|
چند تا سوال داشتم که انشاءالله مولوی های اهل سنت بیایند و پاسخ بنده را بدهند.
1- صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب فضائل علی بن ابیطالب(ع) آمده:معاویه به سعدابی وقاص دستور داد تا به علی ع فحش بدهد،اما او این کار را نکرد(عکس کتاب) و در المستدرک حاکم حدیث 4679 هست: که پیغمبر (ص)فرمود: هرکس به علی(ع) فحش بدهد به من فحش داده است(عکس کتاب).خب ،شما چرا به کسی که به رسول خدا ص فحش می داده،خال المومنین،امیرالمومنین،امیر و ... گفته و او را تکریم می کنید؟
2- در صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب فضائل عبدالله بن سلام چنین آمده که: نبی مکرم(ص) به احدی از صحابه، بشارت بهشت نداده است، جز عبدالله بن سلام.(عکس کتاب) شما چرا همه صحابه رو عادل و بهشتی می دانید و می گویید بی چون و چرا در بهشتند؟
3- صحیح بخاری جلد 8، صفحه 127، حدیث 7223،نقل کرده است که پیامبر اکرم فرمود:یکون إثنا عشر أمیرا ... کلهم من قریش.خلفاء بعد از من، 12 نفر هستند و همهشان از قریش هستند. و در صحیح مسلم، جلد 6، صفحه 3، حدیث 4598 هم همین حدیث آمده است.خب ما شیعیان که پیرو سنت نیستیم،شما که اهل سنت! هستید،به ما بگویید،منظور رسول خدا ص از این12 نفر چه کسانی هسند؟
4-صحیح بخاری، ج 1، ص 141، کتاب الصلاة، باب تضییع الصلاة عن وقتها روایتی آمده که:زهری میگوید: در دمشق وارد بر انس شدم در حالی که میگریست. گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: «لا اعرف شیئا ممّا ادرکت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضیّعت.هر چیزی که از سنت های رسول الله می دانستم، همه را از بین بردند جز نماز که این نماز هم ضایع و نابود شد...وقتی انس بن مالک خدمتکار رسول خدا می گوید:صحابه سنت رسول الله رو نابود کردند و حتی به نماز هم رحم نکرده اند،چرا شما اینهمه آنان را بزرگ می کنید و رضی الله رضی الله دور اونها می کنید و قربان صدقه آنها می روید؟ پ
5-صحیح بخاری، ج 4، ص 122، فضل الجهاد والسیر، باب إذا قالوا: صبأنا ولم یحسنوا اسلمنا، نقل کرده:زُهری از سالم و او از بدرش نقل می کند که: پیامبر خالد بن ولید را به سوی بنی جذیمه فرستاد. آنها نمیتوانستند بگویند «اسلمنا» گفتند: «صبانا» خالد شروع به کشتار و اسیر گرفتن کرد و به هر یک از ما اسیری را سپرد و گفت که اسیر خود را بکشید. من گفتم به خدا قسم من اسیر خود را نمیکشم و یاران من نیز هیچکدام نباید اسیر خود را بکشند. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتیم حضرت دوبار گفت: خدایا! من از آنچه که خالد انجام داد به سوی تو بیزاری میجویم.(عکس کتاب)خب،وقتی رسول خدا از عمل یک نفر که چنین جنایتی انجام داده،به سوی خدا بیزاری می جوید،شما چرا به او رضی الله عنه می گویید؟چرا رسول خدا به جای بیزاری جستن از او،رضی الله عنه تعارفش نکرد؟یعنی شما از رسول خدا بهتر می فهمید؟
6- صحیح البخاری: ج 3، ص383، کتاب النکاح، باب الوصاة بالنساء. نقل کرده:«کنّا نتّقی الکلام و الإنبساط إلى نسائنا على عهد النّبیّ صلَّى اللّه علیه و سلَّم، هیبة أن ینزل فینا شیء، فلمّا توفّی النّبیّ صلَّى اللّه علیه و سلَّم تکلّمنا و انبسطنا»..عبداللّه بن عمر مىگوید: در زمان پیامبر اکرم از تندخویى، بدرفتارى و کوتاهى در حق همسرانمان مىترسیدیم، زیرا ترس آن را داشتیم که در صورت بدرفتارى با همسرانمان، از سوى خداوند آیه اى در شأن ما نازل شود، اما پس از رحلت پیامبر اکرم رفتار ما با همسرانمان تغییر کرد، (زیرا مطمئن بودیم آیه اى نازل نخواهد شد)(عکس کتاب).کسانی که خودشان اعتراف می کنند که بعد از رحلت رسول خدا به نفاق روی آورده اند،و احکام دین خدا را زیرپا گذاشتند،چرا شما این همه آنها را بزرگ می کنید؟
7- در کتاب «تاریخ المستبصر» نوشته شیبانى (متوفاى 690 هجرى قمرى)آمده که :لأنّ الحنابلة یقولون فیما بینهم: لایکون الحنبلی حنبلیّاً حتّى یبغض علیّاً سویا».هر کس ادعاى پیروى از مذهب حنابله را دارد، باید مقدارى بغض و کینه نسبت به حضرت على رضى الله عنه در دلش وجود داشته باشد.ابن مجاور شیبانى، تاریخ المستبصر: ج 1، ص 101، بنا بر مکتبه شامله(عکس کتاب)مگر خودتان نقل کرده ایید که رسول الله ص فرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود چنین می گوید :قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78 .این رو بفرمایید توضیح بدید!
8-در منابع متعدد اهل سنت چنین آمده که: عایشه می گفت: به خدا قسم همچون زنى که از هووى خویش نفرت دارد، از على نفرت داشتم.«واللّه ما کان بینی و بین علیّ فی القدیم إلاّ ما یکون بین المرأة و أحمائها».طبرى، تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 60 ـ 61، حوادث سال 36و ابن کثیر، البدایة و النهایة: ج 7، ص 257، حوادث سال 36 و ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 348، حوادث سال 36(عکس کتاب ها)مگر رسول الله ص نفرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78
9-علمای شما یک بار درست و حسابی قضیه وهابیت رو برای ما روشن نکردند که آیا اونها رو فرقه ضاله می دونند یا نه!! بلکه همیشه میگن:چیزی به نام وهابیت وجود نداره...باشه آقا قبول ...بن باز،مفتی سابق عربستان گفته:حق این است که گنبد رسول الله ص خضراء باید ویران شود(عکس سایت بن باز)خب چه کسی این گنبد رو ساخته؟ ساخت حرم و گنبد،بالاخره بدعت و شرک هست یا نه ؟! خب کی اون رو ساخته؟ ما یا شما؟آیا قبول می کنید که گذشتگان شما بر شرک و بدعت مرده اند؟
10- صحیح بخاری مسلم نقل کرده اند که:رسول خدا فرموده:موقع صلوات،بر من و ال من باید صلوات بفرستید «قیل یا رسول الله! اما السلام علیک فقد عرفناه، فکیف الصلاة علیک، قال(ص) قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلّیت علی آل ابراهیم.صحابه به رسول خدا گفتند:ما بلدیم که به شما سلام کنیم،به ما بگویید چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟فرمود:بگویید اللهم صل علی محمد و علی ال محمد../صحیح البخاری ج 3، ص280، کتاب التفسیر، باب10، حدیث 4797 و ج4، ص164، کتاب الدعوات حدیث 6358 و ...خب شما بفرمایید بگویید:چرا علمای شما در صلوات فرستادن می گویند: صل الله علیه و سلم؟! چرا ننگشان می آید بر آل محمد صلوات بفرستند؟ بالاخره شما پیرو سنت کی هستید؟
11-ابن تیمیه که سایتهای شما از اون به شیخ الاسلام تعبیر می کنند،با اون همه دشمنی و بغضش با اهل بیت در منهاج السنه خودش می گوید: جعفر بن محمد(امام صادق ع) یکی از ائمه دین است به اتفاق همه علمای اهل سنت.ابن تیمیّه در این رابطه مىنویسد:«فإنّ جعفر بن محمد من أئمة الدین باتفاق أهل السنة».منهاج السنه ج2ص245.(عکس کتاب). خب پس چرا در فقه اهل سنت،به نظرات و آرا امام صادق ع ،استناد نشده؟
12- اهل سنت در منابع متعدد خود،آورده اند که رسول خدا ص به امیرالمومنین علی ع،فرمود: علی بن ابیطالب،صدیق اکبر است و او فاروق این امت است!«هذا أوّل من آمن بی و أوّل من یصافحنی یوم القیامة و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذه الأمّة یفرق بین الحق و الباطل»«به درستی که علی اول کسی است که به من ایمان آورده و اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند. و این علی، صدیق و راستگوی بزرگ است و او فاروق این امت است که حق و باطل را جدا می کند.المعجم الکبیر، ج 6، ص269؛ مناقب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ج 1، ص267؛ مجمع الزواید، ج 8، ص102؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص41(عکس کتاب ها) خب شما به چه دلیل به ابوبکر و عمر،صدیق و فاروق می گویید؟
13- طبق فتواى ابوحنیفه(امام اهل سنت) اگر شخصى زنى را براى زنا کردن اجاره کند، زنا شمرده نمىشود و حد زنا ندارد..«قد ذهب إلى هذا أبوحنیفة و لمیر الزنا إلاّ ما کان مطارفة و أمّا ما کان فیه عطاء أو استئجار فلیس زنا و لا حدّ فیه».ابن حزم، المحلى: ج 11، ص 250، مسأله 2213..(عکس کتاب)خب با این حساب مشکل خانه های فساد که در آن زنا میکنند چه هست؟اونها هم زنا می کنند و پولش رو می دهند!! ابوحنیفه امام شما،این فتوا را طبق کدام ایه و سنت و کدام عقل داده است؟
14-طبری مورخ معروف اهل سنت عقیده داشت که احمدبن حنبل امام اهل سنت فقط ناقل احادیث بوده و اصلا فقیه نبوده است!!ابن اثیر جزرى در تاریخ خود مىنویسد:«أنّ الطبری جمع کتاباً ذکر فیه اختلاف الفقهاء، لمیصنف مثله، و لمیذکر فیه أحمد بن حنبل. فقیل له فی ذلک، فقال: لمیکن فقیهاً، و إنّما کان محدثاً، فاشتدّ ذلک على الحنابلة و کانوا لایحصون کثرة ببغداد، فشغبوا علیه».طبرى کتابى نوشته و اختلاف نظر فقها در مسائل مختلف را در آن جمعآورى کرد، اما چون احمد بن حنبل را فقیه نمىدانست، هیچ اشاره اى به نظرات احمد بن حنبل نکرد. هنگامى که علت این کار را از وى پرسیدند، پاسخ داد: به نظر من احمد بن حنبل فقیه نبود، بلکه صرفا یک محدث و ناقل حدیث بود.حنابله بغداد از موضع و نظر طبرى درباره احمد بن حنبل ناراحت شدند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند.ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ: ج 7 ص 9، حوادث سال 310 هجرى قمرى، ذکر وفاة محمد بن جریر الطبری.دارالکتب العلمیه(عکس کتاب)+ (مطلب کامل و عکس های بیشتر)اگر این این طور است که احمد بن حنبل فقیه نبوده، چرا آقایان اهل سنت و وهابیون تکفیری این شخص را امام خود می دانند و در مسائل فقهی از او پیروی می کنند؟
15- رسول خدا به علی فرمود:أنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی »تو ای علی ،خلیفه بعد از من بر تمام مومنین هستی.السنة ، اسم المؤلف: عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی الوفاة: 287 ، ج 2 ص 565 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی.البانی هم ذیل این روایت گفته: روایت حسن است(عکس کتاب)+(مطلب کاملتر و عکس های بیشتر)رسول خدا فرموده: علی خلیفه بعد از من بر کل مومنین است.و البانی هم مهر تایید به این حدیث زده و هیچ راه فراری ندارید...چرا قبول نمی کنید؟
16-پرستش قاطر از نظر ابوحنیفه،به قصد تقرب به خدا،هیچ اشکالی ندارد!! این مطلب را ابن حبان در المجروحین ج2 ص 413 چاب عربستان سعودی شماره 1125 شرح حال ابوحنیفه آورده است.دقت کنید:أخبرنا الثقفى قال: حدثنا أحمد بن الولید الکرخی قال: حدثنا الحسن بن الصباح قال: حدثنا محفوظ بن أبى ثوبة قال: حدثنى ابن أبى مسهر قال: حدثنا یحیى ابن حمزة وسعید بن عبد العزیز قالا: سمعنا أبا حنیفة یقول: لو أن رجلا عبد هذا البغل تقربا بذلک إلى الله جل وعلا لم أر بذلک بأسا.(عکس کتاب) خب ابوحنیفه طبق کدام ایه و سنت این فتوا را داده؟
17- در المصنف عبدرزاق از زبان جناب عمر چنین آمده است:والله ما شککت منذ اسلمت الا یومئذ... به خدا قسم هیچ روزی مثل امروز صلح حدیبیه،(در نبوت محمد) شک نکرده بودم.المصنف عبدالرزاق ج5 ص 339(عکس کتاب)دیگر منابع:صحیح ابن حبان ج 11 ص224- موسسه الرساله.المعجم الکبیر ج 20 ص 14- مکتبه ابن تیمیه.الدر المنثور ج6 ص77- دارالمعرفه.تاریخ مدینه دمشق ج 57 ص 229- دارالفکراهل سنت بفرمایید پاسخ بدید،این شخصی که تا این حد ایمان ضعیفی داشته که با هر بگو مگویی،به نبوت حضرت محمد ص شک می کرده،چرا اینقدر او را بالا برده ایید؟
18-منابع بزرگان شما نقل کرده اند:اهل کتاب(یهود) اولین کسانی بودند که عمر بن خطاب را فاروق نامیدند!محمد بن سعد در الطبقات الکبرى (الکبیر) در صفحه 250 می نویسد :قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است(عکس کتاب) .منابع دیگر شما:کتاب معتبر البدایة والنهایة جلد 7 صفحه 150 (بنابر مکتبه شامله)(عکس کتاب) شما که به پیروی از یهودی ها،به عمر می گویید: فاروق فاروق،دیگر چرا خودتان را اهل سنت پیامبر ص می دانید و اسم خودتان را گذاشته ایید:اهل سنت؟!!! اگر بگویید:اهل یهود،بهتر و بیشتر به شما نمی آید؟ 19-.در صحیح بخاری شما در چندجا هست که همه انصار و گروهی از مهاجرین از جمله برادر رسول الله علی بن ابیطالب علیه السلام و زبیر و همراهان آنان،با خلافت ابوبکر مخالف بودند.دقت کنید:..6328 - حِینَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا ...هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه (و آله)سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت کردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند...صحیح بخاری ج4 ص258 چاپ المکتبه السلفیه قاهره (عکس کتاب) اینکه شما می گویید:همه مردم به اتفاق و با رضایت کامل،با ابوبکر بیعت کرده اند،آیا این یک دروغ نیست؟اگر دروغ نیست،پس چیست؟ 20- در صحیح بخاری و مسلم (صحیح ترین کتب اهل سنت بعد از قرآن) آمده است که عایشه به دیگر زنان رسول الله ص فحش می داده است: ...فَأَرْسَلْنَ زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَکَ یَنْشُدْنَکَ اللَّهَ الْعَدْلَ فی بِنْتِ بن أبی قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِیَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لَیَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَکَلَّمُ؟ قال: فَتَکَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَیْنَبَ حتى أَسْکَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبی صلى الله علیه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبی بَکْرٍصحیح البخاری ج 2 ص 231 ش 2581 کتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ.همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) زینب بنت جحش (همسر پیامبر) را فرستادند .او به نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمده و به درشتی سخن گفت ! و افزود که زنان تو از تو میخواهند که عدالت را بین زنان اجرا کنی ! و صدای خویش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوی عائشه متوجه کرده در حالی که او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و کار را به جایی رساند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عائشه نگاه کرده و فرمودند : آیا پاسخ میدهی ؟عائشه آنقدر پاسخ ناسزاهای زینب را داد که او مجبور به سکوت کرد !پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عائشه نگاه کرده و فرمودند : او دختر ابوبکر است !!! (عکس کتاب)واینجا ابن حجر عسقلانی هم بعد از نقل روایت مینویسد :لکن روى النسائی وابن ماجة مختصرا من طریق عبد الله البهی عن عروة عن عائشة قالت دخلت على زینب بنت جحش فسبتنی فردعها النبی صلى الله علیه وسلم فأبت فقال سبیها فسببتها حتى جف ریقها فی فمها.فتح الباری ج 5 ص 152.نسائی و ابن ماجه از عائشه نقل کردهاند که گفته است: نزد زینب رفته بودم که وی مرا ناسزا گفت ، با این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) او را نهی کرد ولی او دست برنداشت.حضرت به من فرمود : تو هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را ناسزا گفتم که آب دهن او در گلویش خشک شد.!! یا ابن سعد در طبقات کبری آورده است :أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبی عون قال قالت عائشة کنت أستب أنا وصفیة فسببت أباها فسبت أبی وسمعه رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا صفیة تسبین أبا بکر یا صفیة تسبین أبا بکرالطبقات الکبرى ج 10 ص 79 ، مکتبه خانجی.قاهره عائشه گفته است که من و صفیه به یکدیگر دشنام میدادیم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نیز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سخن او را شنیده و فرمودند : ای صفیه ! به ابوبکر دشنام میدهی؟! (عکس کتاب)مطلب کامل تر در اینجـــــــــــــا 21- اهل سنت نقل کرده اند که:هرکس بغض ابوبکر و عمر را داشته باشد،فرشتگان آسمان او را لعن می کنند...إن فی السماء الدنیا ثمانین ألف ملک یستغفرون الله عز وجل لمن أحب أبا بکر وعمر وفی السماء الثانیة ثمانین ألف ملک یلعنون من أبغض أبا بکر وعمر ...در آسمان دوم هشتاد هزار ملک هستند که لعن می کنند کسانی را که غضب دارند به ابوبکر و عمر .الکامل عبد الله بن عدی ج 2 ص 341 دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان.تاریخ بغداد ج 7 ص 395 وهذا الإسناد صحیح ورجاله کلهم ثقات و تاریخ مدینة دمشق ج 30 ص 148 دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان و... مطلب کامل تر در اینجا اما یکی از آن کسانی که بغض ابوبکر و عمر را داشته است،سرور زنان اهل بهشت،صدیقه کبری حضرت فاطمه(س) هست. فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتی تُوُفِّیَتْ. فاطمه دختر رسول خدا از ابوبکر غضبناک شد و از وى روى گردان شد و این غضب ادامه داشت تا از دنیا رفت.صحیح بخاری کتاب ابواب خمس.باب فرض الخمس...وعاشت بعد النبی صلى الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها على لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر وصلى علیها...حضرت فاطمه س،تا 6 ماه بعد از پیغمبر زنده بود،وقتی از دنیا رفت،شوهر او،علی علیه السلام،شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد،و خودش بر فاطمه س نماز خواند.بخاری ج5ص83 کتاب المغازی،باب غزوه خیبرحال سوالی که علمای مکتب سقیفه باید پاسخ بدهند این است که: آیا فرشتگان،سرور زنان اهل بهشت را لعن و نفرین می کنند؟ 22-ابن کثیر،عالم بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر البدایه و النهایه می گوید:اکثر پادشاهان و امیران و تاجران و عوام و کاتبان و فقیهان و قاضیان اهل سنت،گرفتار عمل قوم لوط هستند...وهی فاحشة اللواط التی قد ابتلى بها غالب الملوک والأمراء والتجار والعوام والکتاب والفقهاء والقضاة ونحوهم إلا من عصم الله منهم این کار ، لواط است که اکثر پادشاهان و امیران و تاجران و عوام و کاتبان و فقیهان و قاضیان و امثال آنها به آن گرفتار شدهاند ، جز گروهی که خداوند آنها را حفظ کرد ! البدایه و النهایه ج7 ص2461 دارصادر بیروت عکس کتاب و مطلب کامل تر در اینجا آیا این حقیقت دارد؟بفرماید پاسخ بدید. 23-در منابع معتبر اهل سنت،از جمله عمده القاری شرح صحیح بخاری،آمده است که عمربن الخطاب دستور داد که کسی حق ندارد اسم فرزند خود را محمد ـــ ص ـــ بگذارد،و هرکس هم اسمش محمد هست،باید آنرا تغییر دهد...وکان عمر رضی الله تعالى عنه کتب إلى أهل الکوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذکر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلک فترکهم...عمر به اهل کوفه نامه نوشت که هیچ کس نامش را همنام پیامبر نگذارد و به مردم مدینه امر می کرد که هر کس نامش به نام محمد است باید نامش را تغییر بدهد.عمده القاری شرح صحیح بخاری ج15 ص54 دارالکتب العلیمه کتاب خمس مطلب کامل تر در اینجا چه ننگی در اسم پیغمبر خداص بوده که خلیفه دستور داده کسی حق ندارد اسمش را محمد بگذارد؟ 24-در صحیحترین منبع حدیثی اهل سنت یعنی صحیح بخاری روایتی آمده که در آن گفته شده:خداوند به دو نفر می خندد... حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ أَبِی الزِّنَادِ عَنْ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ،أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَضْحَکُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَیْنِ یَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ یَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُ هَذَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلُ ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الْقَاتِلِ فَیُسْتَشْهَدُ.خدا به دو نفر میخندد: یکى کسى است که در راه خدا جهاد میکند و شهید میشود و دیگرى قاتل او که بعدا مسلمان شده و شهید میشود و هر دو به بهشت میروند.صحیح بخارى، کتاب الجهاد والسیر، باب الکافر یقتل المسلم مطلب کامل تر دراینجا میشه بفرمایید کجای این مطلب خنده دار است که خدا می خندد؟اصلا وقتی قرآن میفرماید:خداوند مثل و مانند ندارد،چطور شما میگویید می خنند؟آیا مطمئنید هرکس از صحیح بخاری پیروی کند،سعادت می یابد؟ 25-وهابیها ، شیعیان را به خاطر توسل به انبیاء و اولیای الهی مشرک میدانند و این کار را قبر پرستی میدانند؛ اما بنابر منابع معتبر اهل سنت،اگر توسل به قبر شرک باشد؛ اولین کسی که مشرک میشود، عائشه دختر ابوبکر است... دارمی در سنن خود مینویسد:بَاب ما أَکْرَمَ الله تَعَالَى نَبِیَّهُ صلى الله علیه وسلم بَعْدَ مَوْتِهِ 93 - حدثنا أبو النُّعْمَانِ ثنا سَعِیدُ بن زَیْدٍ ثنا عَمْرُو بن مَالِکٍ النُّکْرِیُّ حدثنا أبو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بن عبد اللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ قَحْطًا شَدِیدًا فَشَکَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت: انْظُرُوا قَبْرَ النبی صلى الله علیه وسلم فَاجْعَلُوا منه کووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّیَ عَامَ الْفَتْقِ. باب کرامتهایی که خداوند به پیامبرش بعد از وفات آن حضرت داده است:اوس بن عبد الله میگوید : مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ پس به عائشه شکایت کردند، عائشه گفت: به قبر رسول خدا (ص) رو بیاورید، و پنجرههایی از آن به سوی آسمان بگشایید؛ به طوری که بین قبر آن حضرت و آسمان سقفی نباشد. راوی گوید: مردم همین کار را انجام دادند ؛ پس باران فراوانی بارید؛ تا جایی که گیاهان رویید و شترها آن قدر چاق شدند که از شدت چربی ترک برداشتند، به حدی که آن سال را سال ترکیدن نامیدند .سنن الدارمی ، ج 1، ص227،دار المغنی للنشر والتوزیع مطلب کامل تر در اینجا آیا اهل سنت و وهابیها حاضرند عائشه را قبر پرست و مشرک معرفی کنند؟ 26-ابن تیمیه آورده است:ابن عباس از رسول الله نقل می کند که:رأیت ربّی عزّ وجلّ، شابّ أمرد وفرده جعد قطط، فی روضه خضرا...خداوند را به صورت نوجوانى دیدم که هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) …بیان التلبیس الجهمیه ج7ص290 عکس کتاب و مطلب کامل تر اگر این مطلب درست هست که خدا موهایش فرفری است،پس قرآن اشتباه کرده که گفته:خدا مثل و مانند ندارد.درسته؟ اگر هم ابن تیمیه کذاب تشریف دارند،چرا علمای اهل سنت و سایت های ایشان،یک کذاب را شیخ الاسلام خطاب می کنند؟ 27 -در صحیح بخارى و دیگر صحاح اهل سنت آمده است که عائشه، حتى دوست نداشت که نام امیرمؤمنان ع را ببرد!! دقت کنید:2588- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِى بَیْتِى فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَکَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ.عبید الله بن عباس از عائشه نقل کرده است که: وقتى بیمارى رسول خدا (ص) شدت گرفت، از همسرانش اجازه گرفت که در خانه من دوران نقاهت را بگذراند و آنها اجازه دادند؛ پس در حالى که پاهاى حضرت بر زمین کشیده مىشد، و دو مرد که یکى از آنها عباس و دیگرى مردى دیگرى بود، خارج شد..عبید الله گفت: من سخن عائشه را براى ابن عباس نقل کردم؛ پس ابن عباس گفت: آیا مىدانى آن مردى که عائشه نامش را نبرد چه کسى بود؟ گفتم خیر. گفت: او على بن أبى طالب بود.صحیح بخاری ج2 ص234 المطبعه السلفیه عکس کتاب و مطلب کامل تر سوال:وقتی عایشه،از بردن اسم برادر رسول خداص و داماد او،نفرت داشته و بدش می آمده،چرا شما می گویید که بین او و علی ع هیچ کدورتی نبوده و حتی جنگ جمل را هم تعدادی فتنه گر آغاز کرده و عایشه فقط برای سیزده به در به بصره رفته است؟ 28-در کتاب صحیح بخاری(صحیح ترین کتاب بعد از قرآن در نزد اهل سنت) روایت جالبی هست که نشان می دهد خداوند،بند تمبان دارد.امیدوارم بدون تعصب مطالعه بفرمایید 4830 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ... از پیامبر روایت شده: وقتی خدا همه خلق را آفرید . رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه میبرم.خدا به او میگوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع میکنم ؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحیح بخاری ج3ص292 مکتبه سلفیه کتاب التفسیر سوره محمدص آیه (( وتقطعوا ارحامکم)) عکس کتاب و مطلب کامل تر مطمئنید این توحید،همان توحید محمد رسول الله ص هست؟ 29-ابوالقاسم اصفهانى این مطلب را از زبان رسول خدا ص نقل کرده:وقال : النساء شر کلهن وشر ما فیهن قلة الاستغناء عنهن .پیامبر ص فرمودند: زن همه اش شر است و بدتر از آن اینکه بىنیازى از آنها کم است.محاضرات الأدباء ومحاورات الشعرء والبلغاء، ج2 ص 218 دارمکتبه الحیاه یا امام شافعی زنان را شیطان می دانستلغنا أن الشافعی رأى امرأة فقال :إن النساء شیاطین خلقن لنا * نعوذ بالله من شر الشیاطین/ فقالت :إن النساء ریاحین خلقن لکم * وکلکم یشتهی شم الریاحی.از شافعى چنین رسیده که زنى را دید سپس گفت : زنان شیطان هایى هستند که براى ما مردان خلق شده ، خدایا ما از شر شیاطین به تو پناه مىبریم .زن نیز در جواب وى گفت : زنان گل و ریحاناند که براى شما مردان خلق شدهاند ، در حالیکه شما مردان همه عاشق بوى گل و ریحان هستید .الأسنوی الأموی طبقات الشافعیة، ج1 ، ص298،یا زن، سگ سیاه و الاغ نماز را باطل میکنند حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا إسماعیل بن عُلَیَّةَ ح قال وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا إسماعیل بن إبراهیم عن یُونُسَ عن حُمَیْدِ بن هِلَالٍ عن عبد اللَّهِ بن الصَّامِتِ عن أبی ذَرٍّ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إذا قام أحدکم یُصَلِّی فإنه یَسْتُرُهُ إذا کان بین یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإذا لم یَکُنْ بین یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإنه یَقْطَعُ صَلَاتَهُ الْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ وَالْکَلْبُ الْأَسْوَدُ .پیامبر ص فرمودند : زمانى که یکى از شما براى نماز ایستاد اگر در جلویش چیزى مثل عصا بود نمازش را مىپوشاند زمانى که بین او دستانش امثال عصا نبود پس در این هنگام نمازش را الاغ ، زن و سگ سیاه باطل مىکند .صحیح مسلم، ج1، ص232 کتاب الصلاه باب قدر ما یستر المصلی مطلب کامل تر با عکس کتاب ها آیا این توهین به مقام زن نیست؟ 30- با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است که رسول خداص، قرآن و اهل بیت ص را جانشین(خلیفه) بعد از خود معرفی کرده اند.(دقت کنید که رسول الله ص آنها را خلیفه بعد از خود معرفی کرده) برچسبها: بعضی از راویان صحیح بخاری،معلوم نیست کی هستند+تصویر برای دانلود تصویر با کیفیت اصلی کلیک کنید برای دیدن تصویر،در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید آن وقت این وهابیون می آیند در ابن شبکه ها می گویند: همه راویان بخاری مشخص هستند و همه هم خیلی خوب و عالی هستند.اصلا نمی دانند حماد بن حمید کی هست،ولی از او روایت نقل کرده اند.اما از جعفربن محمد(امام صادق) علیه السلام که استاد ابوحنیفه و دیگر امامان اهل سنت بوده و حتی ابن تیمیه ناصبی می گوید: جعفربن محمد،یکی از ائمه دین هست،آقای بخاری حتی یک روایت نقل نکرده است. وقتی معلوم نیست که بعضی راویان صحیح بخاری،کی هستند،چطور این کتاب،صحیح نام نهاده شده است؟ برچسبها: پیشگویی رسول الله صلی الله علیه و آله از ظهور وهابیت+تصاویر دانلود تصاویر با کیفیت اصلی
درسنن ابی داود چنین آمده: هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِیقَةِ طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ تصویر اول تصویر دوم تصویر سوم تصویر چهارم
اگر به وهابیان،نگاه کنید،متوجه می شوید،همه سرهایشان را با تیغ زده اند.(یعنی سر را با تیغ می زنند و بعد یک پارچه روی سر می اندازند) تصویر اول تصویر دوم تصویر سوم تصویر چهارم تصویر پنجم
علامت دوم: کشتن مسلمانان:
برچسبها: مقایسه ایی بین ادب دو خلیفه
برچسبها: ابوبکر ،دخترش عائشه را متهم به فحشاء کرده است+تصویر کتاب
تقدیم به پیروان عائشه وهابیون به دروغ می گویند که:شیعه معتقد هست که عائشه(نعوذبالله) زنا می داده است.در حالی که این تهمتی بیش نیست و خداوند به خاطر این تهمت،از گناه آنان نگذرد.اینان در شبکه های خود بارها گفته اند:هرکس اعتقاد داشته باشد که عایشه زنا داده،کافر هست.اما جالب هست بدانید که ابوبکر معتقد بوده دخترش عایشه زنا داده!! ابوبکر خطاب به رسول خدا (ص): چرا انتظار زنی را میکشی که به تو خیانت و مرا رسوا کرده است؟! برچسبها: حذف روایت أنا مدینة العلم و علی بابها از کتاب سنن ترمذی تصویر تحریف و خیانتی دیگر در مکتب سقیفه+تصویر
شاهد دوم : سیوطی شاهد سوم : ابن حجر هیثمی شاهد چهارم: ابن تیمیه
با این که،سیوطی،ابن اثیر جزری،ابن حجر هیثمی و ابن تیمیه ناصبی گفته اند روایت «أنا من مدینة العلم وعلی بابها»را ترمذی آورده،اما هم اکنون این روایت در سنن ترمذی موجود نیست.حالا همان بز ام المومنین آمده و این روایت را در سنن ترمذی خورده،یا هر بلایی سر این روایت آمده ما نمی دانیم. برچسبها: طبق فتواى ابوحنیفه(امام اهل سنت) اگر شخصى زنى را براى زنا کردن اجاره کند، زنا شمرده نمىشود و حد زنا ندارد + عکس کتاب
ابن حزم اندلسى در کتاب المحلی فتواى ابوحنیفه را اینگونه بیان کرده است: ابوحنیفه قائل است اگر کسى زنى را براى زنا کردن اجاره کرده باشد و با او زنا کند، این عمل، زنا محسوب نمىشود و حد زنا نیز جارى نمىشود!! «قد ذهب إلى هذا أبوحنیفة و لمیر الزنا إلاّ ما کان مطارفة و أمّا ما کان فیه عطاء أو استئجار فلیس زنا و لا حدّ فیه».ابن حزم، المحلى: ج 11، ص 250، مسأله 2213
قضاوت با شما برچسبها: تحریف نظر امیرالمومنین ع درباره ابوبکر و عمر+تصویر خیلی واضح و روشن،علی علیه السلام،ابوبکر را کذاب و خائن و حیله گر و گناه کار می داند،اما پیروان مکتب سقیفه وقتی دیدند که این روایت،اساس مکتب پوچ و بی اساس آنها را ویران می کند،و از طرف دیگر مردم نباید بفهمند که علی ع ،آن دو را کذاب و خائن میدانست،امدند و نظر علی ع را از روایت حذف کردند تا از آبروی نداشته ی آن دو،دفاع کرده باشند.دقت کنید:
برچسبها: تحریفی دیگر در مکتب سقیفه+تصویر اگر پاورقی در تصویر به خوبی قابل مشاهده نیست،کلیــک کنید به چاپ دیگری از مسنداحمد-موسسه الرساله-هم دقت کنید و ببینید که پیامبر خدا دستور داده که از کتاب خدا و اهل بیت ایشان اطاعت شود و نه کتاب خدا و سنت!
برچسبها: آیا عایشه برای اصلاح امت به جمل رفته بود؟ در ضمن عایشه می خواست بین کی و کی را اصلاح کند؟اصلا علی با کی مشکل داشت که عایشه خانم می خواست بین انان را اصلاح کند؟آیا باز هم ادعا میکنید که عایشه برای اصلاح آمده ؟ آیا باز هم می گویید که فتنه گران جنگ را شروع کردند؟آیا خجالت نمی کشید که این قدر دروغ تحویل مخاطبان خود می دهید؟آیا هدف شما،دفاع از حق هست یا دفاع از کسی که در برابر خدا و حق قرار گرفته؟؟ ==================== برچسبها: تقدیم به پیروان مکتب سقیفه+تصویر
ای پیروان جمل ! لطف کنید به این سؤالات پاسخ دهید: در ضمن،ای پیروان مکتب سقیفه،عایشه می خواست بین کی و کی را اصلاح کند؟اصلا علی با کی مشکل داشت که این خانم می خواست بین انان را اصلاح کند؟آیا خجالت نمی کشید که این قدر دروغ تحویل مخاطبان خود می دهید؟آیا هدف شما،دفاع از حق هست یا دفاع از کسی که در برابر خدا و حق قرار گرفته؟؟ برچسبها: چرا فاروق اعظم علی بن ابیطالب(ع)بعد از جنگ جمل،عائشه را مجازات نکرد؟ وهابیون و اهل سنت میگویند:اگر عائشه باعث جنگ جمل و کشتن هزاران نفر از مسلمانان شده،چرا صدیق اکبر(ع) عائشه را مجازات نکرد؟مگر نه این است که هرکس در سرزمین اسلامی فساد کند و باعث کشتن مردم بی گناه شود،باید کشته شود،پس چرا عائشه مجازات نشد؟
به این آقایان می گوییم: 1-اولارسول خداص،به صدیق اکبر(ع)فرموده بود که اگر بر عائشه پیروز شدی،با او مدارا کن و او را به خانه اش برگردان،حضرت فاروق اعظم(ع)هم به دستور رسول الله ص عمل کرد و عائشه را نکشت(1) 2- کشتن اسیر جایز نیست(کاملا برعکس عمربن الخطاب و سربازان او که در ماجرای حمله آنها به ایران و آن همه قتل و غارت و جنایت، اسیران ایرانی را یکی یکی سر بریدند) 3- با اینکه حضرت فاروق(ع)در کشتن عثمان،هیچ نقشی نداشت،عائشه به بهانه خونخواهی عثمان آن فتنه عظیم را ایجاد کرد،حال فرض کنید که حضرت صدیق(ع)عائشه را می کشت،آیا فرصت طلبان،حکم جهاد علیه آن حضرت صادر نمی کردند و باعث فتنه دیگری بین مسلمین نمی شدند؟امیرمؤمنانی که، عائشه را بدون مجازات و با احترام به مدینه برگرداند؛ آیا اگر به او آسیبى مىزد و یا در معرکه کشته مىشد، معاویه چادر او را پیراهن عثمان نمىکرد؟قطعا معاویه بهانه بهتری پیدا می کرد و میگفت:ایهاالناس،علی(ع)ناموس رسول خداص را کشت و مردم را بهتر بر علیه آن حضرت(ع)تحریک میکرد 4- چرا موسی(ع)سامری را نکشت؟سامرى قوم حضرت موسى علیه السلام را در غیاب او گمراه کرد و باعث شد که پیروان موسى به جاى خداوند گوساله پرست شوند و در حقیقت تمام زحمات حضرت موسى و حضرت هارون علیهما السلام تا آن روز برباد برود.اما وقتى حضرت موسى از میعاد برگشت، به جاى کشتن سامرى او را رها کرد تا در قیامت به عذاب ابدى که خداوند وعدهاش را داده بود، گرفتار شود.شاید صدیق اکبر(ع) هم به همین علت،عائشه را نکشت(3) 5- چرا رسول الله ص،عبدالله بن ابی منافق را نکشت؟عبدالله بن ابی،کسی بود که به عائشه تهمت زنا زده بود،علمای بزرگ اهل سنت گفته اند:رسول الله ص،عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زیرا خداوند براى او در آخرت عذاب سختى آماده کرده است و اگر در این دنیا حد زده مىشد، از عذاب قیامت او کاسته مىشد و تخفیفى براى او بود.(4)نه تنها رسول خدا، عبد الله بن أبى را نکشت؛ بلکه وقتى او از دنیا رفت، در تشییع جنازه او حاضر شد و خود را کفن و دفن کرد و بر جنازه او نماز خواند.بنابراین همان طورى که رسول خدا ص، عبد الله بن أبى منافق را به خاطر مصالح اسلام و مسلمین نکشت،حضرت فاروق اعظم(ع) هم به خاطر مصالح اسلام و مسلمین از مجازات عائشه گذشت. 6- همانطورى که رسول خدا صلى الله علیه وآله در فتح مکه، هند جگرخوار را نکشت؛صدیق اکبر(ع)هم عائشه را نکشت با این که به اتفاق مسلمانان،هند،اسلام نیاورد و در حال کفر مرد؛ اما رسول خدا صلى الله علیه وآله، انتقام شهداى جنگ احد؛ به ویژه عموى گرامیش حمزه سید الشهداء را از او نگرفت و او را رها کرد. ****************************************************************************** منابع:1-بیهقى در دلائل النبوة، حاکم نیشابورى در المستدرک، شیخ مفید در کتاب الجمل و... نقل کردهاند:أَبُو نُعَیْمٍ قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْن العباس الهمدانى، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِى، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِى الْجَعْدِ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: ذَکَرَ النَّبِى (ص) خُرُوجَ بَعْضِ نِسَائِهِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ، فَضَحِکَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَ: " انْظُرِى یَا حُمَیْرَاءُ، أَنْ لا تَکُونِى أَنْتِ "، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِى، فَقَالَ: یَا عَلِى، " وُلِّیتَ مِنْ أَمْرِهَا شَیْئًا فَارْفُقْ بِهَا ".از ام سلمه نقل شده است که رسول خدا (ص) از شورش برخى از همسرانش خبر داد عایشه از این خبر خندید پیامبر به او فرمود: «مراقب باش اى حمیراء که تو نباشى» سپس رو به صدیق اکبر على علیه السّلام کرد و گفت: «اى ابو الحسن اگر کارى از امور او را عهده دار شدى با او مدارا کن».دلائل النبوة، ج6، ص411، طبق برنامه الجامع الکبیر.المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص129، ح4610،دار الکتب العلمیةو شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص338، و الشیخ المفید الجمل، ص230، ناشر: مکتبة الداوری ـ قم. ــــحدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أَبِى ثنا حُسَیْنُ بن مُحَمَّدٍ قال ثنا الْفُضَیْلُ یَعْنِى بن سُلَیْمَانَ قال ثنا محمد بن أَبِى یحیى عن أَبِى أَسْمَاءَ مولى بنی جَعْفَرٍ عن أَبِى رَافِعٍ ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال لعلی بن أبی طَالِبٍ انه سَیَکُونُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ عَائِشَةَ أَمْرٌ قال أنا یا رَسُولَ اللَّهِ قال نعم قال فانا أَشْقَاهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال لاَ وَلَکِنْ إذا کان ذلک فَارْدُدْهَا إلى مَأْمَنِهَا.رسول خدا صلى الله علیه وآله به صدیق اکبر على بن أبى طالب علیه السلام فرمود: به زودى بین شما و عائشه اتفاقاتى مىافتد. فاروق اعظم علیه السلام سؤال کرد؟ بین من و او ؟ فرمود: بلى. باز امام علیه السلام سؤال کرد: آیا من بر شقاوت هستم اى رسول خدا ؟ فرمود: نه، ولى هر وقت این اتفاق افتاد او را به منزلش برگردان.، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص393، ح27242، مؤسسة قرطبةو المعجم الکبیر، ج1، ص332، ح995،مکتبة الزهراءو شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص395، هیثمى هم بعد از نقل این روایت مىگوید:رواه أحمد والبزار والطبرانی ورجاله ثقات.این روایت را احمد، بزار و طبرانى نقل کرده و راویان آن ثقه هستند.، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص234، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی 2-سرخسى حنفى مىنویسد که عائشه در جنگ اسیر شده بود و کشتن اسیر جایز نیست:وفی حال اشتغالها بالقتال إنما جاز قَتْلُها دَفْعاً وقد إندفع ذلک حین أسِرَتْ کالولد یقتل والدَه دفعا إذا قصده ولیس له ذلک بعد ما اندفع قصده ولکنها تحبس لارتکابها المعصیة ویمنعها من الشر والفتنة.البته در حال جنگیدن، کشتن زن باغیه براى دفاع از خود، جایز است؛ اما وقتى اسیر شد، کشته نمىشود؛ همانند فرزندى که پدرش را به خاطر دفاع از خود مىکشد؛ اما اگر خطر کشته شدن توسط پدر دفع شود، حق کشتن او را ندارد. اما این زن زندانى مىشود؛ چرا که مرتکب معصیت شده. و از شر و فتنه بازداشته مىشود. از دیدگاه اسلام کشتن اسیر به هیچ وجه جایز نیست. بلى کشتن رقیب در میدان جنگ جایز است؛ اما زمانى که اسیر مىشود و خود را تسلیم مىکند، کشته نمىشود؛ 3-وقتى حضرت موسى از میعاد برگشت، به جاى کشتن سامرى به او گفت:قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فىِ الْحَیَوةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّن تخُْلَفَهُ وَانظُرْ إِلىَ إِلَاهِکَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فىِ الْیَمِّ نَسْفًا. طه/97.(موسى) گفت: «برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویى «با من تماس نگیر!» و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مىکردى! و ببین ما آن را نخست مىسوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا مىپاشیم! 4-قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در این باره مىنویسد:قال علماؤنا وإنما لم یُحَد عبدُ الله بن أبی لأن الله تعالى قد أعدَّ له فی الآخرة عذابا عظیما فلو حُد فی الدنیا لکان ذلک نقصاً من عذابه فی الآخرة وتخفیفاً عنه.دانشمندان ما گفتهاند که عبد الله بن أبى حد زده نشد؛ زیرا خداوند براى او در آخرت عذاب سختى آماده کرده است و اگر در این دنیا حد زده مىشد، از عذاب قیامت او کاسته مىشد و تخفیفى براى او بود.الجامع لأحکام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة. برچسبها:
اعتراف عمر به جنایات خویش در نامه ای به معاویه
علامه مجلسی(ره)در بحارالانوارمجلد30 صفحه287 رقم151 باسند مذکور ازابوحسين محمدبن هارون بن موسی التلعكبري ازپدرش ازابوعلي محمد بن همام ازجعفربن محمد بن مالک الفزاری از عبد الحمن بن سنان صيرفي از جعفربن علی حوار ازحسن بن مسکان از مفضل بن عمر جعفی ازجابر جعفی از سعيد بن مسيب که:
زمانی که حسين بن علی(صلوات الله عليهما)کشته شدوخبر شهادت وبريدن سر آن حضرت و بردن آن نزد يزيد ابن معاویه (لعنهما الله)وکشته شدن هیجده نفر از اهل بیت و پیجاه و سه نفر از شیعیان و علی اصغر که طفلی شیر خوار بود در پیش رویش و اسیر شدن ذریّه آنحضرت در مدینه منتشر شد و مجلس ماتم در حضور زنان پیامبر(صلّ الله علیه وآله وسلّم)درخانه ام سلمه و در خانه های مهاجرین و انصار بر پا گردید؛پس عبدالله بن عمربن خطاب(لعنهما الله) فریادزنان،لطم زنان وگریبان چاک زنان! از خانه اش بیرون آمد و می گفت:«ای گروه بنی هاشم و قریش ومهاجرین وانصار!آیارواست این کارها نسبت به رسول خدا واهل بیت و ذریّه اش در حالی که شما زنده اید و روزی می خوریدو در برار یزید ساکت بنشینید؟»،پس از مدینه خارج شد ودر تمام روز و شب مردم را تحریک می کرد و به شهری وارد نمی شد مگر اینکه فریاد می کشید و اهالی شهر را بر علیه یزید می شورانید،تا اینکه اخبار به یزید نوشته شد.
پس از گروهی از مردم عبور نکرد مگر اینکه به حرف هایش گوش دادند و یزید را لعن کردند و می گفتند:«این عبدالله بن عمر(لعنهما الله)خلیفه رسول خداست که کار یزید را با اهل بیت رسول خدا انکار می کندومردم را به نفرت جستن ازیزید می خواند؛هرکه اورا یاری نکند دین ندارد ومسلمان نیست».مردم شام مضطرب شدند،عبدالله بن عمر(لعنهما الله) به سوی دمشق روانه شد و عده از مردم به دنبالش بودند،پس خبرچین یزید(لعنه الله)وارد شد و خبر به ورودش داد و عبد الله می آمد در حالی که دست بر فرق سرش گذاشته بود ومردم شتابان از جلو و عقب او حرکت می کردند.
یزید گفت:«هیجانی از هیجانهای ابامحمد(کنیه عبدالله بن عمر(لعنهما الله)) است،به زودی به اشتباه خود پی خواهد برد!سپس به او اذن مجلس خصوصی داد؛عبدالله بن عمر داخل شد وفریاد زنان می گفت:«داخل نمی شوم ای امیرالمؤمنین!با اهلبیت محمد (صلّ الله عليه و آله) کاری کرده ای که اگر تُرک و روم توانایی داشتند روا نمی داشتند آنچه را که تو روا داشتی و نمی کردند آنچه را که تو کردی.از این بار گاه دور شو تا مسلمانان کسی را که از تو سزاوار تر است انتخاب کنند».یزید به او مرحبا گفت وتواضع کرد و او را به سینه خود چسبانید و گفت:ای ابا محمد!هیجان زده نشو و فکر کن وچشم و گوشت را باز کن.در باره پدرت عمربن خطاب(لعنه الله) چه میگویی؟آیا هدایت کننده و هدایت شده و خلیفة رسول الله(صلّ الله عليه و آله)ویاور او و پدر زن اوکه خواهرت حفضه باشد نبود؟آیا کسی نبود که به رسول الله(صلّ الله عليه و آله)گفت: «لات و عزّی آشکارا پرستش می شوند و الله در نهان»؟
عبد الله بن عمر(لعنهما الله)گفت: «همانطور است که وصف کردی،در باره اش چه میخواهی بگویی؟»
یزید(لعنه الله)گفت:پدرتو حکومت شام را به پدرم داد یاپدر من خلافت رسول الله را به پدر تو داد؟ عبدالله بن عمر گفت:پدر من حکومت شام را به پدر تو داد. گفت:ای ابامحمد!آیابه سبب پدرت وعهدی که با پدر من بست راضی می شوی؟یا راضی نمی شوی؟ عبدالله گفت:راضی می شوم دوباره پرسید:آیا به سبب پدرت راضی می شوی؟ گفت: بله
سپس یزید(لعنه الله)بادستش(به نشانه پیمان و عهد)به دست عبد الله زد و گفت: بیا تا آنرا بخوانی! پس برخاست و با او رفت و سپس وارد مخزنی از خزائن او شدند؛پس یزید(لعنه الله)صندوقی را خواست و در آنرا باز کرد و از آن جعبه ای قفل شده و مهر شده بیرون آورد؛آنرا هم باز کردو طوماری که در پارچظ ابریشمی سیاهی پیچیده شده بود بیرون آورد و آنرا با دستش باز کرد و گفت: ای ابامحمد! آیا این دست خطّ پدرت هست یانه؟ گفت آری به خدا.پس طومار را از دست یزید(لعنه الله) گرفت وبوسید! یزید(لعنه الله)به او گفت:بخوان.و عبد الله بن عمر(لعنه الله) آن نامه را خواند، پس در آن نامه ایچنین نوشته بود:
« بسم الله الرحمن الرحیم؛آن کسی که مارا باشمشیر وادار کرد که به او اعتراف نمائیم،اقرار کردیم درحالی که سینه ها از خشم و غضب خروشان،وجانها آشفته و مشوّش،و نیت ها و دیدگان در شک و تردید بود،بدان جهت از او اطاعت کردیم که شمشیر قوم و قبیلة یَمَنی خود رااز سر ما بردارد و آن کسانی از قریش که دست از دین آباء و اجدادی خود برداشته بودند مزاحم ما نشوند.به بت«هبل»ودیگربتان و«لات»و«عزّی»قسم که عمر از آنروز که آنها را پرستیده هرگز دست از آنها برنداشته،پروردگار کعبه را نپرستیده و گفتاری از محمد را تصدیق ننموده است مگربه جهت حیله و بدست آوردن فرصت مناسب و ضربه زدن به او،او سحر و جادوی بزرگی برای ما آورد که به سحر های بنی اسرائیل با موسی و هارون و داوود و سلیمان و پسرمادرش،عیسی،افزود و سسحر و جادوی همة آنان را او یک تنه آورد و برآنان این نکته را افزود که اگر او را باور داشته باشند، باید این نکته را بپذیرند که او سالار و آقای ساحران است.
پس ای پسر ابوسفیان!پیرو سنت و دین خود و قوم خودت باش و عمل به همان چیزی که گذشتگان تو برآن بودند،به انکار این بنای کعبه که عقیده دارند که پروردگارشان به آمدن طواف این خانه امر کرده و آن را برایشان قبله قرار داده است و خیال کردند که آن خانه خداست،وفادار باش وبه نماز و حجّشان که رکن دین خود قرار داده و می پندارند که از جانب خداست توجهی نداشته باش!
از جمله کسانی که محمد را یاری کردند این سلمان فارسی طمطمانی(کسی که زبانش فصیح نیست)است به نام روزبه.و گفتند که به محمد وحی نازل شده است:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ»(آل عمران:96) و می گویند خداوند گفته است : «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»(بقره:144)
آنان نمازشان را برای سنگها قرار داده اند،اگر نبود سحر او چه چیز باعث می شدکه ما از پرستش بتان دست برداریم؟ با اینکه آنها هم از سنگ،چوب،مس،نقره وطلاست؟به لات و عزی قسم که دلیلی برای دست برداشتن از اعتقاد دیرین خود نداریم،اگرچه سحر و به اشتباه اندازی کنند.تو با چشم باز بنگر و با گوش شنوا بشنو،با جان و دلت در اوضاع آنها فکر کن وشکر کن لات و عزی و خلافت سید رشید عتیق بن عبد العزّی(کنیّة ابوبکر(لعنه الله))را بر امت؛ وحکومت او بر اموال و خونها و دین و جانها و حلال و حرام امت و جمع کردن حقوق،که انها گمان میکردند برای خدا جمع می کنند تا با ان اعوان و انصار خود را زیاد کنند،پس ابو بکر به سختی و درستی زندگی کرد،در ظاهر خضوع و خشوع می کرد و درباطن سرسختی و نافرمانی داشت و غیر از همراهی با مردم چاره ای نمی دید.
والبته من برستارةدرخشان و نشان پرفروغ و پرچم پیروز و توانمند بنی هاشم که حیدر نامیده می شد و داماد محمد شده و با همان دختری که بانوی زنان جهانیان قرار داده و فاطمه اش نامیده اند ازدواج کرده بود،حمله بردم تاآنجا که بر در خانه علی و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین و دختراشان زینب و امّ کلثوم و کنیزی به نام فضّه،به همراه خالد بن ولید و قنفذ غلام ابوبکر و دیگر یاران ویژه خود رفتم.به شدت در را کوبیدم،کنیز آن خانه پرسید:کیست؟به او گفتم:به علی بگوکار های بیهوده را رها کن و به خودت وعده خلافت نده،خلافت از آن تو نیست،از آن کسی است که مسلمانان او را اختیار کنند و بر گردش جمع شوند.قسم به پروردگار لات و عزّی که اگر کار به ابو بکر واگذار می شد،از رسیدن به آنچه که رسید ناتوان بود یعنی جانشینی ابن ابی کبشه(کنیه ای که به حضرت رسول اکرم(صلّ الله عليه و آله)داده بودند و آن ملعون ازل و ابد(لعنه الله)به کار برده است).اما من چهرة واقعی خود را برایش گشودم وچشمانم را باز کردم.
ابتدا به قبیله نزار و قحطان گفتم:خلافت جز در قریش نمی تواند باشد،تاوقتی که از خداوند اطاعت می کنند از آنان اطاعت کنید!و این را فقط و فقط به این جهت گفتم که پسر ابو طالب در جنگهای محمد خونها ریخته بود و دُیُون او را که هشتاد هزار درهم بود ادا کرده بود و سفارشهای او را انجام داده بود و قرآن را جمع کرده بود و به ظاهر باطنش حکم می کند؛و همچنین به سبب گفتار مهاجرین که وقتی به آنان گفتم که امامت از قبیله قریش است،گفتند:«او أصلَعُ البَطین (دو لقب امیر المؤمنین عليه السلام است) همان کسی که رسول خدا برای او از تمامی امّت بیعت گرفت و ما در چهارجا او را به لقب امیر المؤمنین سلاو تحیّت گفتیم،ای قریش،اگر شما فراموش کردید ما فراموش نکرده ایم؛بیعت وامامت و خلافت و وصایت پیامبر،حقّی واجب وامری صحیح بوده نه بیهوده و ادّعایی».
پس ما آنان را تکذیب کردیم ومن چهل نفر را وادار کردم که شهادت دهند که محمد گفته است که امامت با انتخاب و اختیار مردم است.در این هنگام انصار گفتند:ما از قریش سزاوار تریم زیرا ما به آنان پناه داده،یاریشان کردیم،و مردم به سوی ما هجرت کردند،اگر قرار باشد کسی که این مقام مربوط به اوست مشخص شود پس این مقام با وجود ما از آن شما نیست.وگروهی دیگر گفتند:یک امیر از ما ویک امیر از شما باشد.
به آنان گفتیم:چهل نفر گواهی دادند که امامان از قریش می باشند؛پس گروهی پذیرفتند و گروهی منکر شدند و با یکدیگر به نزاع پرداختند.پس من در حالی که همه می شنیدند گفتم:(امیر)آن کسی است که از همه مسن تر و از ملایمتر باشد.گفتند:که را می گویی؟ گفتم:ابوبکر را که رسول خدا او را برای نماز جماعت مقدم داشت ودر روز بدر در زیر سایبانی با او به مشورت نشست و رأی او را پسندید؛و در غاربا او بود و دخترش عایشه را به او داد و او را امّ المؤمنین نامید.ناگهان بنی هاشم با عصبانیت و خشم جلو آمدند؛زبیر از آنان پشتیبانی کرده در حالی که شمشیرش را از نیام در آورده بود گفت: یا با علی بیعت می شود یا این شمشیر من گردنی را راست نخواهد گذاشت!گفتم: زبیر،انتسابی به بنی هاشم فریادت را در آورده است،مادرت صفیّه دختر عبد المطلّب است.
گفت:قسم به خدا این شرافت بزرگ و افتخار من است،ای پسر حنتمه(مادر،خواهر وعمّةعمر(لعنه الله))و ای پسر صهّاک(مادر حنتمه که کنیزی بود معروف به زنا دادن)ساکت باش ای بی مادر!و سخنی گفت که چهل نفر از حاضران در سقیفه بنی ساعده از جا برخاسته و به او حمله ور شدند.به خدا سوگند نتوانستیم شمشیر را از دستش بگیریم مگر وقتی که او را بر زمین افکندیم،با اینکه هیچکس به یاری و کمک او نیامده بود.
من به سرعت خود را به ابو بکر رسانده با او دست داده بیعت کردم و به دنبال من عثمان بن عفان و دیگر حاضران در سقیفه غیراز زبیر چنین کردند؛به او گفتیم: یا بیعت کن یا تو را می کشیم!بعد مردم را از او دور ساخته گفتم:مهلتش دهید،او از روی خود خواهی و نخوت نسبت به بنی هاشم به خشم در آمده است.دست ابو بکر را در حالی که از ترس می لرزید گرفته و سر پا نگه داشتم و او را که عقلش مخلوط گشته بود و نمی دانست چه می کند،بر روی منبر محمد نشانیدم.به من گفت: ای ابا حفض!از خشم علی بیمناکم.
گفتم:علی به تو کاری ندارد[و سر گرم کار دیگری است] ابو عبیدة حرّاح نیز در این کار به من کمک کرد و دست ابو بکر را گرفته به سمت منبر می کشید و من از عقب او را به جلو می راندم مانند بزغاله ای که به سوی کارد قصاب با دست و پای لرزان کشانده می شود.بر روی منبر ایستاد در حالی که گیج و سرگردان بود به او گفتم:سخنرانی کن و خطبه بخوان! زبانش بند آمده،به وحشت افتاده و از سخن باز ایستاده بود.از ناراحتی دست خود را گاز گرفتم.به او گفتم: تو را چه شده؟[چرا گیج هستی؟]و او هیچ نمی گفت.میخواستم او را از منبر به زیر آورم و خود جای او را بگیرم؛ترسیدم مردم نسبت به آنچه در باره اش گفته بودم سرزنشم کنند.مردم(با دیدن این صحنه) پرسیدند:چه طور از فضل او گفتی؟آیا از رسول خدا در بارة او چیزی شنیده ای؟
گفتم:از فضل او از زبان رسول الله چیز هایی شنیده ام که آرزو دارم ای کاش مویی بودم بر سینة او و حکایتی با او دارم.پس گفتم: یا سخنی بگو یا از منبر پایین بیا!والله در صورت من چنین دید و فهمید که اگر از منبر پایین بیاید من بالای منبر میروم ومی گویم چیزی را که به گفتار او منجر نشود!بالاخره با صدایی ضعیف و ناتوان گفت:ولایت شما را به عهده گرفتم اما با وجود علی در بین شما بهترینتان نیستم.بدانید من شیطانی دارم که بر من مسلّط شده و مرا وسوسه می کند و خیر مرا در نظر ندارد(مقصود نحسش دومی ملعون است(لعنهما الله))پس هرگاه در کاری لغزشی حاصل شد مرا به راه راست بیاورید که در مویی و پوستی به شما ستم نکنم،برای خودم و شما استغفار می کنم. و از منبر پایین آمد در حالی که مردم به او خیره شده بودند،دستش را گرفتم وفشار دادم و او را نشانیدم؛مردم برای بیعت با او جلو آمدند،من در کنارش نشستم تا او را و کسانی را که بخواهند از بیعتش سر باز زنند بتر سانم.اوگفت: علی ابن ابی طالب چه کرد؟ گفتم:او خلافت را از گردن خود برداشت و به خاطر آنکه مسلمانان کمتر اختلاف داشته باشند،به اختیارآنان گذاشت و خودخانه نشین شده است.پس مرم بیعت می کردند درحالی که اکراه داشتند.
پس زمانیکه بیعت او فراگیر شد به ما خبر رسید که علی، فاطمه و حسن و حسین را به در خانه های مهاجران و انصار می برد و بیعت ما را با خودش در چهار موضع یاد آوری و آنان را تحریک می کند.مردم شبانه به او نوید یاری می دهند ولی صبح فردا از وعده خود بر می گردند.
پس به خانة علی رفتم تا از او بخواهم از خانه بیرون بیاید. کنیزش فضّه پشت در آمد به او گفتم:به علی بگو برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید چون مسلملنان با او بیعت کرده اند! فضّه گفت:امیر المؤمنین مشغول است.گفتم:این سخن ها را واگذار(وبهانه نیاور) بگو بیرون بیاید والّا داخل میشویم و به زور بیرونش می کشیم!
پس فاطمه پشت در آمد،ایستاد و گفت:ای گمراهان دروغگو چه می گویید و چه می خواهید؟
گفتم ای فاطمه! گفت: ای عمر چه می خواهی؟ گفتم :چرا پسر عمویت تو را برای پاسخگویی فرستاده و خود پشت پرده نشسته؟ گفت:ای بد بخت!طغیان و سرکشی تو مرا از خانه بیرون آورده است تا حجّت و دلیل بر تو و بر هر گمرا هی ثابت شود.گفتم:این یاوه ها و حرفهای زنانه را کنار بگذار و به علی بگو بیرون بیاید.فاطمه گفت: محبت و احترامی دربین نیست،آیا مرا از حزب شیطان می ترسانی ای عمر با این که حزب شیطان ضعیف است؟گفتم:اگر علی بیرون نیاید هیزم فراوانی می آورم و خانه را با هر که در آن است می سوزانم تا اینکه برای بیعت بیاید.پس تازیانة قنفذ را گرفته بر او زدم و به خالد بن ولید گفتم:تو و همرا هانت به سرعت بروید وهیزم جمع کنید و گفتم:آن هیزم ها را آتش خواهم زد.
فاطمه گفت:ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن امیر المؤمنین!پس دستش را بر در گذاشت تا مانع من از باز کردن در شود. به طرف در رفتم،استقامت کرد؛با تازیانه بر دست هایش زدم،به دردش آورد،صدای ناله و گریه اش را شنیدم.نزدیک بود دلم بسوزد و برگردم که به یاد کینه های علی و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد و سحرش افتادم؛پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم [ناگهان] فر یادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد،وصدا زد:«ای بابا ای رسول خدا این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت،آه ای فضّه!مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد» صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم.در را باز کردم و داخل شدم،به من چنان رو کرد که چشمهایم تاریک شد.از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت.
علی از خانه بیرون آمد.همینکه چشمم به او افتاد،به سرعت از خانه خارج شده(وفرار کردم) به خالد و قنفذ و همرا هانشان گفتم:از گرفتاری بزرگی رها شدم[و در روایت دیگر:جنایت بزرگی مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم،این علی است که از خانه بیرون آمده،من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم].علی خارج شد،در حالی که فاطمه دست برد تا پیشانی خود را ظاهر کند و به خدا استغاثه کند،علی چادر بر او کشید و گفت:ای دختر رسول خدا!خدا پدرت را رحمت بر عالمین مبعوث کرد؛قسم به خدا اگر نقاب از چهره برداری و هلاکت این خلق را بخواهی قطعاً دعای تو را اجابت می کند واز این ها بشری بر روی زمین باقی نمی ماند.چون تو و پدرت نزد خدا بزرگتر از نوح هستید که به خاطر(دعای)او همه اهل زمین و خلق زیر آسمان را هلاک کرد مگر آنها که در کشتی بودند. و قوم هود را به سبب تکذیب پیامبرشان هلاک کرد و قوم عاد را به باد صرصر و قوم ثمود را با دوازده هزار نفر به اطر کشتن آن ناقه و بچه اش عذاب کرد. منزلت تو و پدرت نزد خدا بالا تر از هود است و تو ای سیّدة زنان جهان بر این خلق نگون بخت موجب رحمت باش و موجب عذاب مباش.
درد سقط بر او شدید شد،داخل منزل شد و فرزندی سقط کرد که علی او را محسن نامیده بود.
من جمعیت زیادی در آنجا جمع کردم،اما نه بدان جهت که از کثرت آنها در مقابل علی کاری ساخته باشد بلکه برای دلگرمی خودم.او را در حالی که کاملاً در محاصره بود با اکراه و اجبار از خانه اش بیرون آورده برای بیعت گرفتن به جلو راندم. پس به راستی من به علم و یقینی که در آن شکی نیست می دانم که اگر من و همه اهل زمین تلاش می کردیم که او را بر این کار وادار کنیم نمی توانستیم اما (خودش آمد ) به خاطر چیز هایی که در دل داشت که من آنها را می دانم اما هم اکنون نمی گویم.
پس زمانی که به سقیفة بنی ساعده رسیدم،ابوبکر و اطرافیانش به تمسخر علی برخاستند. پس علی به من گفت:«ای عمر!آیا می خواهی در آنچه که به تأخیر انداخته ام شتاب کنم؟» گفتم: نه؛یا امیر المؤمنین! به خدا قسم خالد ابن ولید[سخنان]مرا شنید و به سرعت نزد ابو بکر رفت (وبازگوکرد)؛ابو بکر سه مرتبه در حالی که مردم می شنیدند گفت: مرا با عمر چه کار؟
هنگامی که علی داخل سقیفه شد ابو بکر به سمت او آمد؛گفتم: ای ابالحسن به تحقیق[با ابو بکر]بیعت کردی پس برگرد! ولی اکنون شهادت می دهم که علی با ابو بکربیعت نکرد و دستش را به سمت او دراز نکرد و من نمی خواستم پافشاری کنم مبادا در آنچه که در مورد من به تأخیر انداخته بود تعجیل کند،و ابو بکر به خاطر ترس و اظطرابی که از علی داشت، آرزو می کرد که کاش علی را در آنجا نمی دید!
و علی از سقیفه برگشت؛ از اوضاع او پرسیدیم(که کجا رفته است؟) گفتند: به سوی قبر محمد رفته و در آنجا نشسته است.پس من و ابو بکر بر خاستیم و دوان دوان به سمت او حرکت کردیم در حلی که ابو بکر [در راه]می گفت: وای بر تو ای عمر!با فا طمه چه کردی؟والله این کار زیانی آشکار است.گفتم:بزرگترین مشکلی که برای توست این است که با ما بیعت نکرد،و چندان مطمئن نیستم که مسلمانان اطرافش را نگیرند.
گفت:حالا می خواهی چه کنی؟ گفتم: تو وانمود می کنی(باید وانمود کنی)که او در کنار قبر محمد با تو بیعت کرده است.
پس به او رسیدیم در حالی که قبر را قبله قرار داده ، دست برخاک قبر نهاده بود و اطرافش را سلمان و اباذر و مقداد و عمار و حذیفه پسر یمان اطرافش را گرفته بودند؛پس روبرویش نشستیم،و به ابو بکر اشاره کردم که دستش را مانند علی روی قبر بگذارد و دستش را به دست علی نزدیک کند؛پس آن کار را انجام داد؛و من دست او را گرفتم تا به دست علی بکشم و بگویم که علی بیعت کرده است،اما علی دستش را بر گرفت.من و ابو بکر برخاستیم(وحرکت نموده)در حالی که پشت به آنها کرده بودیم و من می گفتم:خداوند علی را جزای خیر دهد وقتی به کنار قبر رسول الله حاضر شدی از بیعت با تو خود داری نکرد!
پس ابوذر- جندب بن جنادةغفاری-از بین آن جماعت فریاد زنان برخاست و می گفت: ای دشمن خدا به خدا قسم علی با یک بردة آزاد شده(ابوبکر) بیعت نکرد؛و پیوسته هرقت گروهی با ما رو برو می شدند یا ما قومی را ملاقات می کردیم خبربیعت کردن علی را به آنها می دادیم و ابوذر(حرف)ما را تکذیب می کرد.
والله[علی] نه با ما در خلافت ابو بکر بیعت کرد و نه در خلافت من و نه با کسی که بعد از من است بیعت خواهد کرد و دوازده نفر از اصحابش هم نه با ابی بکر و نه با من بیعت نکردند.
پس ای معاویه چه کسی غیر از من کار من را انجام داد و دشمنی های گذشته را آشکار کرد ؟اما تو و پدرت ابو سفیان و برادرت عتبه؛ آنچه که در تکذیب محمد و نیرنگ با او و رهبری فتنه هایی در مکه و طلب عده ای در کوه حراء برای قتلش کردید و گرد آوری احزاب و جمع آنها بر علیه او و سوار شدن پدرت بر شتر در حالیکه احزاب را رهبری می کرد و قول محمد(در بارة او) که:«خدا لعنت کند راکب(سوار)وقائد (کشندة افسار شتر)وسائق(رانندة شتر از عقب)را»و پدرت راکب و برادرت قائد و تو سائق بودی؛ می دانم.
و مادرت هند را فراموش نمی کنم که بسیار به وحشی بخشید تا برای «حمزه» کمین کند، همانی که او را در سرزمینش «اسد الرحمن» می خواندند،و با نیزه او را بزند.(پس چنین کرد)ودلش را شکافت و جگرش را بیرون کشید و آن را نزد مادرت آورد؛پس محمد به واسطة سحرش پنداشت که زمانی که هند جگر حمزه را داخل دهان کند تا آن را بخورد سنگ خواهد شد؛ پس او جگر را از دهان بیرون انداخت.پس محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورندة جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. ونیز کلام او را درشعرش برای دشمنی محمد ویارانش فراموش نکرده ام:
ما دختران طارق هستیم که بر فرش های گرانبها راه می رویم مانند در در گردنبند و مشک در فرق سر هستیم اگرمردان به ما رو کنند دست به گردن می شویم و اگر پشت کنند بدون محبت جدا می شویم
و زنان اطرافش در لباسهای زرد بدن نما صورتها و مچ دستها و سر های خود را نمایان کرده بودند و مردان را بر جنگ با محمد حریص می کردند؛براستی که شما به میل و رغبت اسلام نیاوردید ودر روز فتح مکه فقط و فقط از روی زور و اجبار اسلام آوردید پس محمد شما را اسیر آزاد شده قرار داد و زید برادر من و عقیل برادر علی ابن ابی طالب و عمویشان عباس را مثل آنان قرار داد،و در دل پدرت همچنان خشم و کینه بود پس گفت: به خدا قسم ای پسر ابی کبشه(کنیه ای که به پیامبر (صلّ الله عليه و آله)داده بودند)مدینه را بر علیه تو از سواره و پیاده پر می کنم و بین تو و این دشمنان جدایی می افکنم.
محمد در حالی که به مردم اعلام می کرد و می فهماند که از باطن و آنچه که در دل اوست خبر دارد گفت:ای ابا سفیان! الله مرا از شر تو نگه دارد. و محمد برای مردم چنان نمایان می کرد که أحدی بر این منبر با لا نمی رود(به حکومت نمی رسد) مگر من و علی و کسانی از اهل بیتش که به دنبال او می آیند. پس سحرش باطل شد و تلاشش بی نتیجه ماند و ابو بکر بر فراز منبر رفت و من بعد از او بالا رفتم؛و ای بنی امیه امیدوارم شما بعد از من چوبه های طنابهای این (خیمة)خلافت باشید(به حکومت برسید)؛ بدین جهت تو را والی شام کردم و بر تو مُلک آن را مباح کردم وتو را در آن شناساندم تابا گفتار محمد در بارة شما مخالفت کرده باشم. و باکی ندارم که محمد شعر یا نثر بگوید!براستی که او گفته است:به من وحی می شود و از پروردگارم نازل شده:«وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ(اسراء:60)» پس ای بنی امیه پنداشت که آن شجرة ملعونه شما هستید؛پس هر زمان که توانست دشمنی اش را با شما ظاهر کرد،همچنانکه هاشم(جدّ سوم پیامبر (صلّ الله علیه و آله و سلّم)) و بنی هاشم پیوسته دشمنان بنی عبدشمس(جدّ سوم معاویه (لعنه الله) ) بودند.ای معاویه،من با این شرح و بسطی که از جریانات به توکردم،خیرخواه،ناصح و دلسوز تو می باشم و ترسانم از کم طاقتی وکم حوصلگی و کم صبری توکه عجله کنی در آنچه که به تو وصیت کردم و اختیار شریعت و امت محمد را به تو دادم؛ و مخالفت خود را به طعنه یا به شماتت به موت آشکار کنی یا آنچه را می گویند رد کنی یا در انجام آنچه آورده است کوتاهی کنی و هلاک شوی و آنچه من بالا بردم به زیر بکشی و آنچه من ساختم خراب کنی.کاملاً بر حذر باش و هر زمان که در مسجد محمد داخل شدی و بر منبر او رفتی به ظاهر او را در هر چیزی که آورده است تصدیق کن! با رعیت خود درگیر مشو و اظهار دلسوزی و دفاع از آنها را بنما و نسبت به آنها حلیم و بردبار باش و نسیم عطا و بخشش خود را نسبت به آنها بگستر؛وبر تو باد که بین ایشان اقامة حدود کنی و به آنان چنین نشان مده که حقی از حقوق الهی را واگذار می کنی،واجبی را ناقص مگذار و سنت محمد را تغییر مده که در این صورت امت را بر ما شورانده ای؛ بلکه آنها را از همان محل آرامش و امنیتشان بگیر و به دست خودشان آنان را بکش و با شمشیر خودشان نابودشان ساز! بر آنان ریاست کن اما از جنگ با انان بپرهیز.نرمی کن و از ایشان چیزی کم نگذار.برای آنان در مجلس خود جا بازکن و در محل نشستن خودت احترامشان کن و ایشان را به دست رئیس خودشان به قتل برسان.خوش رویی ات را ظاهر کن و خشمت را فرو خور،و آنها را عفو کن تا تو را دوست داشته باشند و اطاعتت کنند.
بر خودمان و بر تو از حرکت علی و دو فرزندش حسن و حسین ایمن نیستم پس اگر به همرا هی گروهی از امت توانستی با آنان پیکار کنی انجام بده و به کار های کوچک راضی مشو و به کار های بزرگ روکن و وصیت و عهد مرا حفظ کن،آن را پنهان نموده آشکار نکن و امر و نهی مرا امتثال کرده و گوش به فرمانم باش؛و از مخلفت با من بپرهیز و راه پدرانت را پیش گیر و انتقام خود را بگیر و پیرو آثار پدرانت باش.
پس هرچه بود از پنهان و آشکار برایت بیرون ریختم و مطلب را با این شعر به پایان می برم:
راوی می گوید:چون عبد الله بن عمر(لعنه الله)عهد و وصیت پدرش(لعنه الله)را خواند،به طرف یزید(لعنه الله)رفت و سر او را بوسید و گفت:ای امیرالمؤمنین،الحمدلله که این خارجی پسر خارجی را کشتی!والله پدرم این چیزهایی برای پدر تو گفت برای من نگفت،والله أحدی از امت محمد به این گونه که نسبت به من محب و راضی باشد نمی بیند .
پس یزید(لعنه الله)بهترین جائزه و احسانش را به او کرد و او را با احترام بدرقه نمود.پس عبدالله بن عمر(لعنه الله)از نزد او خندان بیرون آمد.مردو به او گفتند:به تو چه گفت؟ پاسخ داد:سخن راستی گفت،ومن قطعاً دوست داشتم که در این کار با او شریک می بودم!پس به سمت مدینه برگشت و جوابش به هرکه ملاقاتش میکرد همین جواب بود.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِِ وَلَعنَةُ اللهِ عَلَی أَعدائِهِم و مُخالِفيهِم و مُعانِديهِم وَ غاصِبِي حُقُوقِهِم و مُنکِري فَضَائِلِهِم أَجمَعِين مِنَ أَلآنِ إلَی قِيَامِ يَومِ أَلدِّينِ
برچسبها: 1. کتاب اسرار آل محمد ترجمه ی کتاب سلیم بن قیس هلالی که اولین کتاب تاریخ شیعه است ص 629:
امير المؤمنين عليه السّلام عايشه و خارج شدن او از خانه اش و آنچه در باره آن حضرت مرتكب شده بود را يادآور شد.
عمّار عرض كرد: يا امير المؤمنين، از ذكر او خوددارى كن كه او مادر توست»! حضرت سخن در باره او را رها كرد و مطلب ديگرى را شروع كرد، ولى بار ديگر او را ذكر كرد و شديدتر از آنچه دفعه اوّل گفته بود فرمود.
عمّار عرض كرد: «يا امير المؤمنين، از ذكر او خوددارى كن كه او مادر توست»! باز هم حضرت از ذكر او اعراض كرد، ولى بار سوم بازگشت و شديدتر از آن فرمود.
سليم مىگويد: عمّار عرض كرد: «يا امير المؤمنين، از ذكر او خوددارى كن كه او مادر توست».
فرمود: «هرگز خوددارى نمىكنم! من با خداوند هستم بر ضد كسانى كه با او مخالفت كنند. خداوند شما را بوسيله مادرتان امتحان كرده تا بداند با خدا خواهيد بود يا با مادرتان»!!
بدا به حال .... 2.تفسير صافي فيض كاشاني ج۷ و تفسير علي بن ابراهيم ج۲ص۳۷۵ و بحار الانوار ج۲۲ص۲۳۰- و كتاب تطبيقات متفرقه للتفسير و التاويل و كتاب عايشه بنت ابي بكر چاپ مركز المصطفي و كتاب تفسير نورالثقلين ج۵ص۳۷۵ و ديگر كتب تاريخي و ديگر كتب تاريخي و روايي ومعتبر به اين موضوع مهم پرداخته اند. علي بن ابراهيم رحمه الله در تفسير خود ذيل اين آيه شريفه مي فرمايد: بر عايشه حد اقامه مي كنند (يعني وقتي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور كنند يكي از كساني را كه از قبر بيرون مي آورند و او را به جزاي اعمال خود مي رسانند و بر او حد اقامه مي كنند, عايشه است.) زيرا كه طلحه به عايشه علاقه داشت و وقتي كه خواست به سوي بصره حركت كند. طلحه به عايشه گفت: جايز نيست زني بدون محارم خود از شهر خارج شود. پس عايشه خودش را به ازدواج طلحه در آورد!!!
این یعنی فحشای عایشه!!!
3.تفسیر البرهان ج4 441: ذیل تفسیر آیه 30 سوره احزاب:
يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (30) امام صادق علیه اسلام فرمود: منظور از فاحشه مبینه عایشه لعنت الله علیها ست!
4.تفسیر علی ابن ابراهیم قمی در ذیل سوره ی تحریم آیه 10: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ (10) منظور از فخانتهما یعنی فحشای عایشه !!!
5. کتاب الطهاره للخمینی ج3 ص380 که از بنیانگذار انقلاب ایران است: تصریح دارد که عایشه از سگ و خوک نجس تر است!!
ایها رو ما نمیگیم خود عمریون هم میگویند:
صحیح مسلم ج1 ص 239 در باب حکم منی میگوید: مردان نامحرم به خانه ی کوچک عایشه میرفتند و شب تا صبح آنجا میماندند و جنب خارج میشدند این هم عین روایت برای جستحو: ( وحدثنا أحمد بن جواس الحنفي أبو عاصم حدثنا أبو الأحوص عن شبيب بن غرقدة عن عبدالله بن شهاب الخولاني قال این فاحشه آیا ام المؤمنین است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مادر ما که نیست مادر هرکی هست نوش جونش!!
این قطره ای از روایات بود!!! برچسبها: |