- اهل سنت نقل کرده اند که:هرکس بغض ابوبکر و عمر را داشته باشد،فرشتگان آسمان او را لعن می کنند...إن فی السماء الدنیا ثمانین ألف ملک یستغفرون الله عز وجل لمن أحب أبا بکر وعمر وفی السماء الثانیة ثمانین ألف ملک یلعنون من أبغض أبا بکر وعمر ...در آسمان دوم هشتاد هزار ملک هستند که لعن می کنند کسانی را که غضب دارند به ابوبکر و عمر .الکامل عبد الله بن عدی  ج 2 ص 341 دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان.تاریخ بغداد  ج 7  ص 395  وهذا الإسناد صحیح ورجاله کلهم ثقات و تاریخ مدینة دمشق ج 30 ص 148 دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان و... مطلب کامل تر در اینجا

اما یکی از آن کسانی که بغض ابوبکر و عمر را داشته است،سرور زنان اهل بهشت،صدیقه کبری حضرت فاطمه(س) هست. فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتی تُوُفِّیَتْ. فاطمه دختر رسول خدا از ابوبکر غضبناک شد و از وى روى گردان شد و این غضب ادامه داشت تا از دنیا رفت.صحیح بخاری کتاب ابواب خمس.باب فرض الخمس...وعاشت بعد النبی صلى الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها على لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر وصلى علیها...حضرت فاطمه س،تا 6 ماه بعد از پیغمبر زنده بود،وقتی از دنیا رفت،شوهر او،علی علیه السلام،شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد،و خودش بر فاطمه س نماز خواند.بخاری ج5ص83 کتاب المغازی،باب غزوه خیبرحال سوالی که علمای مکتب سقیفه باید پاسخ بدهند این است که: آیا فرشتگان،سرور زنان اهل بهشت را لعن و نفرین می کنند؟

22-ابن کثیر،عالم بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر البدایه و النهایه می گوید:اکثر پادشاهان و امیران و تاجران و عوام و کاتبان و فقیهان و قاضیان اهل سنت،گرفتار عمل قوم لوط هستند...وهی فاحشة اللواط التی قد ابتلى بها غالب الملوک والأمراء والتجار والعوام والکتاب والفقهاء والقضاة ونحوهم إلا من عصم الله منهم این کار ، لواط است که اکثر پادشاهان و امیران و تاجران و عوام و کاتبان و فقیهان و قاضیان و امثال آنها به آن گرفتار شده‌اند ، جز گروهی که خداوند آنها را حفظ کرد ! البدایه و النهایه ج7 ص2461 دارصادر بیروت عکس کتاب و مطلب کامل تر در اینجا

آیا این حقیقت دارد؟بفرماید پاسخ بدید.

23-در منابع معتبر اهل سنت،از جمله عمده القاری شرح صحیح بخاری،آمده است که عمربن الخطاب دستور داد که کسی حق ندارد اسم فرزند خود را محمد ـــ ص ـــ بگذارد،و هرکس هم اسمش محمد هست،باید آنرا تغییر دهد...وکان عمر رضی الله تعالى عنه کتب إلى أهل الکوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذکر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلک فترکهم...عمر به اهل کوفه نامه نوشت که هیچ کس نامش را همنام پیامبر نگذارد و به مردم مدینه امر می کرد که هر کس نامش به نام محمد است باید نامش را تغییر بدهد.عمده القاری شرح صحیح بخاری ج15 ص54 دارالکتب العلیمه کتاب خمس  مطلب کامل تر در اینجا

چه ننگی در اسم پیغمبر خداص بوده که خلیفه دستور داده کسی حق ندارد اسمش را محمد بگذارد؟

24-در صحیحترین منبع حدیثی اهل سنت یعنی صحیح بخاری روایتی آمده که در آن گفته شده:خداوند به دو نفر می خندد...

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ أَبِی الزِّنَادِ عَنْ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ،أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَضْحَکُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَیْنِ یَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ یَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُ هَذَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلُ ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الْقَاتِلِ فَیُسْتَشْهَدُ.خدا به دو نفر می‏خندد: یکى کسى است که در راه خدا جهاد می‏کند و شهید می‏شود و دیگرى قاتل او که بعدا مسلمان شده و شهید می‏شود و هر دو به بهشت می‏روند.صحیح بخارى، کتاب الجهاد والسیر، باب الکافر یقتل المسلم مطلب کامل تر دراینجا 

میشه بفرمایید کجای این مطلب خنده دار است که خدا می خندد؟اصلا وقتی قرآن میفرماید:خداوند مثل و مانند ندارد،چطور شما میگویید می خنند؟آیا مطمئنید هرکس از صحیح بخاری پیروی کند،سعادت می یابد؟

25-وهابی‌ها ، شیعیان را به خاطر توسل به انبیاء و اولیای الهی مشرک می‌دانند و این کار را قبر پرستی می‌دانند؛ اما بنابر منابع معتبر اهل سنت،اگر توسل به قبر شرک باشد؛ اولین کسی که مشرک می‌شود، عائشه دختر ابوبکر است...

دارمی در سنن خود می‌نویسد:بَاب ما أَکْرَمَ الله تَعَالَى نَبِیَّهُ صلى الله علیه وسلم بَعْدَ مَوْتِهِ 93 -  حدثنا أبو النُّعْمَانِ ثنا سَعِیدُ بن زَیْدٍ ثنا عَمْرُو بن مَالِکٍ النُّکْرِیُّ حدثنا أبو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بن عبد اللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ قَحْطًا شَدِیدًا فَشَکَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت: انْظُرُوا قَبْرَ النبی صلى الله علیه وسلم فَاجْعَلُوا منه کووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّیَ عَامَ الْفَتْقِ.

باب کرامت‌هایی که خداوند به پیامبرش بعد از وفات آن حضرت داده است:اوس بن عبد الله می‌گوید : مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ پس به عائشه شکایت کردند، عائشه گفت: به قبر رسول خدا (ص) رو بیاورید، و پنجره‌هایی از آن به سوی آسمان بگشایید؛ به طوری که بین قبر آن حضرت و آسمان سقفی نباشد. راوی گوید: مردم همین کار را انجام دادند ؛ پس باران فراوانی بارید؛ تا جایی که گیاهان رویید و شترها آن قدر چاق شدند که از شدت چربی ترک برداشتند، به حدی که آن سال را سال ترکیدن نامیدند .سنن الدارمی ، ج 1، ص227،دار المغنی للنشر والتوزیع مطلب کامل تر در اینجا آیا اهل سنت و  وهابی‌ها حاضرند عائشه را قبر پرست و مشرک معرفی کنند؟

26-ابن تیمیه آورده است:ابن عباس از رسول الله نقل می کند که:رأیت ربّی عزّ وجلّ، شابّ أمرد وفرده جعد قطط، فی روضه خضرا...خداوند را به صورت نوجوانى دیدم که هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) …بیان التلبیس الجهمیه ج7ص290 عکس کتاب  و مطلب کامل تر

اگر این مطلب درست هست که خدا موهایش فرفری است،پس قرآن اشتباه کرده که گفته:خدا مثل و مانند ندارد.درسته؟ اگر هم ابن تیمیه کذاب تشریف دارند،چرا علمای اهل سنت و سایت های ایشان،یک کذاب را شیخ الاسلام خطاب می کنند؟

27 -در صحیح بخارى و دیگر صحاح اهل سنت آمده است که عائشه، حتى دوست نداشت که نام امیرمؤمنان ع را ببرد!! دقت کنید:2588- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِى بَیْتِى فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَکَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ.عبید الله بن عباس از عائشه نقل کرده است که: وقتى بیمارى رسول خدا (ص) شدت گرفت، از همسرانش اجازه گرفت که در خانه من دوران نقاهت را بگذراند و آن‌ها اجازه دادند؛ پس در حالى که پاهاى حضرت بر زمین کشیده مى‌شد، و دو مرد که یکى از آن‌ها عباس و دیگرى مردى دیگرى بود، خارج شد..عبید الله گفت: من سخن عائشه را براى ابن عباس نقل کردم؛ پس ابن عباس گفت: آیا مى‌دانى آن مردى که عائشه نامش را نبرد چه کسى بود؟ گفتم خیر. گفت: او على بن أبى طالب بود.صحیح بخاری ج2 ص234 المطبعه السلفیه عکس کتاب و مطلب کامل تر

سوال:وقتی عایشه،از بردن اسم برادر رسول خداص و داماد او،نفرت داشته و بدش می آمده،چرا شما می گویید که بین او و علی ع هیچ کدورتی نبوده و حتی جنگ جمل را هم تعدادی فتنه گر آغاز کرده و  عایشه فقط برای سیزده به در به بصره رفته است؟

28-در کتاب صحیح بخاری(صحیح ترین کتاب بعد از قرآن در نزد اهل سنت) روایت جالبی هست که نشان می دهد خداوند،بند تمبان دارد.امیدوارم بدون تعصب مطالعه بفرمایید

4830  -  حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ...  از پیامبر روایت شده: وقتی خدا  همه خلق را آفرید . رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه میبرم.خدا به او میگوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع میکنم ؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحیح بخاری ج3ص292 مکتبه سلفیه کتاب التفسیر سوره محمدص آیه (( وتقطعوا ارحامکم)) عکس کتاب و مطلب کامل تر مطمئنید این توحید،همان توحید محمد رسول الله ص هست؟

29-ابوالقاسم اصفهانى این مطلب را از زبان رسول خدا ص نقل کرده‌:وقال : النساء شر کلهن وشر ما فیهن قلة الاستغناء عنهن .پیامبر ص فرمودند: زن همه اش شر است و بدتر از آن اینکه بى‌نیازى از آنها کم است.محاضرات الأدباء ومحاورات الشعرء والبلغاء، ج2 ص 218 دارمکتبه الحیاه یا

امام شافعی زنان را شیطان می دانستلغنا أن الشافعی رأى امرأة فقال :إن النساء شیاطین خلقن لنا * نعوذ بالله من شر الشیاطین/ فقالت :إن النساء ریاحین خلقن لکم * وکلکم یشتهی شم الریاحی.از شافعى چنین رسیده که زنى را دید سپس گفت : زنان شیطان هایى هستند که براى ما مردان خلق شده ، خدایا ما از شر شیاطین به تو پناه مى‌بریم .زن نیز در جواب وى گفت : زنان گل و ریحان‌اند که براى شما مردان خلق شده‌اند ، در حالیکه شما مردان همه عاشق بوى گل و ریحان هستید .الأسنوی الأموی طبقات الشافعیة، ج1 ، ص298،

یا زن، سگ سیاه و الاغ نماز را باطل می‌کنند حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا إسماعیل بن عُلَیَّةَ ح قال وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا إسماعیل بن إبراهیم عن یُونُسَ عن حُمَیْدِ بن هِلَالٍ عن عبد اللَّهِ بن الصَّامِتِ عن أبی ذَرٍّ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إذا قام أحدکم یُصَلِّی فإنه یَسْتُرُهُ إذا کان بین یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإذا لم یَکُنْ بین یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإنه یَقْطَعُ صَلَاتَهُ الْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ وَالْکَلْبُ الْأَسْوَدُ  .پیامبر ص فرمودند : زمانى که یکى از شما براى نماز ایستاد اگر در جلویش چیزى مثل عصا بود نمازش را مى‌پوشاند زمانى که بین او دستانش امثال عصا نبود پس در این هنگام نمازش را الاغ ، زن و سگ سیاه باطل مى‌کند  .صحیح مسلم، ج1، ص232 کتاب الصلاه باب قدر ما یستر المصلی مطلب کامل تر با عکس کتاب ها

آیا این توهین به مقام زن نیست؟

30-  با سند‌ معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است که رسول خداص، قرآن و اهل بیت ص را جانشین(خلیفه) بعد از خود معرفی کرده اند.(دقت کنید که رسول الله ص آنها را خلیفه بعد از خود معرفی کرده)
«إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمُ الْخَلِیفَتَیْنِ کَامِلَتَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ، وَعِتْرَتِی، وَإِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»من در میان شما دو جانشین می‌گذارم که کامل هستند، کتاب خدا و عترت من، آن دو از همدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
آلبانی،او که علمای اهل سنت از او با عنوان بخارى دوران یاد کرده‌اند، این روایت را «صحیح» دانسته است:ناصر الدین البانى اگر روایتی را صحیح بداند،یعنی تمام پل ها را رد کرده است. إنی تارک فیکم خلیفتین : کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض( حم طب ) عن زید بن ثابت .( صحیح )ألبانی،صحیح جامع الصغیر وزیادته، ج1، ص482، ح



برچسب‌ها:
بعضی از راویان صحیح بخاری،معلوم نیست کی هستند
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

بعضی از راویان صحیح بخاری،معلوم نیست کی هستند+تصویر

برای دانلود تصویر با کیفیت اصلی کلیک کنید
آقای ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه حماد بن حمید می گوید:
2246 - حماد بن حمید.
محدث لا یدرى من هو.
روى عنه البخاری فی صحیحه

حماد بن حمید،محدث می باشد..معلوم نیست که ایشون کی هست.بخاری در صحیحش از او روایت نقل کرده است
میزان الاعتدال ذهبی شماره 2246  

برای دیدن تصویر،در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

آن وقت این وهابیون می آیند در ابن شبکه ها می گویند: همه راویان بخاری مشخص هستند و همه هم خیلی خوب و عالی هستند.اصلا نمی دانند حماد بن حمید کی هست،ولی از او روایت نقل کرده اند.اما از جعفربن محمد(امام صادق) علیه السلام که استاد ابوحنیفه و دیگر امامان اهل سنت بوده و حتی ابن تیمیه ناصبی می گوید: جعفربن محمد،یکی از ائمه دین هست،آقای بخاری حتی یک روایت نقل نکرده است.

وقتی معلوم نیست که بعضی راویان صحیح بخاری،کی هستند،چطور این کتاب،صحیح نام نهاده شده است؟
قضاوت با شما



برچسب‌ها:
پیشگویی رسول الله صلی الله علیه و آله از ظهور وهابیت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

پیشگویی رسول الله صلی الله علیه و آله از ظهور وهابیت+تصاویر

دانلود تصاویر با کیفیت اصلی
برای ما شیعیان که قطعی است وهابیان امروز،خوارج زمان می باشند.اما روایاتی را از پیامبر عزیزمان ص،در کتب معتبر اهل تسنن می آوریم که نشان می دهد وهابیان امروزی،خوارج زمان ما می باشند 
برای اینکه بهتر بفهمیم منظور پیامبرص همین وهابیان می باشند یا نه،روایات را در کنار یکدیگر قرار می دهیم و خیلی راحت پی به هدف و منظور ایشان می بریم.امیدوارم آن دسته از عزیزان اهل سنت که گول این داعشی ها و تکفیری ها را خورده اند و گمان می کنند اینها،اهل سنت می باشند،حقیقت برایشان روشن شود
روایت اول: 
قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ
... وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ سَیَخْرُجُ قَوْمٌ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَحْدَاثُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ یَقُولُونَ مِنْ خَیْرِ قَوْلِ الْبَرِیَّةِ لَا یُجَاوِزُ إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنْ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِیَّةِ فَأَیْنَمَا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ فِی قَتْلِهِمْ أَجْرًا لِمَنْ قَتَلَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ

حضرت علی علیه السلام می فرماید:از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: به زودی گروهی در آخرالزمان،خارج می شوند که کم سن و نادان هستند.گفتارشان از بهترین گفتار افراد روی زمین است(گفتار پیغمبرص را نقل می کنند) ایمان آنها از گلویشان عبور نمی کند( به دل آنها نفوذ نمی کند) از دین خارج می شوند همان طور که تیر از کمان خارج می شود.هرکجا آنها را یافتید،آنها را بکشید زیرا برای کسانی که آنها را می کشند،در روز قیامت اجر و پاداش است
 صحیح بخاری چاپ دار ابن کثیر ص1714 ح6930 تصویر مقدمه کتاب   تصویر متن کتاب

 

 

 

درسنن ابی داود چنین آمده: هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِیقَةِ طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ
آنها بدترین خلق هستند.خوشا به حال آن کسی که این ها را بکشد یا آنها،او را بکشد
سنن ابی داود ج12 ص382 و سنن بیهقی ج8ص171 مسند ابی یعلی ج1ص296 و مسند احمدبن حنبل ج26 ص406 و مسند بزار ج2ص342 (آدرس ها از مکتبه شامله می باشند)
همان گونه که مشاهده کردید،قید آخرالزمان در روایت بود،و این نشان می دهد که منظور،خوارج زمان حضرت علی علیه السلام نیست
در روایت گفته بود: کم سن و سال هستند! اگر به فرماندهان و سربازان وهابیون،نگاهی بیاندازید،خواهید دید بیشترشان کم سن و سال و جوان هستند

تصویر اول   تصویر دوم    تصویر سوم    تصویر چهارم  

 

 


علامت ها:نشانه ی این فرقه چگونه است؟
علامت اول:چهره ی آنها:
حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ حَدَّثَنَا مَهْدِیُّ بْنُ مَیْمُونٍ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ سِیرِینَ یُحَدِّثُ عَنْ مَعْبَدِ بْنِ سِیرِینَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ
عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَخْرُجُ نَاسٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَیَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنْ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِیَّةِ ثُمَّ لَا یَعُودُونَ فِیهِ حَتَّى یَعُودَ السَّهْمُ إِلَى فُوقِهِ قِیلَ مَا سِیمَاهُمْ قَالَ سِیمَاهُمْ التَّحْلِیقُ أَوْ قَالَ التَّسْبِیدُ

ابوسعید خدری از پیامبرص نقل می کند که ایشان فرمودند: افرادى از ناحیه مشرق، قیام مى ‏کنند و قرآن تلاوت مى ‏کنند و حال آن قرآن که از گلوگاه آنان تجاوز نمى ‏کند (در قلب آنان تاثیر نمى ‏گذارد) و از قرآن بهره نمى‏ برند، این گروه از دین خارج مى‏ شوند همان گونه که تیر از کمان خارج مى‏شود و دیگر به طرف دین برنمى‏گردند مانند تیر که به سوى کمان برنمى‏گردد.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند که: این فرقه چه نشانه ‏اىی دارند؟فرمود: چهره این گروه با سرهاى تراشیده، مشخص مى‏ شود.

صحیح بخاری چاپ دار ابن کثیر ص1869 ح 7562  تصویر مقدمه کتاب  تصویر متن کتاب


سوال: در این روایت گفته: علامت و چهره آنها،این هست که سر می تراشند،این چه ربطی به وهابیان دارد؟
پاسخ این مطلب را خود محمدبن عبدالوهاب-بنیانگذار اینها-می دهد که علامت ما،تراشیدن سر هست.یعنی هرکس می خواهد وارد مذهب ما بشود،باید سرش را بتراشد: این کلیپ را مشاهده کنید


همچنین زینی دحلان مفتی مکه مکرمه ضمن اشاره به تراشیدن سر وهابیان و حدیث بخاری می نویسد:
ففی قوله سیماهم التحلیق تصریح بهذه الطائفه لانهم کانوا یامرون کل من اتبعهم ان یحلق راسه و لم یکن هذا الوصف لاحد من طوائف الخوارج و المبتدعه الذین کانوا قبل زمن هولاء.
و کان السید عبدالرحمن الاهدل مفتی زبید یقول : لا حاجه الی التالیف فی الرد علی الوهابیه بل یکفی فی الرد علیهم قوله صلی الله علیه و سلم سیماهم التحلیق ، فانه لم یفعله احد من المبتدعه غیرهم.

در این سخن ، پیامبر اکرم ص که سر تراشیدن را از نشانه های بارز این طایفه شمرده، بر وهابیت تطبیق دارد زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیت دیده نشده است
سید عبدالرحمن اهدل ، مفتی منطقه زبید می گفت: در نقد عقاید وهابیت نیازی به تالیف کتاب نیست بلکه برای بطلان عقیده آنان همین حدیث پیامبر ص که ویژگی های این فرقه را سرتراشیدن معرفی کرده کفایت می کند زیرا غیر از وهابیت هیچ یک از فرقه های بدعت گذار این ویژگی را ندارند

فتنه الوهابیه ص19  تصویر مقدمه کتاب   تصویر متن کتاب

 

 

اگر به وهابیان،نگاه کنید،متوجه می شوید،همه سرهایشان را با تیغ زده اند.(یعنی سر را با تیغ می زنند و بعد یک پارچه روی سر می اندازند)

تصویر اول   تصویر دوم    تصویر سوم    تصویر چهارم    تصویر پنجم

 

 

علامت دوم: کشتن مسلمانان:
قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ... یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنْ الْإِسْلَامِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنْ الرَّمِیَّةِ یَقْتُلُونَ أَهْلَ الْإِسْلَامِ وَیَدَعُونَ أَهْلَ الْأَوْثَانِ لَئِنْ أَدْرَکْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم می فرماید: قرآن می خوانند اما از حنجره هایشان تجاوز نمی کند ،از اسلام خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می شود. آنها اهل اسلام و مسلمانان را می کشند در حالی که به بت پرستان کاری ندارند، اگر آنها را درک کنم(می دیدم) همانند قوم عاد آنان را به قتل می رساندم
صحیح بخاری ص1834 ح7432 چاپ دار ابن کثیر   تصویر مقدمه کتاب   تصویر متن کتاب

 

 

 

 

 


الآن وهابیون و همین داعشی ها چه کسانی را می کشند؟آیا غیر از این است که افرادی را سر می برند که روزی 5 بار رو به کعبه نماز می خوانند و شهادت به وحدانیت خدا و نبوت رسول الله ص می دهند
در روایات شیعه،حتی چنین آمده: پرچم های آنان،سیاه می باشد! ولی ما خواستیم فقط از کتب اهل سنت،روایات را نقل کرده باشیم.
امیدوارم آن دسته از اهل سنت که گمان برده اند که وهابیون و داعشی ها،اهل سنت هستند،بیدار شده باشند



برچسب‌ها:
مقایسه ایی بین ادب دو خلیفه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

مقایسه ایی بین ادب دو خلیفه



جناب عمربن الخطاب،هنگامی که ابولولو ایشان را مضروب ساخت،چنین گفت:
دونکم الکلب فقد قتلنی
این سگ را بگیرید،من را کشت!
یا در نقلی دیگر گفت:
أکلنی الکلب
این سگ من را خورد!
فتح الباری شرح صحیح البخاری ج7ص62 و السنه للخلال ج1ص294 و المطالب العالیه ابن حجر عسقلانی ج11ص182 باب فضائل عمربن الخطاب!!! عمده القاری شرح صحیح بخاری ج24ص321 و نیل الوطار شوکانی ج6ص110
علی بن ابی طالب علیه السلام،هنگامی که توسط ابن ملجم،مضروب شد،این چنین فرمودند:
أن علیا لما ضربه ابن ملجم قال : فزت ورب الکعبة
به خدای کعبه قسم، رستگار شدم
اسدالغابه ج1 ص805 و انساب الاشراف ج1ص376 و تهذیب الاسماء نووی ج1ص491 و تاریخ دمشق ج42 ص561



برچسب‌ها:
ابوبکر ،دخترش عائشه را متهم به فحشاء کرده است
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

قضیه افک

ابوبکر ،دخترش عائشه را متهم به فحشاء کرده است+تصویر کتاب

 

تقدیم به پیروان عائشه

وهابیون به دروغ می گویند که:شیعه معتقد هست که عائشه(نعوذبالله) زنا می داده است.در حالی که این تهمتی بیش نیست و خداوند به خاطر این تهمت،از گناه آنان نگذرد.اینان در شبکه های خود بارها گفته اند:هرکس اعتقاد داشته باشد که عایشه زنا داده،کافر هست.اما جالب هست بدانید که ابوبکر معتقد بوده دخترش عایشه زنا داده!!

ابوبکر خطاب به رسول خدا (ص): چرا انتظار زنی را می‌کشی که به تو خیانت و مرا رسوا کرده است؟!
 عمر بن شبة نمیری (متوفای 262هـ ) در کتاب تاریخ المدینه با سند معتبر حدیث افک را نقل کرده است . در یکی از روایات در بخشی از روایت می‌نویسد:
 فَبَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ عَائِشَةَ قد بَلَغَهَا الأَمْرُ فَجَاءَ إِلَیْهَا فَدَخَلَ علیها وَجَلَسَ عِنْدَهَا وقال «یا عَائِشَةُ أن اللَّهَ قد وَسَّعَ التَّوْبَةَ» فَازْدَدْتُ شَرًّا إلى مابی فَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ جاء أبو بَکْرٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ فقال: یا رَسُولَ اللَّهِ ما تَنْتَظِرُ بِهَذِهِ التی خَانَتْکَ وَفَضَحَتْنِی
 وقتی خبر به رسول خدا (ص) رسید که من از قضیه (افک) با خبر شده، رسول خدا (ص) بر او وارد شد، در کنارش نشست و گفت: «ای عائشه ! خداوند در توبه خود را باز گذاشته است». عائشه گفت: با این سخن، گرفتاری من افزوده شد . در همین حال بودیم که ابوبکر آمد و بر من وارد شد و گفت: ای رسول خدا ! چرا انتظار زنی را می کشی که به تو خیانت کرده و مرا رسوا کرده است؟
آیا دوست داران ابوبکر حاضرند او را تکفیر کنند؟



برچسب‌ها:
حذف روایت أنا مدینة العلم و علی بابها از کتاب سنن ترمذی
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

حذف روایت أنا مدینة العلم و علی بابها از کتاب سنن ترمذی تصویر

تحریف و خیانتی دیگر در مکتب سقیفه+تصویر
39-حذف روایت أنا مدینة العلم و علی بابها از کتاب سنن ترمذی+تصویر


شاهد اول:إبن أثیر جزری
(ت ـ علی بن أبی طالب رضی الله عنه ) أن رسول الله ص قال: «أنا مدینة العلم ، و علیُّ بابُها». أخرجه الترمذی.
معجم جامع الأصول ، ج8 ، ص657 ،‌ ح6501 .

شاهد دوم : سیوطی
وأخرج الترمذی والحاکم عن علی قال قال رسول الله ص : «أنا مدینة العلم وعلى بابها».
تاریخ الخلفاء ص 137 .

شاهد سوم : ابن حجر هیثمی
الحدیث التاسع أخرج البزار والطبرانی فی الأوسط عن جابر بن عبد الله والطبرانی والحاکم والعقیلی فی الضعفاء وابن عدی عن ابن عمر والترمذی والحاکم عن علی قال: قال رسول الله: «أنا من مدینة العلم وعلی بابها»
الصواعق المحرقه، ج2 ، ص122 .

شاهد چهارم: ابن تیمیه
ومما یروونه عن النبى انه قال: «أنا مدینة العلم وعلى بابها»
فأجاب هذا حدیث ضعیف بل موضوع عند أهل المعرفة بالحدیث لکن قد رواه الترمذى وغیره ومع هذا فهو کذب.

احادیث القصاص، ص54 .
مجموعه الفتاوی ج18 ص216 .

 

 

با این که،سیوطی،ابن اثیر جزری،ابن حجر هیثمی و ابن تیمیه ناصبی گفته اند روایت «أنا من مدینة العلم وعلی بابها»را ترمذی آورده،اما هم اکنون این روایت در سنن ترمذی موجود نیست.حالا همان بز ام المومنین آمده و این روایت را در سنن ترمذی خورده،یا هر بلایی سر این روایت آمده ما نمی دانیم.



برچسب‌ها:
زنا حد ندارد !! طبق فتوای ابوحنیفه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

زنا حد ندارد !!   + سند

طبق فتواى ابوحنیفه(امام اهل سنت) اگر شخصى زنى را براى زنا کردن اجاره کند، زنا شمرده نمى‏شود و حد زنا ندارد + عکس کتاب

 

ابن ‏حزم اندلسى در کتاب المحلی فتواى ابوحنیفه را این‏گونه بیان کرده است: ابوحنیفه قائل است اگر کسى زنى را براى زنا کردن اجاره کرده باشد و با او زنا کند، این عمل، زنا محسوب نمى‏شود و حد زنا نیز جارى نمى‏شود!!

«قد ذهب إلى هذا أبوحنیفة و لم‏یر الزنا إلاّ ما کان مطارفة و أمّا ما کان فیه عطاء أو استئجار فلیس زنا و لا حدّ فیه».ابن‏ حزم، المحلى: ج 11، ص 250، مسأله 2213



قضاوت با شما



برچسب‌ها:
حذف نظر امیرالمومنین درباره ابوبکر و عمر
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

تحریف نظر امیرالمومنین ع درباره ابوبکر و عمر+تصویر

به این روایت در صحیح مسلم دقت کنید که چگونه علی علیه السلام،ابوبکر و عمر را-به اعتراف خود عمر-کذاب،خائن و حیله گر می داند:
فَقالَ عُمَرُ... فَلَمّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ قالَ أبُوبَکرٍ: أنا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ فَجِئتُما تَطلـُبُ مِیراثَکَ مِن ابنِ أخِیکَ، وَ یَطلُبُ هـذا مِیراثَ امرَأتِهِ مِن أبِیها. فَقالَ أبُوبَکرٍ: قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ: «ما نُورَثُ، ما تَرَکناهُ صَدَ قَه».
فَرَأیتُماهُ کاذِباً آثِماً غادِراً خائِناً، وَ اللهُ یَعلَمُ أنَّهُ لَصادِقٌ بارٌّ راشِدٌ تابِـعٌ لِلحَقِّ.
ثُمَّ تُوُفِّیَ أبُوبَکرٍ، و أنا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ وَ وَلِیُّ أبِی‌بَکرٍ.
فَرَأیتُمانِی کاذِباً آثِماً غادِراً خائِناً.

پس عمر [امیرمؤمنان و عبّاس عموی پیامبر را مخاطب قرار داده] چنین گفت:
...آن هنگام که رسول خدا وفات یافت، ابوبکر گفت:
من جانشین رسول خدا هستم، پس شما دو نفر (امیرمؤمنان‌ع و عبّاس) به نزد او آمدید؛ در حالی که تو (عبّاس) میراث خودت را از پسر برادرت طلب می‌کردی و این (اشاره به امیرمؤمنان ) ارث همسرش [حضرت زهراس] را از پدرش [رسول خداص] طلب می‌کرد.
پس ابوبکر گفت که پیامبر گفته است: «از ما پیامبران ارث برده نمی‌شود؛ آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است».
پس شما دو نفر او را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید؛ در حالی که خدا می‌داند که او راستگو، نیک‌کردار، درست‌رفتار و پیرو حق بود.
سپس ابوبکر مُرد و من جانشین رسول خدا و ابوبکر هستم؛ پس شما دو نفر، من را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید
در ادامه روایت هم عمر به علی ع و عباس گفت:آیا همین طور است که گفتم:علی ع و عباس تایید کرده و گفتند:بله همین طور است.

کتاب «الجهاد و السیر»، باب «حکم الفیء»، حدیث 3302

خیلی واضح و روشن،علی علیه السلام،ابوبکر را کذاب و خائن و حیله گر و گناه کار می داند،اما پیروان مکتب سقیفه وقتی دیدند که این روایت،اساس مکتب پوچ و بی اساس آنها را ویران می کند،و از طرف دیگر مردم نباید بفهمند که علی ع ،آن دو را کذاب و خائن میدانست،امدند و نظر علی ع را از روایت حذف کردند تا از آبروی نداشته ی آن دو،دفاع کرده باشند.دقت کنید:
التمهید إبن عبد البر ج8-ص 166
همین روایت در اینجا وجود دارد اما با دستکاری و خیانت وهابیون و حذف نظر علی علیه السلام درباره ابوبکرو عمر:
وتطلب أنت میراث امرأتک من أبیها فقال أبو بکر قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لا نورث ما ترکنا صدقة فرأیتماه [] والله یعلم أنه صادق بار راشد تابع للحق فولیها أبو بکر فلما توفی أبو بکر قلت أنا ولی رسول الله وولی أبی بکر فرأیتمانی [] والله یعلم أنی صادق بار راشد تابع للحق


دستان ناپاک انسان های ناپاک،این قسمت را از کتاب حذف کردند:فَرَأیتُماهُ و فرایتمانی کاذِباً آثِماً غادِراً خائِناً
لعنت خدا و لعنت عزیزترین بندگان خدا بر شما باد که جز تحریف و فریب مردم،هیچ چیزی برای گفتن ندارید.



برچسب‌ها:
تحریف حدیث ثقلین در کتابهای اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

تحریفی دیگر در مکتب سقیفه+تصویر
36- تحریف حدیث ثقلین

تحریف و خیانتی دیگری از سوی وهابیون بر حدیث ثقلین در کتاب (بحوث أثر ندوة القرآن فی تحقیق الوسطیة ودفع الغلو) که توسط چند عالم وهابی نوشته شده است.این کتاب در چهارقسمت هست که در قسمت سوم تحت عنوان (مفهوم الغلو فی الکتاب والسنة) دکتر صالح بن غانم السدلان در صفحه 146 این کتاب،به خدا و رسول،و همه مسلمین خیانت کرده و می گوید:در مسنداحمد حدیث ثقلین چنین آمده:" إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله ، وسنتی " حال آن که حدیث چنین نیست و کتاب الله و عترتی اهل بیتی هست.دقت کنید:
((والطائفة المنصورة التی هی " على ما کان علیه رسول الله صلى الله علیه وسلم وأصحابه " وهم أهل السنة النبویة: " أهل الحدیث " ( 1) وأهل الأثر والاتباع، وهم المفارقون لجمیع أهل التفرق والابتداع وأهل الآراء والأهواء)).
==============================
پاورقی کتاب : (( (1) وفی الحدیث بإسناد حسن: " إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله ، وسنتی " أخرجه أحمد فی مسنده 5ج 3 / 17)).

اگر پاورقی در تصویر به خوبی قابل مشاهده نیست،کلیــک کنید
حال به همین حدیث که این عالم نما می گوید در مسنداحمد کتاب الله و سنتی هست،نگاه کنیم ببینیم این ناصبی راست می گوید.


به چاپ دیگری از مسنداحمد-موسسه الرساله-هم دقت کنید و ببینید که پیامبر خدا دستور داده که از کتاب خدا و اهل بیت ایشان اطاعت شود و نه کتاب خدا و سنت!


نکته آخر:مخاطب گرامی،رسول خداص فرموده که از کتاب خدا و اهل بیت ایشان اطاعت و پیروی شود،چه اشکالی دارد که به دستورات رسول خداص عمل کنیم اگر واقعا مسلمان هستیم؟! اما از آنجایی اهل بدعت و ضلالت،اساس مکتب شان نابود نشود،در روز روشن بر کتب خود هم دروغ می بندند و حدیث کتاب الله و اهل بیتی را کتاب الله و سنتی می نویسند.
چه فرقی است بین این پیروان مکتب سقیفه-این خوارج زمان- و یهودیان در تحریف کتاب ها ؟!



برچسب‌ها:
قتل علی علیه السلام یا اصلاح
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

آیا عایشه برای اصلاح امت به جمل رفته بود؟                                                                           
وهابیون میگویند:عایشه به قصد جنگ با علی ع نیامده بود،بلکه آمده بود تا بین مسلمین رو اصلاح کند! هیچ یک از سپاه دوطرف،قصد جنگ با هم نداشتند،بلکه این طرفداران ابن سبا بودند که در بین سپاهیان نفوذ کرده بودند و جنگ را شروع کردند.علی و عایشه با هم صحبت کرده بودند و با هم توافق کردند،اما فتنه گران،شبانه به سپاه علی تیراندازی کردند،و سپاه علی ع فکر کردند که اونها جنگ رو شروع کرده کرده اند،همچنین برعکس.از این رو این جنگ ناخواسته بود و فتنه گران این جنگ را شروع کردند و در کل عایشه برای اصلاح امت خارج شده بود.با هم این قضیه را مرور میکنیم تا ببینیم قضیه چه بوده است

کسانی که این دروغ ها را می بافند،چرا یک بار برای این چرندیات خود،مدرکی یا سندی ارائه نمیکنند؟؟براستی در کجا این اکاذیب گفته شده؟سند؟ اما ما از کتب اهل سنت نشان میدیم که این جنگ را خود عایشه به راه انداخته،هدفش هم فقط جنگ با علی و براندازی حکومت او بوده است.دقت کنید:
1-علی ع،پیروان عایشه را،سپاه یک زن و پیرو چهارپا معرفی میکند
امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 13 نهج البلاغه، روز جمعه سال 36 هجرى پس از پایان جنگ جمل در مسجد جامع شهر بصره در نکوهش مردم بصره فرمود:
کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُکُمْ شِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِیمُ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْکُمْ مُتَدَارَکٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ
شما سپاه یک زن، و پیروان حیوان «شتر عایشه» بودید، تا شتر صدا مى‏کرد مى‏جنگیدید، و تا دست و پاى آن قطع گردید فرار کردید.اخلاق شما پست، و پیمان شما از هم گسسته، دین شما دو رویى، و آب آشامیدنى شما شور و ناگوار است.
کسى که میان شما زندگى کند به کیفر گناهش گرفتار مى‏شود، و آن کس که از شما دورى گزیند مشمول آمرزش پروردگار مى‏گردد.

در این روایت، امیرمؤمنان علیه السلام صراحتا مردم بصره را لشکریان عائشه و پیروان شتر او معرفى مى‌کند.
2- عایشه فرمانده جنگ بوده
در صحیح بخارى به نقل از ابو بکره آمده است که عدم پیوستن به لشکر بصره را فرماندهى عائشه دانسته است:
عن أبی بَکْرَةَ قال لقد نَفَعَنِی الله بِکَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَیَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما کِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّکُوا علیهم بِنْتَ کِسْرَى قال لَنْ یُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.
از ابوبکره نقل شده است که به راستى خداوند به من سود رساند، زمانى که مى‌خواستم به یاران جمل بپیوندم و به همراه آن‌ها بجنگم، به یاد کلامى از رسول خدا ص افتادم. وقتى به آن حضرت خبر رسید که مردم فارس دختر کسرى را به عنوان پادشاه انتخاب کرده‌اند، فرمود: هیچ گاه سعادت‌مند نمى‌شود قومى که فرمانده آن‌ها یک زن باشد.
صحیح البخاری ج4، ص1610، ح4163، کتاب بدأ الخلق، بَاب کِتَابِ النبی e إلى کِسْرَى وَقَیْصَرَ
طبق این روایات، أبا بکره که از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله است، دلیل عدم پیوستن خود را به یاران جمل را فرماندهى عائشه دانسته است.
بنابراین عائشه فرمانده جنگ جمل بوده و همان‌طور که رسول خدا ص فرموده، آن‌ها هرگز رستگار نشدند و امروزه نیز طرفداران جمل و آن‌هایى که از اهل جمل و پیروان آن‌ها طرفداراى مى‌کنند، هرگز رستگار نخواهند شد.
3-عمار میگفت:عایشه در برابر خدا قرار گرفته!
لَمَّا سَارَ طَلْحَةُ وَالزُّبَیْرُ وَعَائِشَةُ إِلَى الْبَصْرَةِ بَعَثَ عَلِیٌّ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ وَحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَقَدِمَا عَلَیْنَا الْکُوفَةَ فَصَعِدَا الْمِنْبَرَ فَکَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَوْقَ الْمِنْبَرِ فِی أَعْلَاهُ وَقَامَ عَمَّارٌ أَسْفَلَ مِنْ الْحَسَنِ فَاجْتَمَعْنَا إِلَیْهِ فَسَمِعْتُ عَمَّارًا یَقُولُ إِنَّ عَائِشَةَ قَدْ سَارَتْ إِلَى الْبَصْرَةِ وَ وَاللَّهِ إِنَّهَا لَزَوْجَةُ نَبِیِّکُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَکِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى ابْتَلَاکُمْ لِیَعْلَمَ إِیَّاهُ تُطِیعُونَ أَمْ هِیَ
وقتی طلحه و زبیر و عایشه به بصره آمدند، علی(ع)عمار بن یاسر و حسن بن علی(ع)را به نزد ما فرستاد و آن دو پیش ما آمده و به منبر رفتند و حسن بن علی(ع)در بالای منبر قرار گرفت، و عمار بن یاسر پایین تر از او، و ما نزد آن دو اجتماع کردیم، و من از عمار شنیدم که می گفت:همانا عایشه به بصره رفته است، و به خدا سوگند که عایشه همسر پیامبر شماست در دنیا و آخرت، ولی خدای تبارک و تعالی شما را آزمایش کرده تا معلوم سازد که آیا از او اطاعت و پیروی می کنید یا از عایشه!صحیح بخاری ج21ص498.ش 6571.
4- دستور رسول خداص به علی ع که با عایشه و سپاهش بجنگد!
روایات متعددى وجود دارد که رسول خدا ص به امیرمؤمنان ع و یاران آن حضرت دستور داده است که با عائشه و دارد دسته او و همچنین معاویه و خوارج بجنگند.
ابن عبد البر قرطبى در این باره مى‌نویسد:
ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذکرناها فِى موضعها.
وروى من حدیث على، ومن حدیث ابْن مَسْعُود، ومن حدیث أَبِى أَیُّوب الأَنْصَارِیّ: أَنَّهُ أمر بقتال الناکثین، والقاسطین، والمارقین.
وروى عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: مَا وجدت إلا القتال أو الکفر بما أنزل الله، یَعْنِی: والله أعلم قوله تعالى: «وَجَاهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ».
و براى این احادیث طرق وسندهاى صحیح است که ما در جاى خود آن را آوردیم واز حدیث على (علیه السلام)و از حدیث ابن مسعود واز حدیث أبوأیوب الأنصارى، روایت شده است که آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناکثین وقاسطین ومارقین.
و از آن حضرت نقل شده است که فرمود: من بین جنگ با آن‌ها و کفر به آن چه که خداوند نازل کرده، مخیر بودم. منظور آن حضرت این آیه قرآن بود که «در راه خداوند آن گونه که شایسته است، جهاد کنید».

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117 و (مسند البزار)، ج3، ص26ـ 27، ح774 و المعجم الأوسط، ج 8، ص213، ح8433 و مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص 238 و تاریخ بغداد، ج8، ص 340، ناشر: دار الکتب العلمیة و البدایة والنهایة، ج 7، ص306، ناشر: مکتبة المعارف و أنساب الأشراف، ج 1، ص286، طبق برنامه الجامع الکبیر و مسند أبی یعلى، ج3، ص 194، ح1623 و المعجم الکبیر، ج 10، ص91، ح10054 و المستدرک على الصحیحین، ج3، ص 150، ح4674 و أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص124 و ...
5- رسول خداٌ،عایشه را از رفتن به جنگ جمل نهی کرده بود!
از طرف دیگر روایات متعدد و صحیح السندى وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله، عائشه را از رفتن به جنگ جمل منع کرده است. این روایت به صورت متواتر در کتاب‌هاى اهل سنت نقل شده است که ما فقط به دو روایت اشاره مى‌کنیم:
37771 حدثنا أبو أُسَامَةَ قال حدثنا إسْمَاعِیلُ عن قَیْسٍ قال لَمَّا بَلَغَتْ عَائِشَةُ بَعْضَ مِیَاهِ بَنِی عَامِرٍ لَیْلاً نَبَحَتْ الْکَِلاَبُ علیها فقالت أَیُّ مَاءٍ هذا قَالَوا مَاءُ الْحَوْأَبِ فَوَقَفَتْ فقالت ما أَظُنُّنِی إَلاَ رَاجِعَةً فقال لها طَلْحَةُ وَالزُّبَیْرُ مَهْلاً رَحِمَک اللَّهُ بَلْ تَقْدُمِینَ فَیَرَاک الْمُسْلِمُونَ فَیُصْلِحُ اللَّهُ ذَاتَ بَیْنِهِمْ قالت ما أَظُنُّنِی إَلاَ رَاجِعَةً إنِّی سَمِعْت رَسُولَ اللهِ صلى الله علیه وسلم قال لنا ذَاتَ یَوْمٍ کَیْفَ بِإِحْدَاکُنَّ تَنْبَحُ علیها کَِلاَبُ الْحَوْأَبِ.
از قیس بن حازم نقل شده است که وقتى عائشه در هنگام شب به چاه‌هاى بنى عامر رسید، سگ‌ها بر او پارس کردند؛ سؤال کرد: این چه آبى است؟ گفتند: آب منطقه حوأب. پس عائشه ایستاد و گفت: من چاره‌اى جز بازگشت ندارم. طلحه و زبیر به او گفتند: صبر کنید، خدا شما را رحمت کند، شما آمده‌اى تا خداوند به وسیله شما میان مسلمانان اصلاح نماید. عائشه گفت: من باید برگردم؛ چرا که از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که روزى به همسرانش فرمود: چگونه خواهید بود که سگان منطقه حوأب بر یکى از شما پارس کند؟!
إبن أبی شیبة الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص536،مکتبة الرشد
و شمس الدین ذهبى در کتاب تاریخ الإسلام مى‌نویسد:
وَکِیعٌ، عَنْ عِصَامِ بْنِ قُدَامَةَ، وَهُوَ ثِقَةٌ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " أَیَّتُکُنَّ صَاحِبَةُ الْجَمَلِ الأَدْبَبِ، یُقْتَلُ حَوَالَیْهَا قَتْلَى کَثِیرُونَ، وَتَنْجُو بَعْدَ مَا کَادَتْ".
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به همسرانش فرمود: کدامیک از شما بر شتر پر مو مى‏نشیند و گرداگردش مردم بسیارى کشته مى‏شوند و خودش نجات مى‏یابد؟
الذهبی تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص490، دار الکتاب العربی
با وجود این روایات، آیا بازهم بهانه‌اى باقى مى‌ماند که کسى ادعا کند هدف عائشه خیرخواهى و اصلاح بین امت بوده است؟
6- ام المومنین ام سلمه،موافق جنگ با عایشه بود
طبق روایات صحیح السندى که در کتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، ام المؤمنین ام سلمه موافق جنگیدن با عائشه و دار و دسته او بوده، به امیرمؤمنان علیه السلام توصیه مى‌کند که به جنگ اهل جمل بپردازد و فرزند عزیزش را نیز با آن حضرت همراه مى‌کند:
(4550)- [3: 117] حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ أَحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ الثَّقَفِیُّ مِنْ أَصْلِ کِتَابِهِ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ شَبِیبٍ الْمَعْمَرِیُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ الأَزْدِیُّ، حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ بْنِ الأَصْبَهَانِیُّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْمَکِّیِّ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَتْ: لَمَّا سَارَ عَلِیٌّ إِلَى الْبَصْرَةِ دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ یُوَدِّعُهَا، فَقَالَتْ: " سِرْ فِی حِفْظِ اللَّهِ وَفِی کَنَفِهِ، فَوَاللَّهِ إِنَّکَ لِعَلَى الْحَقِّ، وَالْحَقُّ مَعَکَ، وَلَوْلا أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَعْصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّهُ أَمَرَنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَقَرَّ فِی بُیُوتِنَا لَسِرْتُ مَعَکَ، وَلَکِنْ وَاللَّهِ لأُرْسِلَنَّ مَعَکَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدِی وَأَعَزُّ عَلَیَّ مِنْ نَفْسِی ابْنِی عُمَرَ ".
از عمره دختر عبد الرحمن نقل شده است که وقتى على بن أبى طالب علیه السلام قصد حرکت به سوى بصره را داشت، پیش ام سلمه همسر گرامى رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد تا با او وداع نماید، ام سلمه فرمود: برو که خداوند حافظ و پشتیبان تو است، به خدا سوگند که تو با حق هستى و حق با تو است، اگر نبود این که من دوست نداشتم از دستور خدا و پیامبرش سرپیچى کنم؛ چرا که خداوند به ما دستور داده است که در خانه‌هاى خودمان بمانیم، با تو مى‌آمدم؛ ولى به خدا سوگند که برترین شخص در نزد من و عزیزتر از جانم؛ یعنى فرزندم عمر را با تو همراه مى‌کنم.
حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:
هَذِهِ الأَحَادِیثُ الثَّلاثَةُ کُلُّهَا صَحِیحَةٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ
تمام این احادیث سه گانه، بر طبق شرایط بخارى و مسلم صحیح هستند؛‌ ولى آن دو نقل نکرده‌اند.
ذهبى نیز در تعلیق این روایت، نظر حاکم را تأیید کرده و مى‌نویسد «خ م» که مخف «على شرط البخارى و مسلم» است.
این روایت مطالب متعددى را ثابت مى‌کند؛ از جمله این که امهات المؤمنین حق نداشتند از خانه خود خارج شوند؛ حتى براى اصلاح.
همچنین ثابت مى‌کند که ام سلمه، جنگ با عائشه و لشکریان او را مشروع و حق را با امیرمؤمنان علیه السلام مى‌دانسته است؛ تا جائى که فرزند عزیزش را در رکاب امیرمؤمنان علیه السلام به جنگ با عائشه مى‌فرستد.
7- ام سلمه،به خاطر فتنه ایی که عایشه برپا کرد،تا آخر عمر با عایشه حرف نزد!
بیهقى در المحاسن والمساوى و ماوردى بصرى در الحاوى الکبیر، مى‌نویسند که ام سلمه قسم یاد کرده بود که هرگز با عائشه سخن نگوید و تا آخر عمر با او قهر بود:
روی عن عائشة، رضی الله عنه، أنها دخلت على أم سلمة بعد رجوعها من وقعة الجمل وقد کانت أم سلمة حلفت أن لا تکلمها أبداً من أجل مسیرها إلى محاربة علیّ بن أبی طالب، فقالت عائشة: السلام علیک یا أم المؤمنین فقالت: یا حائط ألم أنهک ؟ ألم أقل لک ؟ قالت عائشة: فإنی أستغفر الله وأتوب إلیه. کلمینی یا أم المؤمنین، قالت: یا حائط ألم أقل لک ؟ ألم أنهک ؟ فلم تکلمها حتى ماتت، وقامت عائشة وهی تبکی وتقول: وا أسفاه على ما فرط منی.
روایت شده است که عائشه بعد از جنگ جمل بر ام سلمه وارد شد، ام سلمه سوگند یاد کرده بود که هرگز با عائشه حرف زند؛ چرا که عائشه به جنگ على بن أبى طالب علیه السلام رفته بود. عائشه گفت: سلام بر تو اى مادر مؤمنان! ام سلمه در جواب گفت: اى دیوار! مگر تو را نهى نکردم، مگر به تو نگفتم؟ عائشه گفت: من از خداوند طلب بخشش و توبه مى‌کنم، با من سخن بگو اى مادر مؤمنان. ام سلمه گفت: اى دیوار، مگر به تو نگفتم، مگر تو را نهى نکردم؟
پس ام سلمه تا زنده بود با عائشه سخن نگفت. عائشه بلند شد، در حالى که گریه مى‌کرد مى‌گفت: اى تأسف بر آن چه که از دست دادم!.

البیهقی المحاسن والمساوئ، ج1، ص222، دار الکتب العلمیة و الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج15، ص447،
اگر عائشه براى اصلاح امت رفته بود، چرا ام المؤمنین ام سلمه با او قهر کرد و تا آخر عمر با او سخن نگفت؟
8- حذیفه صحابی:مادر شما به جنگ با شما می آید!
حذیفة بن یمان، یکى از اصحاب جلیل القدر رسول خدا ص است که آن حضرت او را از علوم غیبى و الهى آگاه ساخت و حتى طبق برخى از روایات اهل سنت، او از تمام فتنه‌هاى که تا قیامت اتفاق خواهد افتاد آگاه کرده بوده.
وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّار، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَر، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، ح وَحَدَّثَنِی أَبُو بَکْرِ، بْنُ نَافِع حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَدِیِّ بْنِ ثَابِت، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ حُذَیْفَةَ، أَنَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ...
از حذیفه نقل شده است که گفت: رسول خدا (ص) مرا از تمام اتفاقاتى که تا قیامت خواهد افتاد آگاه کرد....
صحیح مسلم، ج4، ص2217، ح2891، کتاب الفتن واشرط الساعة، باب إِخْبَارِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم فِیَما یَکُونُ إِلَى قِیَامِ السَّاعَةِ،دار إحیاء التراث العربی
الان هم وهابیون می توانند بگویند که عایشه برای اصلاح آمده؟در این روایت، حذیفه تصریح مى‌کند که عائشه به جنگ شما مى‌آید نه براى اصلاح امت. اگر واقعا هدف عائشه اصلاح امت اسلامى بود، نباید حذیفه از تعبیر «امکم تغزوکم» استفاده مى‌کرد.
بنابراین عائشه براى جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام آمده بود، نه براى اصلاح امور مسلمانان.
9- پیروان عایشه،از مردم برای جنگیدن با علی،دعوت می کردند نه برای اصلاح!!!
طبق گفته مورخان اهل سنت، فتنه‌گران جمل، به رؤسا و صاحب نفوذان اقوام نامه مى‌نوشتند و از آن‌ها دعوت مى‌کردند که براى جنگیدن با على بن أبى‌طالب علیه السلام او را یارى کنند.
ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ مى‌نویسد:
وکان الأحنف قد بایع علیا بعد قتل عثمان لأنه کان قد حج وعاد من الحج فبایعه قال الأحنف ولم أبایع علیا حتى لقیت طلحة والزبیر وعائشة بالمدینة وأنا أرید الحج وعثمان محصور فقلت لکل منهم إن الرجل مقتول فمن تأمروننی أبایع فکلهم قال بایع علیا فقلت أترضونه لی فقالوا نعم فلما قضیت حجی ورجعت إلی المدینة رأیت عثمان قد قتل فبایعت علیا ورجعت إلی أهلی ورأیت الأمر قد استقام فبینما أنا کذلک إذ أتانی آت فقال هذه عائشة وطلحة والزبیر بالخریبة یدعونک فقلت ما جاء بهم قال یستنصرونک على قتال علی فی دم عثمان فأتانی أفظع أمر فقلت إن خذلانی أم المؤمنین وحواری رسول الله لشدید وإن قتال ابن عم رسول الله وقد أمرونی ببیعته أشد
أحنف از کسانى بود که با على علیه السلام بعد از کشته شدن عثمان بیعت کرد؛ چرا که او وقتى از حج برگشت با على علیه السلام بیعت کرد. احنف گفت: من با على بیعت نکردم؛ مگر این که طلحه، زبیر و عائشه را در ملاقات کردم، من عازم حج بودم و عثمان در محاصره بود، به هر کدام از این سه نفر گفتم: این شخص (عثمان) که کشته مى‌شود، پس دستور مى‌دهید که با چه کسى بیعت کنم؟ همه آن‌ها گفتند که با على بیعت کن. گفتم: آیا او را براى من مى‌پسندید؛ گفتند: بلى. وقتى از حج به مدینه برگشتم، دیدم عثمان کشته؛ پس با على بیعت کردم و پیش خانواده‌ام برگشم. حکومت پا برجا مى‌دیدم تا این که پیکى آمد که عائشه، طلحه و زبیر در خریبه منتظر تو است. گفتم: براى چه آمده‌اند؟ گفت: از تو براى جنگ با على و گرفتن خون عثمان کمک مى‌خواهند. پس من با سخت‌ترین کار روبرو شدم و گفتم: ذلت و خوارى مادر مؤمنان و همسر رسول خدا برایم سخت است؛ اما جنگ با پسر عموى رسول خدا که من دستور دادند با او بیعت کنم، شدیدتر است.
الکامل فی التاریخ، ج3، ص127،دار الکتب العلمیة و البدایة والنهایة، ج7، ص234،
اگر واقعا هدف اهل جمل، اصلاح امت بود، چرا از مردم براى جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام دعوت مى‌کردند؟ چرا به آن‌ها نمى‌گفتندکه قصد ما اصلاح بین امت است؟ عائشه، طلحه و زبیر دلیل جنگیدن با امیرمؤمنان علیه السلام را تغییر آن حضرت اعلام کرده‌اند. این مطلب به وضوح ثابت مى‌کند که پیروان جمل براى جنگیدن با امیرمؤمنان علیه السلام و براندازى حکومت آمده بودند نه براى گرفتن خون عثمان.
10- عائشه، بر هودجی از آهن سوار شده بود
وأتی بالجمل فأبرز وعلیه عَائِشَةُ فِی هودجها وقد ألبست درعا، وضربت عَلَى هودجها صفائح الحدید، ویقال: إن الهودج ألبس دروعا.
عائشه، سوار بر شتر وارد معرکه شد؛ در حالى که بر هودجى نشسته بود و زره بر تن داشت و بر هودج او صفحه‌هاى از آهن کوبیده شده بود. گفته مى‌شد که هودج زره پوش شده است.
أنساب الأشراف، ج1، ص309، طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابوحنیفه دینورى مى‌نویسد که شتر را با سپر و هودج عائشه را با صفحه‌هاى از آهن پوشانده بودند:
وتقدم أمام قومه بنی ضبة، فقاتل قتالا شدیدا، وکثرت النبل فی الهودج، حتى صار کالقنفذ، وکان الجمل مجففا، والهودج مطبق بصفائح الحدید.
خود او (عمرو بن یثرى) پیشاپیش قبیله بنى ضبه آمد و جنگ شدیدى کرد. تیرهاى زیادى به هودج خود؛ تا جائى که همانند خارپشت شده بود، شتر را با سپر و هودج را با صفحه‌هاى آهنین پوشانده بودند.
، الأخبار الطوال، ج1، ص214،دار الکتب العلمیة - و المحاسن والمساوئ، ج1، ص43 و الإمامة والسیاسة، ج1، ص48 و روح المعانی ج22، ص10، ناشر: دار إحیاء التراث العربی و العقد الفرید، ج4، ص303، ناشر: دار إحیاء التراث العربی و...
نکته دیگرى که در تشخیص هدف و قصد عائشه از جنگ جمل، نقش مهمى دارد، هودج آهنین عائشه است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، عائشه قبل از حرکت از مکه هودجى از آهن ساخت و سپس به طرف بصره حرکت کرد.
حال اگر واقعا به قصد جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام نرفته بود، چرا هودج آهنى ساخت؟ آیا با هودجی آهنى قصد داشت میان مسلمانان اصلاح نماید؟
11- کندن موهای سر و صورت عثمان بن حنیف صحابی به دست پیروان عایشه
عثمان بن حنیف، یکى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله است که طبق گفته برخى از علماى اهل سنت، حتى در جنگ بدر نیز حضور داشته است. ابن حجر در شرح حال او مى‌نویسد:
وقال الترمذی وحده إنه شهد بدرا وقال الجمهور أول مشاهده أحد.
از میان علما، تنها ترمذى گفته است که او در جنگ بدر حضور داشته؛ ولى جمهور علما گفته‌اند که اولین جنگى که او حضور داشته، جنگ احد بوده است.
الإصابة فی تمییز الصحابة، ج4، ص5438، دار الجیل
عثمان بن حنیف، در زمان جنگ جمل، حاکم بصره و نماینده امیرمؤمنان علیه السلام در این شهر بود. وقتى پیروان جمل وارد شهر شدند، با افراد عثمان بن حنیف درگیر شده و صدها نفر از آنان را به شهادت رساندند، سپس به قصر او حمله کرده و خود او را دستگیر و به شدت کتک زدند؛ تا جائى که گفته‌اند تمام موهاى صورت او را کندند.
آیا عثمان بن حنیف، صحابى جلیل القدر رسول خدا صلى الله علیه وآله در کشتن عثمان نقش داشت؟ اگر نداشت، چرا با او چنین برخوردى شد؟
ابن کثیر دمشقى در این باره مى‌نویسد:
فلما انتهی إلى ذی قار أتاه عثمان بن حنیف مهشما، ولیس فی وجهه شعرة فقال: یا أمیر المؤمنین بعثتنی إلى البصرة وأنا ذو لحیة، وقد جئتک أمردا، فقال: أصبت خیرا وأجرا.
وقتى امیرمؤمنان علیه السلام به منطقه ذى قار رسیدند، عثمان بن حنیف نزد آن حضرت آمد؛ در حالى که بسیار لاغر شده بود و هیچ مویى در صورت او نبود؛ پس گفت: اى امیرمؤمنان! شما مرا به بصره فرستادى؛ در حالى که داراى ریش بودم؛ اما الآن خدمت شما آمده‌ام و حال آن که مویى در صورتم نیست. آن حضرت فرمود: خیر و اجر نصیب شما شده است.
البدایة والنهایة، ج7، ص236، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت.
12- تقسیم بیت المال مسلمین در میان فتنه گران:
ابن کثیر دمشقى و دیگر مورخان اهل سنت نوشته‌اند که وقتى پیروان جمل، شهر بصره را تصرف و حاکم آن را بیرون کردند، به بیت المال حمله کرده و هر آن چه که از بیت المال مسلمانان بود، بین لشکریان خود تقسیم نمودند.
بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نویسد:
وکانت جماعة السیابجة موکلین ببیت مال البصرة یقال أنهم أربعون ویقال أربعمائة فلما قدم طلحة بن عبید الله والزبیر بن العوام البصرة وعلیها من قبل علی بن أبی طالب عثمان بن حنیف الأنصاری أبوا أن یسلموا بیت المال إلى قدوم علی رضی الله عنه فأتوهم فی السحر فقتلوهم.
گروه سیابجه (قومى جنگجو در سند) که وظیفه حفاظت از بیت المال را داشتند، گفته شده چهل یا چهار صد نفر بودند. وقتى طلحه و زبیر وارد بصره شدند، عثمان بن حنیف انصارى والى امیرمؤمنان علیه السلام در آن جا بودند، آن‌ها از تسلیم بیت المال تا آمدن على علیه السلام خوددارى کردند؛ پس طلحه و زبیر و لشکر او، سحرگاه آمدند و همه آن‌ها را کشتند.
فتوح البلدان، ج1، ص369، دار الکتب العلمیة - بیروت
اگر واقعا هدف آن‌ها اصلاح بین مسلمانان بود، چرا بیت المال مسلمانان را غارت کردند؟ آیا تصرف ناحق بیت المال و تقسیم آن، اصلاح است یا فساد؟
13- تیراندازی یاران امیرمؤمنان علیه السلام به هودج عائشه و تبدیل نمودن هودج عایشه به خارپشت!!
عینى در شرح صحیح بخارى مى‌نویسد:
واجتمع بنو ضبة عند الجمل وقاتلوا دونه قتالا لم یسمع مثله فقطعت عنده ألف ید وقتل علیه ألف رجل منهم... وأولئک النفر لا یقلعون عن رشق هودجها بالنبال حتى بقی مثل القنفذ.
بنى ضبه در اطراف شتر جمع شده بودند و جلوى او مى‌جنگیدند، جنگى که مثل آن شنیده نشده است؛ تا جائى که هزار دست قطع شد و هزار نفر از آن‌ها کشته شدند. یاران امیرمؤمنان علیه السلام دست از تیر اندازى بر هودج برنداشتند؛ تا جائى که هودج همانند خارپشت شده بود.
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج15، ص50، ناشر: دار إحیاء التراث العربی

در ضمن عایشه می خواست بین کی و کی را اصلاح کند؟اصلا علی با کی مشکل داشت که عایشه خانم می خواست بین انان را اصلاح کند؟آیا باز هم ادعا میکنید که عایشه برای اصلاح آمده ؟ آیا باز هم می گویید که فتنه گران جنگ را شروع کردند؟آیا خجالت نمی کشید که این قدر دروغ تحویل مخاطبان خود می دهید؟آیا هدف شما،دفاع از حق هست یا دفاع از کسی که در برابر خدا و حق قرار گرفته؟؟

====================



برچسب‌ها:
پاسخ به اهل سنت که ادعا میکنند عائشه برای جنگ به بصره نرفته بود،بلکه برای اصلاح رفته بود
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

تقدیم به پیروان مکتب سقیفه+تصویر
همان‌هایی که ادعا می‌کنند مادرشان عائشه برای جنگ به بصره نرفته بود،بلکه برای اصلاح رفته بود

عائشه دستور داد که عثمان بن حنیف صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله و والی امیرمؤمنان علیه السلام در بصره را بکشند !!!!
**************
ابن عبد البر قرطبی در کتاب الإستیعاب می‌نویسد:
فلما کان بعد ایام جاء عبد الله بن الزبیر فی لیلة ذات ریح وظلمة وبرد شدید ومعه جماعة من عسکرهم فطرقوا عثمان بن حنیف فی دار الامارة فاخذه ثم انتهوا به إلى بیت المال فوجدوا اناسا من الزط یحرسونه فقتلوا منهم اربعین رجلا وارسلوا بما فعله من اخذ عثمان واخذ ما فی بیت المال إلى عائشة یستشیرونها فی عثمان وکان الرسول الیها ابان بن عثمان فقالت عائشة اقتلوا عثما بن حنیف
فقالت لها امراة نشادتک الله یا أم المؤمنین فی عثمان بن حنیف وصحبته لرسول الله e فقالت ردوا ابانا فردوه فقالت احبسوه ولا تقتلوه فقال ابان لو اعلم انک رددتنی لهذا لم ارجع وجاء فاخبرهم فقال لهم مجاشع بن مسعود اضربوه وانتفوا شعر لحیته فضربوه اربعین سوطا ونتفوا شعر لحیته وحاجبه واشغار عینه.

ترجمه :
بعد از چند روز عبد الله بن زبیر در یک شبی که باد شدیدی می‌وزید، تاریک و بسیار سرد بود، به همراه گروهی از سربازان خود آمدند و عثمان بن حنیف را در دار الإماره محاصره و دستگیر کردند.
سپس به بیت المال رسیدند، دیدند که مردانی از قبیله زط از آن محافظت می‌کنند. چهل نفر از آنان را کشت و سپس أبان بن عثمان را پیش عائشه فرستاد تا در باره آن چه با عثمان بن حنیف و بیت المال انجام داده بود، مشورت کند.
عائشه گفت: عثمان بن حنیف را بکشید!!!
زنی به او گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که مراعات عثمان بن عفان را بکنی چون او صحابی رسول خدا، (ص) بوده است.
پس عائشه گفت: أبان را برگردانید و دستور داد: عثمان بن حنیف را زندانی کنید و نکشید .
أبان گفت: اگر می‌دانستم که مرا به خاطر این رد می‌کنی، برنمی‌گشتم. مجاشع بن مسعود گفت: عثمان بن حنیف را کتک بزنید، و ریشش را بکنید .
پس او را چهل تازیانه زدند و موهای ریش، ابرو و مژه‌های او را کندند.

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی
الاستیعاب ج 1 ص 368

 

 

ای پیروان جمل ! لطف کنید به این سؤالات پاسخ دهید:
اگر او برای اصلاح رفته بود، چرا دستور کشتن عثمان بن حنیف را داد؟
آیا کشتن یک صحابی رسول خدا (ص) که هیچ گناهی نکرده است، جایز است؟
آیا سرقت بیت المال مسلمانان و کشتن چهل نفر از محافظان آن جایز است؟

مگر خداوند نفرموده است که :
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء/93).
و هر کس، فرد باایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است در حالى که جاودانه در آن مىماند و خداوند بر او غضب مىکند و او را از رحمتش دور مىسازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است.

در ضمن،ای پیروان مکتب سقیفه،عایشه می خواست بین کی و کی را اصلاح کند؟اصلا علی با کی مشکل داشت که این خانم می خواست بین انان را اصلاح کند؟آیا خجالت نمی کشید که این قدر دروغ تحویل مخاطبان خود می دهید؟آیا هدف شما،دفاع از حق هست یا دفاع از کسی که در برابر خدا و حق قرار گرفته؟؟
ما در پست جداگانه ایی از کتب اهل سنت نشان دادیم که عایشه هدفش فقط و فقط جنگ با علی و براندازی حکومت او بود.



برچسب‌ها:
چرا مولا امیرالمومنین علی السلام عایشه را مجازات نکرد
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 27 تير 1393برچسب:, |

چرا فاروق اعظم علی بن ابیطالب(ع)بعد از جنگ جمل،عائشه را مجازات نکرد؟

وهابیون و اهل سنت میگویند:اگر عائشه باعث جنگ جمل و کشتن هزاران نفر از مسلمانان شده،چرا صدیق اکبر(ع) عائشه را مجازات نکرد؟مگر نه این است که هرکس در سرزمین اسلامی فساد کند و باعث کشتن مردم بی گناه شود،باید کشته شود،پس چرا عائشه مجازات نشد؟

 

به این آقایان می گوییم:

1-اولارسول خداص،به صدیق اکبر(ع)فرموده بود که اگر بر عائشه پیروز شدی،با او مدارا کن و او را به خانه اش برگردان،حضرت فاروق اعظم(ع)هم به دستور رسول الله ص عمل کرد و عائشه را نکشت(1)

2- کشتن اسیر جایز نیست(کاملا برعکس عمربن الخطاب و سربازان او که در ماجرای حمله آنها به ایران و آن همه قتل و غارت و جنایت، اسیران ایرانی را یکی یکی سر بریدند)

3- با اینکه حضرت فاروق(ع)در کشتن عثمان،هیچ نقشی نداشت،عائشه به بهانه خونخواهی عثمان آن فتنه عظیم را ایجاد کرد،حال فرض کنید که حضرت صدیق(ع)عائشه را می کشت،آیا فرصت طلبان،حکم جهاد علیه آن حضرت صادر نمی کردند و باعث فتنه دیگری بین مسلمین نمی شدند؟امیرمؤمنانی که، عائشه را بدون مجازات و با احترام به مدینه برگرداند؛ آیا اگر به او آسیبى مى‌زد و یا در معرکه کشته مى‌شد، معاویه چادر او را پیراهن عثمان نمى‌کرد؟قطعا معاویه بهانه بهتری پیدا می کرد و میگفت:ایهاالناس،علی(ع)ناموس رسول خداص را کشت و مردم را بهتر بر علیه آن حضرت(ع)تحریک میکرد

4- چرا موسی(ع)سامری را نکشت؟سامرى قوم حضرت موسى علیه السلام را در غیاب او گمراه کرد و باعث شد که پیروان موسى به جاى خداوند گوساله پرست شوند و در حقیقت تمام زحمات حضرت موسى و حضرت هارون علیهما السلام تا آن روز برباد برود.اما وقتى حضرت موسى از میعاد برگشت، به جاى کشتن سامرى او را رها کرد تا در قیامت به عذاب ابدى که خداوند وعده‌اش را داده بود، گرفتار شود.شاید صدیق اکبر(ع) هم به همین علت،عائشه را نکشت(3)

5- چرا رسول الله ص،عبدالله بن ابی منافق را نکشت؟عبدالله بن ابی،کسی بود که به عائشه تهمت زنا زده بود،علمای بزرگ اهل سنت گفته اند:رسول الله ص،عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زیرا خداوند براى او در آخرت عذاب سختى آماده کرده است و اگر در این دنیا حد زده مى‌شد، از عذاب قیامت او کاسته مى‌شد و تخفیفى براى او بود.(4)نه تنها رسول خدا، عبد الله بن أبى را نکشت؛ بلکه وقتى او از دنیا رفت، در تشییع جنازه او حاضر شد و خود را کفن و دفن کرد و بر جنازه او نماز خواند.بنابراین همان طورى که رسول خدا ص، عبد الله بن أبى منافق را به خاطر مصالح اسلام و مسلمین نکشت،حضرت فاروق اعظم(ع) هم به خاطر مصالح اسلام و مسلمین از مجازات عائشه گذشت.

6- همان‌طورى که رسول خدا صلى الله علیه وآله در فتح مکه، هند جگرخوار را نکشت؛صدیق اکبر(ع)هم عائشه را نکشت با این که به اتفاق مسلمانان،هند،اسلام نیاورد و در حال کفر مرد؛ اما رسول خدا صلى الله علیه وآله، انتقام شهداى جنگ احد؛ به ویژه عموى گرامیش حمزه سید الشهداء را از او نگرفت و او را رها کرد.

******************************************************************************

منابع:1-بیهقى در دلائل النبوة، حاکم نیشابورى در المستدرک، شیخ مفید در کتاب الجمل و... نقل کرده‌اند:أَبُو نُعَیْمٍ قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْن العباس الهمدانى، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِى، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِى الْجَعْدِ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: ذَکَرَ النَّبِى (ص) خُرُوجَ بَعْضِ نِسَائِهِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ، فَضَحِکَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَ: " انْظُرِى یَا حُمَیْرَاءُ، أَنْ لا تَکُونِى أَنْتِ "، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِى، فَقَالَ: یَا عَلِى، " وُلِّیتَ مِنْ أَمْرِهَا شَیْئًا فَارْفُقْ بِهَا ".از ام سلمه نقل شده است که رسول خدا (ص) از شورش برخى از همسرانش خبر داد عایشه از این خبر خندید پیامبر به او فرمود: «مراقب باش اى حمیراء که تو نباشى» سپس رو به صدیق اکبر على علیه السّلام کرد و گفت: «اى ابو الحسن اگر کارى از امور او را عهده دار شدى با او مدارا کن».دلائل النبوة، ج6، ص411، طبق برنامه الجامع الکبیر.المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص129، ح4610،دار الکتب العلمیةو شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص338، و الشیخ المفید الجمل، ص230، ناشر: مکتبة الداوری ـ قم.

ــــحدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أَبِى ثنا حُسَیْنُ بن مُحَمَّدٍ قال ثنا الْفُضَیْلُ یَعْنِى بن سُلَیْمَانَ قال ثنا محمد بن أَبِى یحیى عن أَبِى أَسْمَاءَ مولى بنی جَعْفَرٍ عن أَبِى رَافِعٍ ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال لعلی بن أبی طَالِبٍ انه سَیَکُونُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ عَائِشَةَ أَمْرٌ قال أنا یا رَسُولَ اللَّهِ قال نعم قال فانا أَشْقَاهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال لاَ وَلَکِنْ إذا کان ذلک فَارْدُدْهَا إلى مَأْمَنِهَا.رسول خدا صلى الله علیه وآله به صدیق اکبر على بن أبى طالب علیه السلام فرمود: به زودى بین شما و عائشه اتفاقاتى مى‌افتد. فاروق اعظم علیه السلام سؤال کرد؟ بین من و او ؟ فرمود: بلى. باز امام علیه السلام سؤال کرد: آیا من بر شقاوت هستم اى رسول خدا ؟ فرمود: نه، ولى هر وقت این اتفاق افتاد او را به منزلش برگردان.، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص393، ح27242، مؤسسة قرطبةو المعجم الکبیر، ج1، ص332، ح995،مکتبة الزهراءو شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص395،

هیثمى هم بعد از نقل این روایت مى‌گوید:رواه أحمد والبزار والطبرانی ورجاله ثقات.این روایت را احمد، بزار و طبرانى نقل کرده و راویان آن ثقه هستند.، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص234، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی

2-سرخسى حنفى مى‌نویسد که عائشه در جنگ اسیر شده بود و کشتن اسیر جایز نیست:وفی حال اشتغالها بالقتال إنما جاز قَتْلُها دَفْعاً وقد إندفع ذلک حین أسِرَتْ کالولد یقتل والدَه دفعا إذا قصده ولیس له ذلک بعد ما اندفع قصده ولکنها تحبس لارتکابها المعصیة ویمنعها من الشر والفتنة.البته در حال جنگیدن، کشتن زن باغیه براى دفاع از خود، جایز است؛ اما وقتى اسیر شد، کشته نمى‌شود؛ همانند فرزندى که پدرش را به خاطر دفاع از خود مى‌کشد؛ اما اگر خطر کشته شدن توسط پدر دفع شود، حق کشتن او را ندارد. اما این زن زندانى مى‌شود؛ چرا که مرتکب معصیت شده. و از شر و فتنه بازداشته مى‌شود.

از دیدگاه اسلام کشتن اسیر به هیچ وجه جایز نیست. بلى کشتن رقیب در میدان جنگ جایز است؛ اما زمانى که اسیر مى‌شود و خود را تسلیم مى‌کند، کشته نمى‌شود؛

3-وقتى حضرت موسى از میعاد برگشت، به جاى کشتن سامرى به او گفت:قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فىِ الْحَیَوةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّن تخُْلَفَهُ وَانظُرْ إِلىَ إِلَاهِکَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فىِ الْیَمّ‏ِ نَسْفًا. طه/97.(موسى) گفت: «برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویى «با من تماس نگیر!» و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مى‏کردى! و ببین ما آن را نخست مى‏سوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا مى‏پاشیم!

4-قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در این باره مى‌نویسد:قال علماؤنا وإنما لم یُحَد عبدُ الله بن أبی لأن الله تعالى قد أعدَّ له فی الآخرة عذابا عظیما فلو حُد فی الدنیا لکان ذلک نقصاً من عذابه فی الآخرة وتخفیفاً عنه.دانشمندان ما گفته‌اند که عبد الله بن أبى حد زده نشد؛ زیرا خداوند براى او در آخرت عذاب سختى آماده کرده است و اگر در این دنیا حد زده مى‌شد، از عذاب قیامت او کاسته مى‌شد و تخفیفى براى او بود.الجامع لأحکام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة.



برچسب‌ها:
نامه اعتراف عمر به جنایات خویش
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 23 تير 1393برچسب:, |

 

اعتراف عمر به جنایات خویش در نامه ای به معاویه

 

 

علامه مجلسی(ره)در بحارالانوارمجلد30 صفحه287 رقم151 باسند مذکور ازابوحسين محمدبن هارون بن موسی التلعكبري ازپدرش ازابوعلي محمد بن همام ازجعفربن محمد بن مالک الفزاری از عبد الحمن بن سنان صيرفي از جعفربن علی حوار ازحسن بن مسکان از مفضل بن عمر جعفی ازجابر جعفی از سعيد بن مسيب که:

 

زمانی که حسين بن علی(صلوات الله عليهما)کشته شدوخبر شهادت وبريدن سر آن حضرت و بردن آن نزد يزيد ابن معاویه (لعنهما الله)وکشته شدن هیجده نفر از اهل بیت و پیجاه و سه نفر از شیعیان و علی اصغر که طفلی شیر خوار بود در پیش رویش و اسیر شدن ذریّه آنحضرت در مدینه منتشر شد و مجلس ماتم در حضور زنان پیامبر(صلّ الله علیه وآله وسلّم)درخانه ام سلمه و در خانه های مهاجرین و انصار بر پا گردید؛پس عبدالله بن عمربن خطاب(لعنهما الله) فریادزنان،لطم زنان وگریبان چاک زنان! از خانه اش بیرون آمد و می گفت:«ای گروه بنی هاشم و قریش ومهاجرین وانصار!آیارواست این کارها نسبت به رسول خدا واهل بیت و ذریّه اش در حالی که شما زنده اید و روزی می خوریدو در برار یزید ساکت بنشینید؟»،پس از مدینه خارج شد ودر تمام روز و شب مردم را تحریک می کرد و به شهری وارد نمی شد مگر اینکه فریاد می کشید و اهالی شهر را بر علیه یزید می شورانید،تا اینکه اخبار به یزید نوشته شد.

 

پس از گروهی از مردم عبور نکرد مگر اینکه به حرف هایش گوش دادند و یزید را لعن کردند و می گفتند:«این عبدالله بن عمر(لعنهما الله)خلیفه رسول خداست که کار یزید را با اهل بیت رسول خدا انکار می کندومردم را به نفرت جستن ازیزید می خواند؛هرکه اورا یاری نکند دین ندارد ومسلمان نیست».مردم شام مضطرب شدند،عبدالله بن عمر(لعنهما الله)  به سوی دمشق روانه شد و عده از مردم به دنبالش بودند،پس خبرچین یزید(لعنه الله)وارد شد و خبر به ورودش داد و عبد الله می آمد در حالی که دست بر فرق سرش گذاشته بود ومردم شتابان از جلو و عقب او حرکت می کردند.

 

یزید گفت:«هیجانی از هیجانهای ابامحمد(کنیه عبدالله بن عمر(لعنهما الله))   است،به زودی به اشتباه خود پی خواهد برد!سپس به او اذن مجلس خصوصی داد؛عبدالله بن عمر داخل شد وفریاد زنان می گفت:«داخل نمی شوم ای امیرالمؤمنین!با اهلبیت محمد (صلّ الله عليه و آله) کاری کرده ای که اگر تُرک و روم توانایی داشتند روا نمی داشتند آنچه را که تو روا داشتی و نمی کردند آنچه را که تو کردی.از این بار گاه دور شو تا مسلمانان کسی را که از تو سزاوار تر است انتخاب کنند».یزید به او مرحبا گفت وتواضع کرد و او را به سینه خود چسبانید و گفت:ای ابا محمد!هیجان زده نشو و فکر کن وچشم و گوشت را باز کن.در باره پدرت عمربن خطاب(لعنه الله)   چه میگویی؟آیا هدایت کننده و هدایت شده و خلیفة رسول الله(صلّ الله عليه و آله)ویاور او و پدر زن اوکه خواهرت حفضه باشد نبود؟آیا کسی نبود که به رسول الله(صلّ الله عليه و آله)گفت: «لات و عزّی آشکارا پرستش می شوند و الله در نهان»؟

 

عبد الله بن عمر(لعنهما الله)گفت: «همانطور است که وصف کردی،در باره اش چه میخواهی بگویی؟»

 

یزید(لعنه الله)گفت:پدرتو حکومت شام را به پدرم داد یاپدر من خلافت رسول الله را به پدر تو داد؟ عبدالله بن عمر گفت:پدر من حکومت شام را به پدر تو داد. گفت:ای ابامحمد!آیابه سبب پدرت وعهدی که با پدر من بست راضی می شوی؟یا راضی نمی شوی؟ عبدالله گفت:راضی می شوم دوباره پرسید:آیا به سبب پدرت راضی می شوی؟ گفت: بله

 

سپس یزید(لعنه الله)بادستش(به نشانه پیمان و عهد)به دست عبد الله زد و گفت: بیا تا آنرا بخوانی! پس برخاست و با او رفت و سپس وارد مخزنی از خزائن او شدند؛پس یزید(لعنه الله)صندوقی را خواست و در آنرا باز کرد و از آن جعبه ای قفل شده و مهر شده بیرون آورد؛آنرا هم باز کردو طوماری که در پارچظ ابریشمی سیاهی پیچیده شده بود بیرون آورد و آنرا با دستش باز کرد و گفت: ای ابامحمد! آیا این دست خطّ پدرت هست یانه؟ گفت آری به خدا.پس طومار را از دست یزید(لعنه الله)  گرفت وبوسید! یزید(لعنه الله)به او گفت:بخوان.و عبد الله بن عمر(لعنه الله)  آن نامه را خواند، پس در آن نامه ایچنین نوشته بود:

 

« بسم الله الرحمن الرحیم؛آن کسی که مارا باشمشیر وادار کرد که به او اعتراف نمائیم،اقرار کردیم درحالی که سینه ها از خشم و غضب خروشان،وجانها آشفته و مشوّش،و نیت ها و دیدگان در شک و تردید بود،بدان جهت از او اطاعت کردیم که شمشیر قوم و قبیلة یَمَنی خود رااز سر ما بردارد و آن کسانی از قریش که دست از دین آباء و اجدادی خود برداشته بودند مزاحم ما نشوند.به بت«هبل»ودیگربتان و«لات»و«عزّی»قسم که عمر از آنروز که آنها را پرستیده هرگز دست از آنها برنداشته،پروردگار کعبه را نپرستیده و گفتاری از محمد را تصدیق ننموده است مگربه جهت حیله و بدست آوردن فرصت مناسب و ضربه زدن به او،او سحر و جادوی بزرگی برای ما آورد که به سحر های بنی اسرائیل با موسی و هارون و داوود و سلیمان و پسرمادرش،عیسی،افزود و سسحر و جادوی همة آنان را او یک تنه آورد و برآنان این نکته را افزود که اگر او را باور داشته باشند، باید این نکته را بپذیرند که او سالار و آقای ساحران است.

 

پس ای پسر ابوسفیان!پیرو سنت و دین خود و قوم خودت باش و عمل به همان چیزی که گذشتگان تو برآن بودند،به انکار این بنای کعبه که عقیده دارند که پروردگارشان به آمدن طواف این خانه امر کرده و آن را برایشان قبله قرار داده است و خیال کردند که آن خانه خداست،وفادار باش وبه نماز و حجّشان که رکن دین خود قرار داده و می پندارند که از جانب خداست توجهی نداشته باش!

 

از جمله کسانی که محمد را یاری کردند این سلمان فارسی طمطمانی(کسی که زبانش فصیح نیست)است به نام روزبه.و گفتند که به محمد وحی نازل شده است:

 

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ»(آل عمران:96) و می گویند خداوند گفته است : «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»(بقره:144)

 

آنان نمازشان را برای سنگها قرار داده اند،اگر نبود سحر او چه چیز باعث می شدکه ما از پرستش بتان دست برداریم؟ با اینکه آنها هم از سنگ،چوب،مس،نقره وطلاست؟به لات و عزی قسم که دلیلی برای دست برداشتن از اعتقاد دیرین خود نداریم،اگرچه سحر و به اشتباه اندازی کنند.تو با چشم باز بنگر و با گوش شنوا بشنو،با جان و دلت در اوضاع آنها فکر کن وشکر کن لات و عزی و خلافت سید رشید عتیق بن عبد العزّی(کنیّة ابوبکر(لعنه الله))را بر امت؛ وحکومت او بر اموال و خونها و دین و جانها و حلال و حرام امت و جمع کردن حقوق،که انها گمان میکردند برای خدا جمع می کنند تا با ان اعوان و انصار خود را زیاد کنند،پس ابو بکر به سختی و درستی زندگی کرد،در ظاهر خضوع و خشوع می کرد و درباطن سرسختی و نافرمانی داشت و غیر از همراهی با مردم چاره ای نمی دید.

 

والبته من برستارةدرخشان و نشان پرفروغ و پرچم پیروز و توانمند بنی هاشم که حیدر نامیده می شد و داماد محمد شده و با همان دختری که بانوی زنان جهانیان قرار داده و فاطمه اش نامیده اند ازدواج کرده بود،حمله بردم تاآنجا که بر در خانه علی و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین و دختراشان زینب و امّ کلثوم و کنیزی به نام فضّه،به همراه خالد بن ولید و قنفذ غلام ابوبکر و دیگر یاران ویژه خود رفتم.به شدت در را کوبیدم،کنیز آن خانه پرسید:کیست؟به او گفتم:به علی بگوکار های بیهوده را رها کن و به خودت وعده خلافت نده،خلافت از آن تو نیست،از آن کسی است که مسلمانان او را اختیار کنند و بر گردش جمع شوند.قسم به پروردگار لات و عزّی که اگر کار به ابو بکر واگذار می شد،از رسیدن به آنچه که رسید ناتوان بود یعنی جانشینی ابن ابی کبشه(کنیه ای که به حضرت رسول اکرم(صلّ الله عليه و آله)داده بودند و آن ملعون ازل و ابد(لعنه الله)به کار برده است).اما من چهرة واقعی خود را برایش گشودم وچشمانم را باز کردم.

 

 ابتدا به قبیله نزار و قحطان گفتم:خلافت جز در قریش نمی تواند باشد،تاوقتی که از خداوند اطاعت می کنند از آنان اطاعت کنید!و این را فقط و فقط به این جهت گفتم که پسر ابو طالب در جنگهای محمد خونها ریخته بود و دُیُون او را که هشتاد هزار درهم بود ادا کرده بود و سفارشهای او را انجام داده بود و قرآن را جمع کرده بود و به ظاهر باطنش حکم می کند؛و همچنین به سبب گفتار مهاجرین که وقتی به آنان گفتم که امامت از قبیله قریش است،گفتند:«او أصلَعُ البَطین (دو لقب امیر المؤمنین عليه السلام است) همان کسی که رسول خدا برای او از تمامی امّت بیعت گرفت و ما در چهارجا او را به لقب امیر المؤمنین سلاو تحیّت گفتیم،ای قریش،اگر شما فراموش کردید ما فراموش نکرده ایم؛بیعت وامامت و خلافت و وصایت پیامبر،حقّی واجب وامری صحیح بوده نه بیهوده و ادّعایی».

 

پس ما آنان را تکذیب کردیم ومن چهل نفر را وادار کردم که شهادت دهند که محمد گفته است که امامت با انتخاب و اختیار مردم است.در این هنگام انصار گفتند:ما از قریش سزاوار تریم زیرا ما به آنان پناه داده،یاریشان کردیم،و مردم به سوی ما هجرت کردند،اگر قرار باشد کسی که این مقام مربوط به اوست مشخص شود پس این مقام با وجود ما از آن شما نیست.وگروهی دیگر گفتند:یک امیر از ما ویک امیر از شما باشد.

 

به آنان گفتیم:چهل نفر گواهی دادند که امامان از قریش می باشند؛پس گروهی پذیرفتند و گروهی منکر شدند و با یکدیگر به نزاع پرداختند.پس من در حالی که همه می شنیدند گفتم:(امیر)آن کسی است که از همه مسن تر و از ملایمتر باشد.گفتند:که را می گویی؟ گفتم:ابوبکر را که رسول خدا او را برای نماز جماعت مقدم داشت ودر روز بدر در زیر سایبانی با او به مشورت نشست و رأی او را پسندید؛و در غاربا او بود و دخترش عایشه را به او داد و او را امّ المؤمنین نامید.ناگهان بنی هاشم با عصبانیت و خشم جلو آمدند؛زبیر از آنان پشتیبانی کرده در حالی که شمشیرش را از نیام در آورده بود گفت: یا با علی بیعت می شود یا این شمشیر من گردنی را راست نخواهد گذاشت!گفتم: زبیر،انتسابی به بنی هاشم فریادت را در آورده است،مادرت صفیّه دختر عبد المطلّب است.

 

گفت:قسم به خدا این شرافت بزرگ و افتخار من است،ای پسر حنتمه(مادر،خواهر وعمّةعمر(لعنه الله))و ای پسر صهّاک(مادر حنتمه که کنیزی بود معروف به زنا دادن)ساکت باش ای بی مادر!و سخنی گفت که چهل نفر از حاضران در سقیفه بنی ساعده از جا برخاسته و به او حمله ور شدند.به خدا سوگند نتوانستیم شمشیر را از دستش بگیریم مگر وقتی که او را بر زمین افکندیم،با اینکه هیچکس به یاری و کمک او نیامده بود.

 

من به سرعت خود را به ابو بکر رسانده با او دست داده بیعت کردم و به دنبال من عثمان بن عفان و دیگر حاضران در سقیفه غیراز زبیر چنین کردند؛به او گفتیم: یا بیعت کن یا تو را می کشیم!بعد مردم را از او دور ساخته گفتم:مهلتش دهید،او از روی خود خواهی و نخوت نسبت به بنی هاشم به خشم در آمده است.دست ابو بکر را در حالی که از ترس می لرزید گرفته و سر پا نگه داشتم و او را که عقلش مخلوط گشته بود و نمی دانست چه می کند،بر روی منبر محمد نشانیدم.به من گفت: ای ابا حفض!از خشم علی بیمناکم.

 

گفتم:علی به تو کاری ندارد[و سر گرم کار دیگری است] ابو عبیدة حرّاح نیز در این کار به من کمک کرد و دست ابو بکر را گرفته به سمت منبر می کشید و من از عقب او را به جلو می راندم مانند بزغاله ای که به سوی کارد قصاب با دست و پای لرزان کشانده می شود.بر روی منبر ایستاد در حالی که گیج و سرگردان بود به او گفتم:سخنرانی کن و خطبه بخوان! زبانش بند آمده،به وحشت افتاده و از سخن باز ایستاده بود.از ناراحتی دست خود را گاز گرفتم.به او گفتم: تو را چه شده؟[چرا گیج هستی؟]و او هیچ نمی گفت.میخواستم او را از منبر به زیر آورم و خود جای او را بگیرم؛ترسیدم مردم نسبت به آنچه در باره اش گفته بودم سرزنشم کنند.مردم(با دیدن این صحنه) پرسیدند:چه طور از فضل او گفتی؟آیا از رسول خدا در بارة او چیزی شنیده ای؟

 

گفتم:از فضل او از زبان رسول الله چیز هایی شنیده ام که آرزو دارم ای کاش مویی بودم بر سینة او و حکایتی با او دارم.پس گفتم: یا سخنی بگو یا از منبر پایین بیا!والله در صورت من چنین دید و فهمید که اگر از منبر پایین بیاید من بالای منبر میروم ومی گویم چیزی را که به گفتار او منجر نشود!بالاخره با صدایی ضعیف و ناتوان گفت:ولایت شما را به عهده گرفتم اما با وجود علی در بین شما بهترینتان نیستم.بدانید من شیطانی دارم که بر من مسلّط شده و مرا وسوسه می کند و خیر مرا در نظر ندارد(مقصود نحسش دومی ملعون است(لعنهما الله))پس هرگاه در کاری لغزشی حاصل شد مرا به راه راست بیاورید که در مویی و پوستی به شما ستم نکنم،برای خودم و شما استغفار می کنم. و از منبر پایین آمد در حالی که مردم به او خیره شده بودند،دستش را گرفتم وفشار دادم و او را نشانیدم؛مردم برای بیعت با او جلو آمدند،من در کنارش نشستم تا او را و کسانی را که بخواهند از بیعتش سر باز زنند بتر سانم.اوگفت: علی ابن ابی طالب چه کرد؟ گفتم:او خلافت را از گردن خود برداشت و به خاطر آنکه مسلمانان کمتر اختلاف داشته باشند،به اختیارآنان گذاشت و خودخانه نشین شده است.پس مرم بیعت می کردند درحالی که اکراه داشتند.

 

پس زمانیکه بیعت او فراگیر شد به ما خبر رسید که علی، فاطمه و حسن و حسین را به در خانه های مهاجران و انصار می برد و بیعت ما را با خودش در چهار موضع یاد آوری و آنان را تحریک می کند.مردم شبانه به او نوید یاری می دهند ولی صبح فردا از وعده خود بر می گردند.

 

پس به خانة علی رفتم تا از او بخواهم از خانه بیرون بیاید. کنیزش فضّه پشت در آمد به او گفتم:به علی بگو برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید چون مسلملنان با او بیعت کرده اند! فضّه گفت:امیر المؤمنین مشغول است.گفتم:این سخن ها را واگذار(وبهانه نیاور) بگو بیرون بیاید والّا داخل میشویم و به زور  بیرونش می کشیم!

 

پس فاطمه پشت در آمد،ایستاد و گفت:ای گمراهان دروغگو چه می گویید و چه می خواهید؟

 

گفتم ای فاطمه! گفت: ای عمر چه می خواهی؟ گفتم :چرا پسر عمویت تو را برای پاسخگویی فرستاده و خود پشت پرده نشسته؟ گفت:ای بد بخت!طغیان و سرکشی تو مرا از خانه بیرون آورده است تا حجّت و دلیل بر تو و بر هر گمرا هی ثابت شود.گفتم:این یاوه ها و حرفهای زنانه را کنار بگذار و به علی بگو بیرون بیاید.فاطمه گفت: محبت و احترامی دربین نیست،آیا مرا از حزب شیطان می ترسانی ای عمر با این که حزب شیطان ضعیف است؟گفتم:اگر علی بیرون نیاید هیزم فراوانی می آورم و خانه را با هر که در آن است می سوزانم تا اینکه برای بیعت بیاید.پس تازیانة قنفذ را گرفته بر او زدم و به خالد بن ولید گفتم:تو و همرا هانت به سرعت بروید وهیزم جمع کنید و گفتم:آن هیزم ها را آتش خواهم زد.

 

فاطمه گفت:ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن امیر المؤمنین!پس دستش را بر در گذاشت تا مانع من از باز کردن در شود. به طرف در رفتم،استقامت کرد؛با تازیانه بر دست هایش زدم،به دردش آورد،صدای ناله و گریه اش را شنیدم.نزدیک بود دلم بسوزد و برگردم که به یاد کینه های علی و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد و سحرش افتادم؛پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم [ناگهان] فر یادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد،وصدا زد:«ای بابا ای رسول خدا این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت،آه ای فضّه!مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد» صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم.در را باز کردم و داخل شدم،به من چنان رو کرد که چشمهایم تاریک شد.از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت.

 

علی از خانه بیرون آمد.همینکه چشمم به او افتاد،به سرعت از خانه خارج شده(وفرار کردم) به خالد و قنفذ و همرا هانشان گفتم:از گرفتاری بزرگی رها شدم[و در روایت دیگر:جنایت بزرگی مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم،این علی است که از خانه بیرون آمده،من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم].علی خارج شد،در حالی که فاطمه دست برد تا پیشانی خود را ظاهر کند و به خدا استغاثه کند،علی چادر بر او کشید و گفت:ای دختر رسول خدا!خدا پدرت را رحمت بر عالمین مبعوث کرد؛قسم به خدا اگر نقاب از چهره برداری و هلاکت این خلق را بخواهی قطعاً دعای تو را اجابت می کند واز این ها بشری بر روی زمین باقی نمی ماند.چون تو و پدرت نزد خدا بزرگتر از نوح هستید که به خاطر(دعای)او همه اهل زمین و خلق زیر آسمان را هلاک کرد مگر آنها که در کشتی بودند. و قوم هود را به سبب تکذیب پیامبرشان هلاک کرد و قوم عاد را به باد صرصر و قوم ثمود را با دوازده هزار نفر به اطر کشتن آن ناقه و بچه اش عذاب کرد. منزلت تو و پدرت نزد خدا بالا تر از هود است و تو ای سیّدة زنان جهان بر این خلق نگون بخت موجب رحمت باش و موجب عذاب مباش.

 

درد سقط بر او شدید شد،داخل منزل شد و فرزندی سقط کرد که علی او را محسن نامیده بود.

 

من جمعیت زیادی در آنجا جمع کردم،اما نه بدان جهت که از کثرت آنها در مقابل علی کاری ساخته باشد بلکه برای دلگرمی خودم.او را در حالی که کاملاً در محاصره بود با اکراه و اجبار از خانه اش بیرون آورده برای بیعت گرفتن به جلو راندم. پس به راستی من به علم و یقینی که در آن شکی نیست می دانم که اگر من و همه اهل زمین تلاش می کردیم که او را بر این کار وادار کنیم نمی توانستیم اما (خودش آمد ) به خاطر چیز هایی که در دل داشت که من آنها را می دانم اما هم اکنون نمی گویم.

 

پس زمانی که به سقیفة بنی ساعده رسیدم،ابوبکر و اطرافیانش به تمسخر علی برخاستند. پس علی به من گفت:«ای عمر!آیا می خواهی در آنچه که به تأخیر انداخته ام شتاب کنم؟» گفتم: نه؛یا امیر المؤمنین! به خدا قسم خالد ابن ولید[سخنان]مرا شنید و به سرعت نزد ابو بکر رفت (وبازگوکرد)؛ابو بکر سه مرتبه در حالی که مردم می شنیدند گفت: مرا با عمر چه کار؟

 

هنگامی که علی داخل سقیفه شد ابو بکر به سمت او آمد؛گفتم: ای ابالحسن به تحقیق[با ابو بکر]بیعت کردی پس برگرد! ولی اکنون شهادت می دهم که علی با ابو بکربیعت نکرد و دستش را به سمت او دراز نکرد و من نمی خواستم پافشاری کنم مبادا در آنچه که در مورد من به تأخیر انداخته بود تعجیل کند،و ابو بکر به خاطر ترس و اظطرابی که از علی داشت، آرزو می کرد که کاش علی را در آنجا نمی دید!

 

و علی از سقیفه برگشت؛ از اوضاع او پرسیدیم(که کجا رفته است؟) گفتند: به سوی قبر محمد رفته و در آنجا نشسته است.پس من و ابو بکر بر خاستیم و دوان دوان به سمت او حرکت کردیم در حلی که ابو بکر [در راه]می گفت: وای بر تو ای عمر!با فا طمه چه کردی؟والله این کار زیانی آشکار است.گفتم:بزرگترین مشکلی که برای توست این است که با ما بیعت نکرد،و چندان مطمئن نیستم که مسلمانان اطرافش را نگیرند.

 

گفت:حالا می خواهی چه کنی؟ گفتم: تو وانمود می کنی(باید وانمود کنی)که او در کنار قبر محمد با تو بیعت کرده است.

 

پس به او رسیدیم در حالی که قبر را قبله قرار داده ، دست برخاک قبر نهاده بود و اطرافش را سلمان و اباذر و مقداد و عمار و حذیفه پسر یمان اطرافش را گرفته بودند؛پس روبرویش نشستیم،و به ابو بکر اشاره کردم که دستش را مانند علی روی قبر بگذارد و دستش را به دست علی نزدیک کند؛پس آن کار را انجام داد؛و من دست او را گرفتم تا به دست علی بکشم و بگویم که علی بیعت کرده است،اما علی دستش را بر گرفت.من و ابو بکر برخاستیم(وحرکت نموده)در حالی که پشت به آنها کرده بودیم و من می گفتم:خداوند علی را جزای خیر دهد وقتی به کنار قبر رسول الله حاضر شدی از بیعت با تو خود داری نکرد!

 

پس ابوذر- جندب بن جنادةغفاری-از بین آن جماعت فریاد زنان  برخاست و می گفت: ای دشمن خدا به خدا قسم علی با یک بردة آزاد شده(ابوبکر) بیعت نکرد؛و پیوسته هرقت گروهی با ما رو برو می شدند یا ما قومی را ملاقات می کردیم خبربیعت کردن علی را به آنها می دادیم و ابوذر(حرف)ما را تکذیب می کرد.

 

والله[علی]  نه با ما در خلافت ابو بکر بیعت کرد و نه در خلافت من و نه با کسی که بعد از من است بیعت خواهد کرد و دوازده نفر از اصحابش هم نه با ابی بکر و نه با من بیعت نکردند.

 

پس ای معاویه چه کسی غیر از من کار من را انجام داد و دشمنی های گذشته را آشکار کرد ؟اما تو و پدرت ابو سفیان و برادرت عتبه؛ آنچه که در تکذیب محمد و نیرنگ با او و رهبری فتنه هایی در مکه و طلب  عده ای در کوه حراء برای قتلش کردید و گرد آوری احزاب و جمع آنها بر علیه او و سوار شدن پدرت بر شتر در حالیکه احزاب را رهبری می کرد و قول محمد(در بارة او) که:«خدا لعنت کند راکب(سوار)وقائد (کشندة افسار شتر)وسائق(رانندة شتر از عقب)را»و پدرت راکب و برادرت قائد و تو سائق بودی؛ می دانم.

 

و مادرت هند را فراموش نمی کنم که بسیار به وحشی بخشید تا برای «حمزه» کمین کند، همانی که او را در سرزمینش «اسد الرحمن» می خواندند،و با نیزه او را بزند.(پس چنین کرد)ودلش را شکافت و جگرش را بیرون کشید و آن را نزد مادرت آورد؛پس محمد به واسطة سحرش پنداشت که زمانی که هند جگر حمزه را داخل دهان کند تا آن را بخورد سنگ خواهد شد؛ پس او جگر را از دهان بیرون انداخت.پس محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورندة جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. ونیز کلام او را درشعرش برای دشمنی محمد ویارانش فراموش نکرده ام:   

 

ما دختران طارق هستیم که بر فرش های گرانبها راه می رویم

مانند در در گردنبند و مشک در فرق سر هستیم‏

اگرمردان به ما رو کنند دست به گردن می شویم و اگر پشت کنند

بدون محبت جدا می شویم

 

و زنان اطرافش در لباسهای زرد بدن نما صورتها و مچ دستها و سر های خود را نمایان کرده بودند و مردان را بر جنگ با محمد حریص می کردند؛براستی که شما به میل و رغبت اسلام نیاوردید ودر روز فتح مکه فقط و فقط از روی زور و اجبار اسلام آوردید پس محمد شما را اسیر آزاد شده قرار داد و زید برادر من و عقیل برادر علی ابن ابی طالب و عمویشان عباس را  مثل آنان قرار داد،و در دل پدرت همچنان خشم و کینه بود پس گفت: به خدا قسم ای پسر ابی کبشه(کنیه ای که به پیامبر (صلّ الله عليه و آله)داده بودند)مدینه را بر علیه تو از سواره و پیاده پر می کنم و بین تو و این دشمنان جدایی می افکنم.

 

محمد در حالی که به مردم اعلام می کرد و می فهماند که از باطن و آنچه که در دل اوست خبر دارد گفت:ای ابا سفیان! الله مرا از شر تو نگه دارد. و محمد برای مردم چنان نمایان می کرد که أحدی بر این منبر با لا نمی رود(به حکومت نمی رسد) مگر من و علی و کسانی از اهل بیتش که به دنبال او می آیند. پس سحرش باطل شد و تلاشش بی نتیجه ماند و ابو بکر بر فراز منبر رفت و من بعد از او بالا رفتم؛و ای بنی امیه امیدوارم شما بعد از من چوبه های طنابهای این (خیمة)خلافت باشید(به حکومت برسید)؛ بدین جهت  تو را والی شام کردم و بر تو مُلک آن را مباح کردم وتو را در آن شناساندم تابا گفتار محمد در بارة شما مخالفت کرده باشم. و باکی ندارم که محمد شعر یا نثر بگوید!براستی که او گفته است:به من وحی می شود و از پروردگارم نازل شده:«وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ(اسراء:60)» پس ای بنی امیه پنداشت که آن شجرة ملعونه شما هستید؛پس هر زمان که توانست دشمنی اش را با شما ظاهر کرد،همچنانکه هاشم(جدّ سوم پیامبر (صلّ الله علیه و آله و سلّم)) و بنی هاشم پیوسته دشمنان  بنی عبدشمس(جدّ سوم معاویه (لعنه الله) ) بودند.ای معاویه،من با این شرح و بسطی که از جریانات به توکردم،خیرخواه،ناصح و دلسوز تو می باشم و ترسانم از کم طاقتی وکم حوصلگی و کم صبری توکه عجله کنی در آنچه که به تو وصیت کردم و اختیار شریعت و امت محمد را به تو دادم؛ و مخالفت خود را به طعنه یا به شماتت به موت آشکار کنی یا آنچه را می گویند رد کنی یا در انجام آنچه آورده است کوتاهی کنی و هلاک شوی و آنچه من بالا بردم به زیر بکشی و آنچه من ساختم خراب کنی.کاملاً بر حذر باش و هر زمان که در مسجد محمد داخل شدی و بر منبر او رفتی به ظاهر او را در هر چیزی که آورده است تصدیق کن! با رعیت خود درگیر مشو و اظهار دلسوزی و دفاع از آنها را بنما و نسبت به آنها حلیم و بردبار باش و نسیم عطا و بخشش خود را نسبت به آنها بگستر؛وبر تو باد که بین ایشان اقامة حدود کنی و به آنان چنین نشان مده که حقی از حقوق الهی را واگذار می کنی،واجبی را ناقص مگذار و سنت محمد را تغییر مده که در این صورت امت را بر ما شورانده ای؛ بلکه آنها را از همان محل آرامش و امنیتشان بگیر و به دست خودشان آنان را بکش و با شمشیر خودشان نابودشان ساز! بر آنان ریاست کن اما از جنگ با انان بپرهیز.نرمی کن و از ایشان چیزی کم نگذار.برای آنان در مجلس خود جا بازکن و در محل نشستن خودت احترامشان کن و ایشان را به دست رئیس خودشان به قتل برسان.خوش رویی ات را ظاهر کن و خشمت را فرو خور،و آنها را عفو کن تا تو را دوست داشته باشند و اطاعتت کنند.

 

بر خودمان و بر تو از حرکت علی و دو فرزندش حسن و حسین ایمن نیستم پس اگر به همرا هی گروهی از امت توانستی با آنان پیکار کنی انجام بده و به کار های کوچک راضی مشو و به کار های بزرگ روکن و وصیت و عهد مرا حفظ کن،آن را پنهان نموده آشکار نکن و امر و نهی مرا امتثال کرده و گوش به فرمانم باش؛و از مخلفت با من بپرهیز و راه پدرانت را پیش گیر و انتقام خود را بگیر و پیرو آثار پدرانت باش.

 

پس هرچه بود از پنهان و آشکار برایت بیرون ریختم و مطلب را با این شعر به پایان می برم:

 


ای معاویه!قوم پیامبر کارشان بالا گرفته به خاطر کسی خلق را از بتهایشان جدا کرد
میل کردم به دینشان پس مرا به شک انداخت،پس دوری کن از دینی که پشتم به آن شکسته شد

اگر فراموش کنم فراموش نمی کنم ولید و شیبه را و عتبه و عاص که در جنگ بدر به زمین افتادند

در زیرغلاف قلب سوزشیاز فقرشان است ابوحکم همان شخص کوچک وفقیرشده از فقر.

انتقام این مردم را با ظاهر کردن شمشیر های هندی و نیزه های قاطع بگیر.

و به گروه مردان شام بپیوند ایشان شیرانند و باقی دربیشه های دشوار.

در فاسد کردن دینی که در گذشته برای آورد و پر از سحر و جادو بود سعی کن.

و کینه های گذشته را طلب کن در حالی که بدی دینی که تمام بنی نضیر را فرا گرفته آشکار می کنی.

جز به وسیلة دینشان به انتقام موفق نمی شوی پس با شمشیر قوم گردنهای قوم بنی عَمرو را جدا کن.
 
به این امید ولایت شام را به تو دادم که تو سزاوار تری  که بر گردی به دین حدت صخر.

راوی می گوید:چون عبد الله بن عمر(لعنه الله)عهد و وصیت پدرش(لعنه الله)را خواند،به طرف یزید(لعنه الله)رفت و سر او را بوسید و گفت:ای امیرالمؤمنین،الحمدلله که این خارجی پسر خارجی را کشتی!والله پدرم این چیزهایی برای پدر تو گفت برای من نگفت،والله أحدی از امت محمد به این گونه که نسبت به من محب و راضی باشد نمی بیند .

 

پس یزید(لعنه الله)بهترین جائزه و احسانش را به او کرد و او را با احترام بدرقه نمود.پس عبدالله بن عمر(لعنه الله)از نزد او خندان بیرون آمد.مردو به او گفتند:به تو چه گفت؟ پاسخ داد:سخن راستی گفت،ومن قطعاً دوست داشتم که در این کار با او شریک می بودم!پس به سمت مدینه برگشت و جوابش به هرکه ملاقاتش میکرد همین جواب بود.


و روایت شده است که یزید(لعنه الله) برای عبد الله بن عمر(لعنه الله)نامه ای آورد که در آن عهد و وصیت عثمان بن عفان(لعنه الله) بود و آن از این نامه غلیظ تر و پر خدعه تر و بزرگتر از آن عهدی بود که عمر(لعنه الله) به معاویه نوشت.پس زمانی که عبدالله بن عمر(لعنه الله) آن نامة دیگر را خواند،برخاست و سر یزید(لعنه الله) را بوسید و گفت: الحمدلله که این خارجی پسر خارجی را کشتی!بدان پدرم عمر به من از اسرارش مانند آنچه که به پدرت معاویه نوشته است،نوشته است،و بعد از این روز نمی بینم أحدی از امت و اهل و پیروان محمد را مگر اینکه نسبت به آنها هرگز خیر خواه نباشم.پس یزید گفت:ای پسر عمر!آیا در آن نامه شرح اسرار است؟...

 

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِِ وَلَعنَةُ اللهِ عَلَی أَعدائِهِم و مُخالِفيهِم و مُعانِديهِم وَ غاصِبِي حُقُوقِهِم و مُنکِري فَضَائِلِهِم أَجمَعِين مِنَ أَلآنِ إلَی قِيَامِ يَومِ أَلدِّينِ

 

 



برچسب‌ها:
عایشه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 23 تير 1393برچسب:, |

1. کتاب اسرار آل محمد ترجمه ی کتاب سلیم بن قیس هلالی که اولین کتاب تاریخ شیعه است ص 629:

 

امير المؤمنين عليه السّلام عايشه و خارج شدن او از خانه‏ اش و

آنچه در باره آن حضرت مرتكب شده بود را يادآور شد.

 

عمّار عرض كرد: يا امير المؤمنين، از ذكر او خوددارى كن كه او مادر

توست»! حضرت سخن در باره او را رها كرد و مطلب ديگرى را

شروع كرد، ولى بار ديگر او را ذكر كرد و شديدتر از آنچه دفعه اوّل

گفته بود فرمود.

 

عمّار عرض كرد: «يا امير المؤمنين، از ذكر او خوددارى كن كه او مادر

توست»! باز هم حضرت از ذكر او اعراض كرد، ولى بار سوم

بازگشت و شديدتر از آن فرمود.

 

سليم مى‏گويد: عمّار عرض كرد: «يا امير المؤمنين، از ذكر او

خوددارى كن كه او مادر توست».

 

فرمود: «هرگز خوددارى نمى‏كنم! من با خداوند هستم بر ضد

كسانى كه با او مخالفت كنند. خداوند شما را بوسيله مادرتان

امتحان كرده تا بداند با خدا خواهيد بود يا با مادرتان»!!

 

بدا به حال ....

2.تفسير صافي فيض كاشاني ج۷ و تفسير علي بن ابراهيم ج۲ص۳۷۵ و بحار الانوار ج۲۲ص۲۳۰- و كتاب تطبيقات متفرقه للتفسير و التاويل و كتاب عايشه بنت ابي بكر چاپ مركز المصطفي و كتاب تفسير نورالثقلين ج۵ص۳۷۵ و ديگر كتب تاريخي و ديگر كتب تاريخي و روايي ومعتبر به اين موضوع مهم پرداخته اند.

علي بن ابراهيم رحمه الله در تفسير خود ذيل اين آيه شريفه مي فرمايد: بر عايشه حد اقامه مي كنند (يعني وقتي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور كنند يكي از كساني را كه از قبر بيرون مي آورند و او را به جزاي اعمال خود مي رسانند و بر او حد اقامه مي كنند, عايشه است.) زيرا كه طلحه به عايشه علاقه داشت و وقتي كه خواست به سوي بصره حركت كند. طلحه به عايشه گفت: جايز نيست زني بدون محارم خود از شهر خارج شود. پس عايشه خودش را به ازدواج طلحه در آورد!!!

 

این یعنی فحشای عایشه!!!

 

3.تفسیر البرهان ج4 441:

ذیل تفسیر آیه 30 سوره احزاب:

 

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ

ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (30)

امام صادق علیه اسلام فرمود: منظور از فاحشه مبینه عایشه لعنت الله علیها ست!

 

4.تفسیر علی ابن ابراهیم قمی در ذیل سوره ی تحریم آیه 10:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ

مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ

ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ (10)

منظور از فخانتهما یعنی فحشای عایشه !!!

 

5. کتاب الطهاره للخمینی ج3  ص380 که از بنیانگذار انقلاب ایران است:

تصریح دارد که عایشه از سگ و خوک نجس تر است!!

 

ایها رو ما نمیگیم خود عمریون هم میگویند:

 

صحیح مسلم ج1 ص 239 در باب حکم منی میگوید:

مردان نامحرم به خانه ی کوچک عایشه میرفتند و شب تا صبح آنجا میماندند و جنب خارج میشدند این هم عین روایت برای جستحو:

( وحدثنا أحمد بن جواس الحنفي أبو عاصم حدثنا أبو الأحوص عن شبيب بن غرقدة عن عبدالله بن شهاب الخولاني قال
 : كنت نازلا على عائشة فاحتملت في ثوبي فغمستهما في الماء فرأتني جارية لعائشة فأخبرتها فبعثت إلي عائشة فقالت ما حملك على ما صنعت بثوبيك ؟...)

این فاحشه آیا ام المؤمنین است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مادر ما که نیست مادر هرکی هست نوش جونش!!

 

این قطره ای از روایات بود!!!



برچسب‌ها:
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...